eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
❌❌❌ نامه کوبنده ی دفتر تحکیم خطاب به موسوی خوئینی ها ❌❌❌ جناب آقای محمد موسوی‌خوئینی‌ها با سلام اخیرا نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب نوشته‌اید و از شرایط کشور گله کرده‌اید، اولا خوشحالیم که از پس پرده سیاست به وسط میدان آمده‌اید؛ این اتفاق خوبی است؛ چون مستوری بیش از حد فرد را در سیاست غیرواقعی می‌کند و اجازه نمی‌دهد در فضای عمومی آثار کنش‌های سیاسی‌اش را ببیند و خروجی‌اش می‌شود چنین نامه‌هایی. جناب خوئینی‌ها! اگر در خصوص شرایط کشور واقعا نیت خیرخواهانه‌ای داشتید باید قبل از این نامه، دو نامه دیگر می‌نوشتید اول خطاب به خود و هم قطارانتان در مجمع روحانیون و حزب اتحاد ملت و کارگزاران سازندگی و ... و می‌گفتید حالا وقت آن است که به خاطر فریب مردم در این سالها خاضعانه عذرخواهی کنیم و دوم خطاب به جناب روحانی و از ایشان می‌خواستید هر چه سریع تر استعفا دهند که هر روز ماندنش در دستگاه اجرایی مضر به حال کشور است. جناب خوئینی‌ها در این نامه رندانه تلاش کرده‌اید اولا چشم حقیقت را بر نکات مثبت ببندید و ثانیا در توصیف و تفسیر صحنه ناکارآمدی نقش دستگاه‌های گوناگون را نادیده بگیرید و آدرس نادقیق بدهید، خطای محاسباتی شما این است که زیادی روی ضعف حافظه تاریخی ملت حساب بازکرده‌اید؛ جناب خوئینی‌ها مردم یادشان نمی‌رود که شما و رفقایتان در هر دوره قبل از انتخابات‌های ریاست جمهوری در بوق و کرنا می‌کردید که اگر به ما رای ندهید مملکت به چه تونل وحشتی می‌رود که بیا و ببین و بعد که رای می‌آوردید و ناکارآمدیتان جلوه‌گر می‌شد؛ فریاد کی بود کی بود ما نبودیم سر می‌دادید. جناب خوئینی‌ها مردم یادشان نرفته در سالهای پس از جنگ سه دولت از چهار دولت به طور کامل در اختیار شما و هم حزبی‌هایتان قرار داشته است. چرا عذر خواهی نمی‌کنید؟ آقای خوئینی‌ها بیایید در مورد شاهکار آخرتان یعنی دولت روحانی چند عدد را با هم مرور کنیم، می‌دانستید در این دولت قیمت ارز 7 برابر شده است؟ می‌دانستید قیمت سکه و طلا 6 برابر شده است؟ از برج و بارویتان در جماران خارج شده‌اید که بدانید مردم در بازار مسکن چه می‌کشند؛ می‌دانستید دولت تحت حمایتتان قیمت مسکن را به متری بیست میلیون رسانده است؟ می‌دانستید جناب روحانی و شرکا که با تکرار شما و رفقایتان در گعده‌های مجمع روحانیون کلیددار پاستور شدند کاری کرده‌اند که سن انتظار برای خانه‌دار شدن مردم به هشتاد سال رسیده است. جناب خوئینی‌ها می‌دانید حقوق یک کارگر در دولت مطبوعتان دو میلیون تومان است و خط فقر در تهران 9 میلیون و قیمت پراید نود میلیون، دولت مورد حمایتتان شاخص رفع تبعیض را به بدترین وضع رسانده است. چون گفتید گزارش دارید خواستیم از دولتتان کمی گزارش بدهیم. نمی‌خواهید به آن دو پیشنهاد فکر کنید!؟ عذرخواهی و در خواست استعفا دولت را می‌گوییم. آقای خوئینی‌ها، از پس پرده در آمده‌اید تا خود را اپوزوسیون جمهوری اسلامی جا بیندازید؛ گویا به تابستان داغ امید دارید؟ خیالتان راحت باشد، این تابستان‌ها آمده‌اند و رفته‌اند اما چیزی عاید بزرگ‌تر از شما هم نشده است. جناب خوئینی‌ها سعید حجاریان چند روز قبل در فاز اول رادیکالیسمی که شما فاز دومش را کلید زدید؛ گفته بود شاخص اصلاح‌طلبی اکبر گنجی است، همان گنجی که می‌گفت حضرت روح الله و عقایدش باید به موزه برود. فاز بعدی چیست عالیجناب؟ جناب خوئینی‌ها! هاشم صباغیان می‌گوید اکبر گودرزی و رفقای رادیکالش که ماشه به پیکر شهید مطهری چکاندند شاگردان شما در مسجد جوستان بودند، البته ما به پیروی از حضرت امام حرف نهضت آزادی چی‌ها را باور نمی‌کنیم حتی اگر رفقای شما با آنها رفیق شده باشند اما حالا خطر جمع شدن رادیکال‌های جدید را زیر عبای شما می‌بینیم، تکلیف چیست؟ آقای خوئینی ها هیچکس به اندازه دفتر تحکیم وحدت از کرده های شما در چهل سال گذشته باخبر نیست، حال که بر روی سن رفته اید خود نیز باید پاسخگوی وضعیتی که شما و دولتتان مردم را به آن دچار کرده اید باشید. حتما فراموش نکرده اید که چهل روز پیش با رهبر انقلاب در مورد واقعیت ها صحبت کردیم ولی چهل سال است که شما را پاسخگوی اعمالتان نبوده اید. والعاقبه للمتقین شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت 🆔 @basirat_enghelabi110
❌احمد امیرآبادی فراهانی عضو هیئت رئیسه مجلس در توییتر نوشت: ❗️اونهایی که با رها کردن بازار ارز،مسکن و اقلام اساسی مردم فکر می کنند می توانند بار دیگر افکار عمومی را برای مذاکره با قاتلان سلیمانی سوق دهند سخت در اشتباهند. با استفاده از توان ملت و جوانان جلوی گرانی را بگیرید. ❗️مجلس یازدهم به جای پذیرش برجام شمارا برکنار می کند. 🆔 @basirat_enghelabi110
1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺اظهارات عجیب و تند نماینده مردم مشهد در مجلس: روحانی و لاریجانی بخاطر اتفاقات آبان ماه، باید محاکمه شوند! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
«روح الله زم» به اعدام محکوم شد 🔹سخنگوی قوه قضائیه درباره آخرین وضعیت پرونده روح الله زم: دادگاه حکم خود را صادر کرده است؛ ۱۳ مورد از عناوین ریز اتهامات زم را از مصادیق افساد فی الارض دانسته و حکم اعدام برای او صادر شده است و برای مابقی مجازات ها حکم حبس گرفته است. 🔹البته این حکم غیر قطعی است و قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است و رای نهایی دیوان عالی کشور سرنوشت پایانی این حکم را رقم می‌زند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 تَکرار پوتین طی رفراندومی که در روسیه برگزار شد 76 درصد مردم به اصلاح قانون اساسی و ابقای ولادیمیر پوتین تا سال۲۰۳۶ رای مثبت دادند. ای کاش این آقایان عاشق رفراندوم هم مردانگی می کردند و رفراندومی برگزار می کردند تا صدای مردم را بشنوند. البته با موضوع ادامه یا پایان دولت حسن روحانی !!! ✍"قاسم اکبری" 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴تخت‌روانچی: هدف اصلی آمریکا از ممنوعیت تسلیحاتی، از بین بردن #برجام است. ✍ آقای تخت‌روانچی لطفا تخت بخوابید! برجامی باقی نمانده است که آمریکا بخواهد آن را از بین ببرد و شما بخواهید آن را حفظ کنید! 🖌 روانبخش #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #اختصاصی / چرا کرونا دوباره اوج گرفت؟ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ در خدمت شما هستیم با قسمت و از رمان "جان شیعه اهل سنت"
📖 🖋 تا ساعتی از روز خودم را به کارهای خانه مشغول کردم و حوالی ظهر بود که دلم هوای مادر را کرد. پیچ‌های گاز را بررسی کردم تا بسته باشد و با خیالی راحت به طبقه پایین رفتم. در اتاق را باز کردم و دیدم مادر تنها روی مبلی نشسته و عدس پاک می‌کند که با لحنی غرق شور و انرژی سلام کردم. با دیدنم، لبخندی زد و گفت: «بَه بَه! عروس خانم!» خم شدم و صورتش را بوسیدم و خودم را برایش لوس کردم: «مامان! امروز حال نداشتم نهار درست کنم! اومدم نهار با شما بخورم!» خندید و به شوخی گفت: «حالا نهار رو با من بخوری! شام رو می‌خوای چی کار کنی؟ حتماً به آقا مجید میگی برو خونه مامانم، آره؟» دیس عدس را از دستش گرفتم تا کمکش کنم و با شیرین زبانی پاسخ دادم: «نخیر! قراره شب خوراک میگو درست کنم!» از غذای مجلسی و پُر درد سری که برای شب در نظر گرفته بودم، تعجب کرد و پرسید: «ماشاءالله! حالا بلدی؟» و مثل اینکه پرسش مادر داغ دلم را تازه کرده باشد، با نگرانی گفتم: «نه! می‌ترسم خراب شه! آخه مجید اونشب از خوراک میگو شما خیلی خوشش اومده بود! اگه مثل دستپخت شما نشه، بیچاره میشم!» مادر از این همه پریشانی‌ام خنده‌اش گرفت و دلداری‌ام داد: «نترس مادرجون! من مطمئنم دستپخت تو هم خوشمزه‌اس!» سپس خنده از روی صورتش جمع شد و با رگه‌ای از نگرانی که در صدایش موج می‌زد، پرسید: «الهه جان! از زندگی‌ات راضی هستی؟» دیس عدس را روی فرش گذاشتم و مادر در برابر نگاه متعجبم، باز سؤال کرد: «یعنی... منظورم اینه که اختلافی ندارید؟» نمی‌فهمیدم از این بازجویی بی‌مقدمه چه منظوری دارد که خودش توضیح داد: «مثلاً بهت نمیگه چرا اینجوری وضو می‌گیری؟ یا مثلاً مجبورت نمی‌کنه تو نمازت مُهر بذاری؟» تازه متوجه نگرانی مادرانه‌اش شدم که با لبخندی شیرین جواب دادم: «نه مامان! مجید اصلاً اینطوری نیس! اصلاً کاری نداره که من چطوری نماز می‌خونم یا چطوری وضو می‌گیرم.» سپس آهنگ آرامبخش رفتار پُر محبتش در گوشم تداعی شد تا با اطمینان خاطر ادامه دهم: «مامان! مجید فقط می‌خواد من راحت باشم! هر کاری می‌کنه که فقط من خوشحال باشم.» از شنیدن جملات لبریز از رضایتم، خیالش راحت شد که لبخندی زد و پرسید: «تو چی؟ تو هم اجازه میدی تا هرطوری میخواد نماز بخونه؟» در جواب مادر فقط سرم را به نشانه تأیید فرو آوردم و نگفتم هر بار که می‌بینم در وضو پاهایش را مسح می‌کند، هر بار که دست‌هایش را در نماز روی هم نمی‌گذارد و هر بار که بر مُهر سجده می‌کند، تمام وجودم به درگاه خدا دستِ دعا می‌شود تا یاری‌اش کند که به سمت مذهب اهل تسنن هدایت شود. ساعتی از اذان مغرب گذشته بود که مجید با یک دنیا شور و انرژی وارد خانه شد. دست‌هایش پُر از کیسه‌های میوه بود و لب‌هایش لبریز از خنده. با آنکه حقوق بالایی نمی‌گرفت، ولی دوست نداشت در خانه کم وکسری باشد و همیشه بیش از آنچه سفارش می‌دادم، می‌خرید. پاکت‌های میوه را کنار آشپزخانه گذاشت و با کلام مهربانش خبر داد: «الهه جان! برات پسته گرفتم!» با اشتیاق به سمت پاکت‌ها رفتم و با لحنی کودکانه ابراز احساسات کردم: «وای پسته! دستت درد نکنه!» خوب می‌دانست به چه خوراکی‌هایی علاقه دارم و همیشه در کنار خرید‌های ضروری خانه، برای من یک خرید ویژه داشت. 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 دستانش را شست و به آشپزخانه برگشت، نفس عمیقی کشید و گفت: «الهه! غذات چه بوی خوبی میده!» خودم می‌دانستم خوراک میگویی که تدارک دیده‌ام، آنچنان تعریفی نشده و عطر و بویی هم ندارد که خندیدم و گفتم: «نه! خیلی خوب نشده!» و او همانطور که روی صندلی می‌نشست، با قاطعیتی مردانه جواب دلشوره‌ام را داد: «بوش که عالیه! حتماً طعمش هم عالیه!» ولی خودم حدس می‌زدم که اصلاً خوراک خوبی از آب درنیامده و هنگامی که غذا را در دیس کشیدم، مطمئن شدم هیچ شباهتی به دستپخت مادر ندارد. حسابی دست و پایم را گم کرده بودم، ولی مجید با تمام وجود از خوردنش لذت می‌بُرد و مدام تعریف و تشکر می‌کرد. چند لقمه‌ای خورده بودیم که متوجه شدم ترشی را فراموش کرده‌ام. از سرِ میز بلند شدم و با گفتن «صبر کن ترشی بیارم!» به سمت یخچال رفتم، اما این جمله من به جای ترشی، خیالش را به دنیایی دیگر بُرد که دست از غذا خوردن کشید و با صدایی گرفته زمزمه کرد: «صبر کردن برای ترشی که آسونه!» سپس خندید و با شیطنتی شیرین ادامه داد: «من یه جاهایی صبر کردم که بیا و ببین!» شیشه ترشی را روی میز گذاشتم و با کنجکاوی پرسیدم: «مثلاً کجا؟» و او مثل اینکه خاطرات روزهای سختی به یادش آمده باشد، سری تکان داد و گفت: «یه ماه ونیم صبر کردم! به حرف یه ماه و نیم آسونه، ولی من داشتم دیوونه می‌شدم! فقط دعا می‌کردم تو این مدت اتفاقی نیفته!» با جملات پیچیده‌اش، کنجکاوی زنانه‌ام را حسابی برانگیخته بود که در برابر نگاه مشتاقم خندید و گفت: «اون شب که اومدم خونه تون آچار بگیرم و مامان برای شام دعوتم کرد، یادته؟» و چون تأیید مرا دید، با لحنی لبریز خاطره ادامه داد: «سرِ سفره وقتی شنیدم عصر برات خواستگار اومده، اصلاً نفهمیدم شام چی خوردم! فقط می‌خواستم زودتر برم! دلم می‌خواست همونجا سرِ سفره ازت خواستگاری کنم، برای همین تا سفره جمع شد، فوری از خونه تون زدم بیرون! می‌ترسیدم اگه بازم بمونم یه چیزی بگم و کارو خراب کنم!»از دریای اضطرابی که آن شب بخاطر من در دلش موج زده و من شبنمی از آن را همان شب از تلاطم نگاهش احساس کرده بودم، ذوقی کودکانه در دلم دوید و بی‌اختیار لبخند زدم. از لبخند من او هم خندید و گفت: «ولی خدا رو شکر ظاهراً اون خواستگار رو رَد کردی!» سپس با چشمانی که از شیطنت می‌درخشید، نگاهم کرد و زیرکانه پرسید: «حتماً بخاطر من قبولش نکردی، نه؟!!!» و خودش از حرفی که زده بود با صدای بلند خندید که من ابرو بالا انداختم و با لحنی پُر ناز پاسخ دادم: «نخیرم! من اصلاً بهت فکر نمی‌کردم!» چشمان مشکی و کشیده‌اش در احساس موج زد و با لحنی عاشقانه جواب حرف سیاستمدارانه‌ام را داد: «ولی من بهت فکر می‌کردم! خیلی هم فکر می‌کردم!» از آهنگ صدایش، دلم لرزید. خاطرات دیدارهای کوتاه و عمیق‌مان در راه پله و حیاط و مقابل درِ خانه، پیش چشمانم جان گرفت. لحظاتی که آن روزها از فهمش عاجز می‌ماندم و حالا خود او برایم می‌گفت در آن لحظات چه بر دلش می‌گذشته: «الهه! تو بدجوری فکرم رو مشغول کرده بودی! هر دفعه که می‌دیدمت یه حال خیلی خوبی پیدا می‌کردم» و شاید نمی‌توانست همه احساساتش را به زبان آورد که پشت پرده‌ای از لبخند، در سکوتی عاشقانه فرو رفت. دلم می‌خواست خودش از احساسش برایم بگوید نه اینکه من بخواهم، پس پیگیر قصه دلش نشدم و در عوض پرسیدم: «حالا چرا باید یه ماه و نیم صبر می‌کردی؟» سرش را پایین انداخت و با نغمه‌ای نجیبانه پاسخ داد: «آخه اون شب که برای تو خواستگار اومده بود، اواسط محرم بود و من نمی‌تونستم قبل از تموم شدن ماه صفر کاری بکنم.» تازه متوجه شدم علت صبر کردنش، حرمتی بوده که شیعیان برای عزای دو ماه محرم و صفر رعایت می‌کنند که لحظاتی مکث کردم و باز پرسیدم: «خُب مگه گناه داره تو ماه محرم و صفر خواستگاری بری؟» لبخندی بر چهره‌اش نقش بست و جواب داد: «نه! گناه که نداره... من خودم دوست نداشتم همچین کاری بکنم!» برای لحظاتی احساس کردم نگاهش از حضورم محو شد و به جایی دیگر رفت که صدایش در اعماق گلویش گم شد و زیر لب زمزمه کرد: «بخاطر امام حسین (علیه‌السلام) صبر کردم و با خودشم معامله کردم که تو رو برام نگه داره!» از شنیدن کلام آخرش، دلگیر شدم. خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای من هم عزیز و محترم بودند، اما اینچنین ارتباط عمیقی که فقط شایسته انسان‌های زنده و البته خداست، درمورد کسی که قرن‌ها پیش از این دنیا رفته، به نظرم بیش از اندازه مبالغه آمیز می‌آمد و شاید حس غریبگی با احساسش را در چشمانم دید، که خندید و ناشیانه بحث را عوض کرد: «الهه جان! دستپختت حرف نداره! عالیه!» ولی من نمی‌توانستم به این سادگی ناراحتی‌ام را پنهان کنم که در جوابش به لبخندی بی‌رنگ اکتفا کردم و در سکوتی سنگین مشغول غذا خوردن شدم. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔆 | شرح حدیثی از امام رضا (علیه‌السلام) ✅ رهبر انقلاب: امام علی‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ 🔹رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ 🔹«قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهل‌بیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(۱) 🔺 برای گسترش معارف اهل‌بیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهل‌بیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسان‌شناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه می‌اندازد. ١) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۰ ؛ 🆔 @basirat_enghelabi110
✍/ آیت‌الله بهجت(ره): طعمه انسان‌های پست نشویم🔻 🔹واقعاً اگر انسان از صراط مستقیم معرفت گم یا منحرف شود، حالش مانند زنبور عسل است که از ملکه‌اش جدا شده باشد که قرار و آرام ندارد و سرگردان محض است و ناچار باید در سوراخ جانورهای دیگربرود و طعمه این و آن گردد. 📚 در محضر بهجت، ج١، #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi1100