eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️طرح مجلس برای واریز یارانه ۴۰ لیتر بنزین به حساب هر ایرانی «علیرضابیگی» نماینده تبریز در مجلس: 🔹طرحی در مجلس تدوین شده که بر اساس آن یارانه نقدی معادل ۴۰ لیتر بنزین ماهانه به حساب هر ایرانی باید واریز شود. 🔹این موضوع ارتباطی با سهمیه ۶۰ لیتر بنزین ماهانه خودرو ندارد. 🔹طبق این طرح قیمت بنزین یارانه نقدی معادل این ۴۰ لیتر بر اساس فوب خلیج فارس است و شناور خواهد بود و هر وقت قیمت بنزین بالاتر رفت باید یارانه آن نیز افزایش یابد. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 هزینه جریمه برای ماسک نزدن در کشورهای مختلف: فرانسه: ۱۳۵ یورو هند: ۱۰۰۰ روپیه ایتالیا: ۲۰۶ یورو روسیه: ۴۰۰۰ روبل آلمان: ۳۰۰ یورو ایران: شما بگو ۱۰۰۰تومن، ببین بی‌بی‌سی چطوری هوچی‌گری میکنه و وامردما راه میندازه! 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#علے_ولے_اللہ💚 🌸این سلطنتِ عشق فقط لایقِ مولاست ✨جز آل علے هیچ امامے نشناسیم 🌸ما نسلِ #غدیر یم و پس از رحلت احمد ✨جز حیدرکرار امامے نشناسیم پیشاپیش #عید_غدیر مبارکباد💚🎊 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
❤️السلام علیک یا عین الله الناظره💙 💚السلام علیک یا امیرالمومنین💛
امشب ❌ قسمت صد و چهارم صد و پنجم از مستند داستانی
📖 🖋 آنقدر صدایم گنگ و گرفته بود که هیچ کس نفهمید چه گفتم و مجید که شاید انتظار انتقام قلب در هم شکسته‌ام را می‌کشید، خیلی خوب حرفم را شنید و من که حالا با دیدن او جان تازه‌ای گرفته بودم، میان ناله‌های زیر لبم همچنان نجوا می‌کردم: «دروغگو... نامرد... ازت بدم میاد...» و او همانطور که با قامتی شکسته به سمتم می‌آمد، اشکی را که تا زیر چانه‌اش رسیده بود، با سر انگشتش پاک کرد و خواست دستان لرزانم را بگیرد که از احساس گرمای دستش، آتش گرفتم و شعله کشیدم: «برو گمشو! ازت متنفرم! برو، ازت بدم میاد! پست فطرت...» همانطور که دست محمد و عبدالله پشتم بود، خودم را روی تخت عقب می‌کشیدم تا هر چه می‌توانم از مجید فاصله بگیرم و در برابر چشمان حیرت‌زده همه، رو به مجید که رنگ از رخسارش پریده و چشمانش از غصه به خون نشسته بود، ضجه می‌زدم: «مگه نگفتی مامانم خوب میشه؟!!! پس چی شد؟!!! مگه نگفتی مامانم شفا می‌گیره؟!!! دروغگو! چرا به من دروغ گفتی؟!!! پست فطرت... چرا اینهمه عذابم دادی؟!!!» لعیا که خیال می‌کرد زیر بار مصیبت مادر به هذیان‌گویی افتاده‌ام، سرم را به دامن گرفت و خواست آرامم کند که خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و با نفسی که حالا به قصد قتل قلب مجید بالا آمده بود، فریاد زدم: «ولم کنید! این مامانو کشت! این منو کشت! این قاتل رو از خونه بیرون کنید! این پست فطرت رو از اینجا بیرون کنید!» اشک در چشمان محمد و عبدالله خشک شده، فریاد‌های ابراهیم خاموش گشته و همه مانده بودند که من چه می‌گویم و در عوض، مجید که خوب از حال دلم خبر داشت، مقابلم پای تخت زانو زده و همانطور که سر به زیر انداخته بود، زیر بار گریه‌هایی مردانه، شانه‌هایش می‌لرزید. از کوره خشمی که در دلم آتش گرفته بود، حرارت بدنم بالا رفته و گونه‌هایم می‌سوخت. چند لایه پتو را کنار زدم، با هر دو دست محکم به سینه مجید کوبیدم و جیغ کشیدم: «از اینجا برو بیرون! دیگه نمی‌خوام ببینمت! ازت متنفرم! برو بیرون!» و اینبار هجوم ضجه و ناله‌هایم بود که نفس‌هایم را به شماره انداخته و قلبم را به سینه‌ام می‌کوبید. مجید بی‌آنکه به کسی نگاهی بیندازد، همانطور که سرش پایین بود، بی‌صدا گریه می‌کرد و نه فقط شانه‌هایش که تمام بدنش می‌لرزید. هیچ کس نمی‌دانست دلم از کجا آتش گرفته که عبدالله با هر دو دستش شانه‌هایم را محکم گرفت و بر سرم فریاد زد: «الهه! بس کن!» و شنیدن همین جمله کافی بود تا پرده را کنار زده و زخم عمیق دلم را به همه نشان دهم. با چشمانی که میان دریای اشک دست و پا می‌زد و صدایی که از طوفان ضجه‌هایم خش افتاده بود، جیغ زدم: «این به من دروغ گفت! گفت دعا کن، مامان خوب میشه! من دعا کردم، ولی مامان مُرد! این منو بُرد امامزاده، بُرد احیا، گفت قرآن سر بگیر، گفت دعای توسل بخون، گفت مامان خوب میشه، ولی مامان مُرد...» هیچ کس جرأت نداشت کلامی بگوید و من در برابر چشمان بهت‌زده پدر و عبدالله و بقیه و بالای سر مجید که از شدت گریه‌های بی‌صدایش به سرفه افتاده بود، همچنان ضجه می‌زدم: «مفاتیح داد دستم، گفت این دعا رو بخون مامان خوب میشه، ولی مامان مُرد! گفت این ذکر رو بگو مامان شفا می‌گیره، ولی مامان مُرد! مامانم مُرد...» سپس با چشمانی غرق اشک و نگاهی که از آتش خشم می‌سوخت، به صورتش که هنوز رو به زمین مانده و قطرات اشک از رویش می‌چکید، خیره شدم و فریاد زدم: «مگه نگفتی به امام علی (علیه‌السلام) متوسل شم؟ مگه نگفتی با امام حسین (علیه‌السلام) حرف بزنم؟ پس چرا امام علی (علیه‌السلام) جوابمو نداد؟ پس چرا امام حسین (علیه‌السلام) مامانو شفا نداد؟ مگه نگفتی امام حسن (علیه‌السلام) کریم اهل بیته؟ پس چرا مامانم مُرد؟» 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 پدر که تازه متوجه ماجرا شده بود، پیراهن عربی‌اش را بالا کشید و سنگین از جا بلند شد. محمد کنارم روی تخت خشکش زده و عبدالله فقط به مجید نگاه می‌کرد که ابراهیم از جا پرید، با غرّشی پر غیظ و غضب، پیراهن مجید را کشید و از جا بلندش کرد. با چشمانی که از عصبانیت سرخ شده بود، به صورت خیس از اشک مجید خیره شد و با صدایی بلند اعتراض کرد: «بی‌وجدان! با خواهر من چی کار کردی؟!!!» مجید با چشمانی که جریان اشکش قطع نمی‌شد، نگاهش به زمین بود و قفسه سینه‌اش از حجم سنگین نفس‌هایش، بالا و پایین می‌رفت که عبدالله از کنارم بلند شد و خواست دست ابراهیم را از یقه مجید جدا کند که ابراهیم باز فریاد زد: «می‌خواستی خواهرم رو زجرکُش کنی نامرد؟!!! می‌خواستی الهه رو دِق مرگ کنی؟!!! هان؟!!!» که محمد هم بر خاست و با مداخله عبدالله و محمد، بلاخره مجید را رها کرد و با خشمی که در سراپای وجودش شعله می‌کشید، از اتاق بیرون رفت. مجید همانطور که سرش پایین بود، از پشت آیینه اشک‌هایش، نگاهی به صورت مصیبت‌زده‌ام کرد و دیدم که چشمانش از سوز گریه‌هایم آتش گرفته و دلش از داغ جگرم به خون نشسته، ولی در قلب یخ‌زده و بی‌روحم، دیگر از گرمای عشقش اثری نمانده بود که دلم را در برابر اینهمه تنهایی‌اش نرم کند. احساس می‌کردم دریایی که در دلم همیشه به عشق مجید موج می‌زد، حالا به صحرای نفرتی بدل شده که در پهنه خشکش جز بوته‌های خشم و کینه، چیزی نمی‌روید و چون همیشه حرف دلم را به خوبی احساس کرد که نگاه غریبانه‌اش را از چشمان لبریز از نفرتم، پس گرفت و با قدم‌هایی که دیگر توانی برایشان نمانده بود، به سمت در اتاق حرکت کرد که پدر مقابلش ایستاد و راهش را سد کرد. مستقیم به چشمان مجید خیره شد و با صدایی گرفته پرسید: «تو به من قول ندادی که دخترم رو اذیت نکنی؟ قول ندادی که در مورد مذهبش آزاد باشه؟» و چون سکوت مظلومانه مجید را دید، فریاد کشید: «قول دادی یا نه؟!!!» مجید جای پای اشک را از روی گونه‌اش پاک کرد و زیر لب پاسخ داد: «بله، قول دادم.» که جای پای اشک‌های گرمش، کشیده محکم پدر روی صورتش تازیانه زد و گونه گندمگونش را از ضرب سیلی سنگینش سرخ کرد. پدر مثل اینکه با این سیلی دلش قدری قرار گرفته باشد، خودش را از سرِ راه مجید کنار کشید و با تندی به رویش خروشید: «از خونه من برو بیرون! دیگه هیچ کس تو این خونه نمی‌خواد چشمش به چشم تو بیفته!» مجید لحظه‌ای مکث کرد، شاید می‌خواست برای بار آخر از احساسم مطمئن شود که آهسته سرش را به سمتم چرخاند و نگاهم کرد. ولی قلب غمزده‌ام طوری از خشم و نفرت پُر شده بود که نگاه دل شکسته و عاشقانه‌اش هم در دلم اثر نکرد و زیر لب زمزمه کردم: «ازت متنفرم...» و آنچنان تیر خلاصی بر قلب عاشقش زدم که وجودش در هم شکست و دیدم دیگر جانی برایش نمانده که قدم‌های بی‌رمقش را روی زمین می‌کشید و می‌رفت. صدای به هم خوردن در حیاط که به گوشم رسید، مطمئن شدم مجید از خانه بیرون رفته و تازه در آن لحظه بود که چشم‌هایم به مصیبت مرگ مادرم به عزا نشست و سیلاب اشکم جاری شد. عطیه و لعیا پای تختم کِز کرده بودند و محمد و عبدالله در گوشه‌ای به نظاره ناله‌های بی‌مادری‌ام نشسته و بی‌صدا گریه می‌کردند. سرم را میان دستانم گرفته بودم و از اعماق وجودم ضجه می‌زدم که دیگر مادری در خانه نبود و نمی‌ترسیدم که ناله‌های دردناکم به گوشش برسد. لعیا کنارم روی تخت نشست و آغوش خواهرانه‌اش را برای گریه‌های بی‌امانم باز کرد تا غصه جای خالی مادر را میان دستانش زار بزنم و عطیه دستان تنها و بی‌یاورم را میان دستان مهربانش گرفته بود تا کمتر احساس بی‌کسی کنم. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔥 گناه مانع دریافت علم الهی .. ✍ #آیت_الله_جوادی_آملی ما باید این حقیقت را دریابیم که گناه واقعاً چرک و رین (حجاب دل که موجب کفر و گمراهی) است و روح را تیره می کند. انسان بر اثر گناه، نه خواب خوبی دارد تا در رؤیا معرفتی نصیبش شود، نه بیداری خوبی که بتواند علم درستی را کشف و تعلیم صحیحی را نصیب دیگران کند. بنابراین اگر روح تیره شود، بسیاری از اسرار بر او پوشیده خواهد ماند. روحی که خدا آن را منبع الهام قرار داده و به آن سوگند یاد کرده است «و نفسٍ و ما سَوّاها ، فألهمها فجورها و تقوها». #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
قال الله تبارک و تعالی: 《لو اجتمع الناس کلهم علی ولایه علیٍ ما خلقت النار》 خداوند در حدیث قدسی فرمودند: اگر همه مردم در روز غدیر ولایت علی(علیه السلام) را می پذیرفتند، آتش جهنم را خلق نمی کردم. [بحارالانوار، ج۳۹] "از غدیر غافل نشویم، چون گودال قتلگاه( کربلا) نتیجه بی توجهی به غدیر است". [مقام معظم رهبری(دام ظله)] "روز غدیر، روزی است که پیامبر اکرم(ص)طبقه حکومت را معین فرمودند: الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمودند". [امام خمینی (ره)] 🆔 @basirat_enghelabi110
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 سلام، شبتون بخیر🙂✋ به مناسبت عید بزرگ غدیر، #نقاشی های #کودکان و #نوجوانانتون رو با موضوع #غدیر برامون بفرستید تا در کانال به اسم خودشون ثبت بشه😉 حالا عجله کنید👏👏👏 و نقاشی ها رو به آیدی زیر بفرستید👇👇👇 @yale_jamal 🌸آخرین مهلت تا روز عید غدیر منتظریما...😄☝️ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 توضیحات بسیار مهم استاد #رائفی_پور در مورد طوفان توییتری عید غدیر 🗓 جمعه، ١٧ مردادماه ⏰ ساعت ۲٢ الی ۲۴ 👈 از همین الآن توییت‌هاتون رو به زبان‌های مختلف، با این هشتگ‌ها آماده کنید: #LiveLikeAli #فقط_به_عشق_علی 💢 باز هم طوفان بپا میکنیم... ⭕️ #نشر_حداکثری #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110