🌹داستان راستان🌹
خاطره ای از اوستا عبد الحسین برونسی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
به نقل از:همسر شهيد
يک بارخاطره اي از جبهه برام تعريف کرد.مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص،مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها.
با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن خانم را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد امام حسين(علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد.
خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم»
منبع:کتاب خاک هاي نرم کوشک .نویسنده:سعيد عاکف، صفحه 166
(پیکر مطهر شهید عبد الحسین برونسی بعد از 27 سال پیدا شد )
#غدیری_ام
#عید_غدیر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ وقتی مردم #غدیر را
فراموش کردند
چه اتفاقاتی افتاد⁉️
#غدیری_ام
#عید_غدیر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 مسأله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم
🔸به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد...
#مقام_معظم_رهبری
#عید_غدیر
#غدیری_ام
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
May 11
22.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر زیبایی از جشن بين المللی #عید_غدیرخم در شهرستان #هزار_سنگر با برپایی بیش از ۱۳۵ موکب از میدان قائم(عج) تا میدان هفده شهریور #آمل
🌷 الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علي ابن ابي طالب و اولاده المعصومين صلواه الله عليهم اجمعين
#غدیری_ام
#عید_غدیر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔰«غدیر در بیانات مقام معظم رهبری»
#غدیر
#غدیری_ام
#عید_غدیر
#رهبری
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌸 ویژه عید غدیر
🔆 تصویر کمتردیدهشده از حضرت آیتالله حاج سید علی حسینی خامنهای
#عید_غدیر
#امام_خامنهای
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
⭕️ پیام تشکر فرمانده سپاه شهرستان آمل از برگزارکنندگان برنامه های دهه امامت و ولایت و جشن بزرگ مردمی عید سعید غدیرخم
فرمانده سپاه شهرستان آمل سرهنگ پاسدار عابدین داغمه چی ؛ طی پیامی از برگزار کنندگان برنامه های دهه امامت و ولایت و جشن بزرگ مردمی عید سعید غدیرخم در شهرستان هزار سنگر آمل تشکر کردند.
#غدیری_ام
#عید_غدیر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
#داستان_کوتاه
در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است. نقل شده:
🔺️در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این بنده خدا هم دستانش را بلند میکند، میگوید الهی نگه دارش! این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند، این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟! گفت: من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار میبرم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگه دارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش،گفت: چیز مهمی نیست، ۶۰ سال است به من گفت دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، خدا گفت: چشم
📚 به نقل قول از علامه طباطبایی
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
⭕️ بازدید فرمانده سپاه آمل از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
فرمانده سپاه آمل از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این شهر بازدید و در جریان فعالیت های این مرکز قرار گرفت.
سرهنگ داغمه چی در این بازدید، با تقدیر از تلاش های مسئولین و مربیان کانون پرورش فکری جهت پرورش استعدادهای کودکان و نوجوانان گفت: هنرنمایی اعضاء این مرکز ستایش برانگیز و مایه افتخار و خوشحالی است. وی استعدادهای کودکان عضو کانون در ارائه خلاقیت های فرهنگی، ادبی و هنری را نویدبخش آینده درخشان آن ها دانست و افزود: بی شک، این موفقیت نتیجه همت بلند و سخت کوشی مسوولین و مربیان تلاشگر کانون پرورش فکری است
داغمه چی افزود: با توجه به تهدیدات ضد فرهنگی گسترده که امروز در سطح جامعه متوجه فرزندان ما شده، رشد فعالیت مجموعه هایی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از اهمیت بالایی برخوردار است. وی با بیان اینکه پر کردن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان یکی از دغدغه های والدین فرزندان محسوب می شود، گفت: آشنا شدن کودکان و نوجوانان با مسائل فرهنگی و هنری و حضور آنان در کلاس های آموزشی در این سنین آنان را نسبت به شبیخون فرهنگی و جنگ نرم دشمن واکسینه می کند.
فرمانده سپاه آمل با بیان اینکه مجموعه سپاه و بسیج نسبت به کلیه نهادها و مجموعه هایی که در سطح شهرستان به ارائه آموزش در زمینه مسائل فرهنگی و هنری می پردازند توجه ویژه ای دارد،بر لزوم حمایت همه جانبه از برنامه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمل تاکید کرد
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┅❀💠❀┅
﷽
📣#اطلاع_رسانی
🕊ویژه برنامه شهدایی پلاک
💢شرح در تصویر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔴 به آسمان رود و کار آفتاب کند
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده: یکی از طلبههای حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین عرضه میدارد:
شما این لوسترهای قیمتی و قندیلهای بیبدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید، درحالیکه من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟!
شب امیرالمؤمنین را در خواب میبیند که آن آن حضرت به او میفرماید: اگر میخواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگی است و اگر زندگی مادی قابل توجهی میخواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
به آسمان رود و کار آفتاب کند.
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف میشود و عرضه میدارد:
زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله میدهید!
بار دیگر حضرت را خواب میبیند که میفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمیتوانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی:
به آسمان رود و کار آفتاب کند
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصری که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را میگیرد، مردم از این که طلبهای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب میکنند.
وقتی به در خانه آن راجه میرسد در میزند، چون در را باز میکنند میبیند شخصی از پلههای عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو میشود میگوید:
به آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً راجه پیش خدمتهایش را صدا میزند و میگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگیاش وی را به حمام ببرید و او را با لباسهای فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتی نیکو انجام میگیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی میشود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت:
مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است.
هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست.
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه میدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را برای او عقد میبندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید. چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید:
شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم؛ به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمیزد، پیش خود گفتم حتما شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین قرار نگرفته، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف داراییام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
منبع: کتاب داستانهای عبرتآموز از شیخ حسین انصاریان.
#غدیری_ام
#عید_غدیر
🌺 به ما بپیوندید:
#خبرگزاری_بسیج_آمل
http://eitaa.com/basijnewsir_amol
http://rubika.ir/basijnewsir_amol
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄