eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 فوری طبق ادعا های این خبرگزاری عراقی نیروهای دلتافورس آمریکا وارد عراق شدند 🔹این نیروها مخصوص عملیات های ویژه هستند. ‼️ما در این لحظات فقط روایتگر اخبار هستیم این خبر ها هر کدام تحلیل خاص خود را دارد. ‼️‼️‼️ ‼️‼️‼️ 🔴 فوری پرواز و فعالیت شدید جنگنده های امریکایی بر فراز اسمان عراق | ‼️امشب روایتگر لحظه ای اخبار هستیم. 🔴 فوری قرارگاه پدافندی خاتم الانبیاء ارتش هم به حالت آماده باش کامل درآمد 🔴 فوری معاون هماهنگ کننده سپاه: ماجراجویی آمریکا در عراق حیات رژیم صهیونیستی را زودتر از ۲۵ سال پایان خواهد داد 🔴وزارت دفاع سوریه: ‼️در ساعت 20:25 جنگنده های رژیم اسرائیل از آسمان لبنان مجموعه ای از موشکها را در جهت شرق حمص شلیک کردند و پدافند هوایی ارتش تعدادی از موشک های دشمن را رهگیری و منهدم کردند. ‼️ جنگنده‌های صهیونیستی در این حمله پایگاههای الشعیرات و T4 در استان حمص را هدف قرار داده بودند. 🔴 فوری فعالیت تانکر سوخت رسان استراتژیک KC-135R ارتش ایالات متحده در آسمان عراق شروع شدە است 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر به حوادث بسیار مهم جهان در آینده... اتفاقات مهمی را خواهید دید.. امام خامنه ای: دنیا از این رو به آن رو خواهدشد..... 🆔 @basirat_enghelabi110
بعضی منابع غربی و عربی آرزوهای خودشون را به عنوان خبر نشر میدن. 👌باید بگیم آرزوهاتون را به گور خواهید برد انشاالله.. اگر بخوان بد نگاه کنن بدونن که هنوز طلبکارند.. این بدهی شون حتما زودتر وصول خواهند کرد...
بصیرت انقلابی
بعضی منابع غربی و عربی آرزوهای خودشون را به عنوان خبر نشر میدن. 👌باید بگیم آرزوهاتون را به گور خوا
لذا هر گونه خبری که شایعه شهادت سردار قاآنی را مطرح کردن شدیدا تکذیب میشه. یکبار هم که دست به اقدام بزدلانه و احمقانه در شهادت زدند چنان پشیمانند که رفتنشون از منطقه را با شمارش معکوس انتظار میکشن.🤛👊
برای اولین بار این کانال وابسته به علی ربیعی (عباد) سخنگوی امنیتی دولت بود که این خبر را در داخل کشور منتشر کرد! اینگونه خبرسازیها در این مواقع حساس با قصد و غرض انجام میشه که اگه حقیقت داشته باشه، انتشارش حماقت و اگه نداشته باشه ، خیانت هست (میشه برعکس هم گفت) 🔵بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افشای جزئیات مذاکرات 10 سال قبل ایران و #آمریکا برای اولین بار در آنتن زنده تلویزیون پیش بینی رفتار آمریکایی‌ها توسط #رهبر_انقلاب پیش از برگزاری جلسه #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌مژده ❌مژده 🔴اشاره ی کاملا مستقیم رهبر به تقدیم شدن پرچم به #امام_زمان توسط ملت ایران #بشارت #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
سلام دوستان خدا قوت🌸🌸
راستی سیزده هم که انشاالله به خیر گذشته🤣🤣 دیدی خبری نشد.. خانه هم ماندیم طبیعت هم سر جاشه انشاالله به سلامتی دوران کرونایی پشت سر بشه همیشه فرصت است‌..
یه خبری از شما هم بگیرم رفقایی که شب ها ساعت۲۲ در مستند داستانی تنها میان داعش و ۲۲:۳۰ با نمایش صوتی «یادت باشد» از خاطرات وزندگی تاشهادت مدافع حرم حمید سیاهکلی ما را همراهی میکنند سپاسگزارم. وبابت نظرات شما بیشتر استقبال کرده و در ارائه مطالب بعدی از آنها استفاده میکنیم🌼
مستند داستانی... #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم و #قسمت_بیست_و_هشتم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 هرشب ساعت۲۲ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110