eitaa logo
خبرگزاری بسیج شهید رجایی
1.3هزار دنبال‌کننده
55.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
35 فایل
تبلیغات و تبادل نداریم جهت ارتباط با مدیر کانال و ارسال عکس ها و مطالب به آیدی زیر پیام دهید👇🏻 @pahlevan60
مشاهده در ایتا
دانلود
به غیرت علی قسم ..... که فخر زن حجاب اوست.
چشم خود را بازکنید،گرگ های درلباس میش را زیرکانه از یکدیگر جدا کنید. بزرگترین ضربه را،اسلام و انقلاب ازافراد دوچهره ومنافق خورده است . از شهید محمودرضا عندالله یاد کنیم
تنها خداست که میداند بهترین در زندگی تو چگونه معنا می‌شود من آن بهترین را امشب برایت از خدا میخواهم خدایا بهترین ها را نصیب دوستان و عزیزانم بگردان ✨شبتون در پناه خـدا✨
سلام صبحتون بخیر و روزتون پراز عشق و دوستی امیدوارم اتفاقای خوب زندگی آروم و لحظه های خوش در زندگیتون جاری باشه
ای کسی که، بخاطر فشارها و هجمه‌ها، سستی، نامیدی و تعلقات زیادی از تلاش و کوشش بازمانده‌ای، و لباسی از آن بر تن کرده‌ای! [تو را چه شده؟!] برخیز....! 📖 سوره مُدَّثِر، آیه ۱ و ۲
✍امام علی عليه السلام: بسا سرمستى و نشاطى كه به از دست رفتن مال بينجامد. 📚 غررالحكم، حدیث ۵۲۸۱
✊ اطلاع‌نگاشت | ید واحده در مقابل دست آتش‌افروز 🔍 مرور پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌‌ای در پی حادثه شاهچراغ 🔻 رهبر انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت به ملت ایران و مردم شیراز در پی حادثه تروریستی در حرم مطهر شاهچراغ، تاکید کردند که دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بی‌اعتنائی و بی‌احترامی روا میدارد.
🍃  نماز مملو از مبارزه با نفسه و توان انسان را در بر خورد با سختی ها بالا میبره پس : ✨  با نماز از سختی های زندگی عبور کنیم و آن وقت آسانی به سراغمان خواهد آمد 🕊
🌹مراسم بزرگداشت شهید آرمان علی وردی در محل شهادت عزیز با نوای حاج سعید حدادیان زمان: دوشنبه ۹آبان ساعت ۱۹ مکان: اکباتان سابق ، فاز یک، خیابان ورزش، مزار شهید گمنام
روایتی از مردی که پسر ۸ ساله‌اش مقابل چشمانش شهید شد!😭😭 موقع اذان مغرب بود، دور ضریح خلوت‌تر از باقی اوقات، فرصت مناسب بود برای عکس گرفتن. از سیرجان اومدیم با خانواده، بچه‌ها رو جلو ضریح گذاشتم، گفتم دست‌تون رو بذارید رو پنجره‌های ضریح آقا، به گوشی نگاه کنید من عکس بگیرم. داشتم آماده می‌شدم که ازشون عکس بگیرم، یک‌دفعه صدای جیغ و داد همه‌جا رو برداشت. فقط جیغ و این‌که می‌شنیدم فرار کنید. گیج شدم، نمی‌دونستم چی‌شده تا این‌که صدای تیراندازی نزدیک‌تر شد. بچه بزرگم ۸ سالش بود، دستشو گرفتم و این کوچیکه رو هم بغل کردم دویدیم. رفتیم پشت یکی از این کولرگازی‌های ایستاده، پناه بگیریم. بچه‌ها رو خوابوندم زمین و خودمو انداختم روشون که تیر نخورن. اون نامرد ما رو دید و شروع کرد تیراندازی، هی داد می‌زدم نزن بچه‌ست، نزن، ولی کارشو کرد. پسر بزرگم یک لحظه سرشو از زیر بدن من آورد بالا ببینه چیشده که تیر خورد بهش و ...😭😭 بعد از گریه مفصلش گفت زنش رو هم از دست داد و حالا خودش مونده و این بچه سه ساله‌ش که هردو مجروح هستن. این پسر سه‌ساله‌اش حرف نمی‌زد، ترس و تنهایی همه وجودش رو گرفته بود. پرسیدم تونستی آخرین عکس رو از پسرت بگیری یا نه که بغض هردومون ترکید.😭