eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدمت اعضای محترم🌸 شبتون بخیر 😊 امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های: ✅ سیصد و دوازدهم ✅ سیصد و سیزدهم از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و دوازدهم 🚪🛋 همین که آسید احمد و مامان خدیجه از خانه‌مان رفتند، مجید مقابلم نشست و به گمانم هنوز باورش نمی‌شد از زبان من چه شنیده که با لحنی لبریز ترس و تردید سؤال کرد: ❓الهه جان! مطمئنی می‌خوای بیای؟ 🏻و خودم هم نمی‌دانستم چه شوری در جانم به پا خاسته که دریای دلم به سمت ساحل چشمانش موج زد و مشتاقانه شهادت دادم: ✋🏻مجید! من می‌خوام بیام. نمی‌دونم چرا، ولی دلم می خواد بیام! 🌌 شاید هنوز حلاوت بهشتی شب‌های قدر و مستی قدح محبت امام علی (علیه‌السلام) در مذاق جانم مانده و دلم نمی‌آمد به تعارف جامی دیگر از عشق اولیای الهی دست رد بزنم که حالا بیش از هر زمان دیگری در گرداب بلا دست و پا می‌زدم و سخت محتاج اینچنین عاشقانه‌هایی بودم و حقیقتاً چه عاشقانه طلبیده شده بودیم که بی‌هیچ دردسری گذرنامه گرفته و با چیدن یکی دو دست لباس و چند تکه وسایل شخصی در یک کوله پشتی، مهیای رفتن شدیم. 👨🏻 عبدالله وقتی فهمید چه خیالی در سر داریم، نمی‌دانست چه بگوید و با چشمانی مات و متحیر فقط نگاه‌مان می‌کرد. 🏻 حقیقتاً خودم هم نمی‌توانستم باور کنم بی‌ آنکه روحم خبر داشته و یا حتی یک لحظه فکری برای رفتن به کربلا به سرم زده باشد، به این سفر اعجاب‌انگیز دعوت شده و بی‌آنکه اختیاری به دست من باشد، بپذیرم تا همچون عاشق ترین شیعه، با پای پیاده رهسپار کربلا شوم، ولی دلم نمی‌خواست عبدالله گمان کند کسی مرا به این کار اجبار کرده که صادقانه اعتراف کردم: - آسید احمد و خونواده‌اش هر سال برای اربعین میرن کربلا. امسال هم به ما گفتن دارن میرن، منم دلم می‌خواست باهاشون برم... 🏻 مجید سرش را پایین انداخته و شاید از چشمان عبدالله اِبا می‌کرد که باز به هوای خواهرش، سرِ غیرت بیاید و حرفی بزند که من خودم ادامه دادم: 🏻 خُب داریم میریم زیارت امام حسین (علیه‌السلام)! 👨🏻 و عبدالله طاقتش طاق شد که با حالتی عصبی جواب داد: - آخه الان اصلاً موقعیت مناسبی نیس! 👁 و دید مجید خیره نگاهش می‌کند که به سمتش چرخید و برای تبرئه خودش، با لحنی ملایم‌تر ادامه داد: 👨🏻 شرمنده مجید جان! من می‌دونم زیارت امام حسین (علیه‌السلام) ثواب داره! ولی آخه الان تو این موقعیت که اوضاع عراق انقدر به هم ریخته‌اس و داعش داره همه رو سر می‌بُره، تو می‌خوای دست زنت رو بگیری ببری عراق و از نجف تا کربلا رو پیاده بری؟!!! داعش تهدید کرده که پیاده‌روی امسال رو به خاک و خون می‌کشه! 🏻مجید لبخندی زد و با متانت همیشگی‌اش، جواب دلشوره برادرانه عبدالله را داد: - باور کن هر چی تو نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانشم! ولی اوضاع عراق آنقدر هم که فکر می‌کنی، خراب نیس! داعش تو همون یکی دو ماه اول زمین گیر شد. از وقتی که آیت الله سیستانی حکم جهاد داد و شیعه و سُنی وارد جنگ با داعش شدن، کمر داعش شکست! دیگه الان تو همون چند تا استان صلاح الدین و نینوا و الانبار داره جون می‌کَنه! این چرت و پرت‌هایی هم که میگه، فقط برای اینه که مسیر اربعین رو خلوت کنه، وگرنه هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه! استان کربلا و نجف از امن‌ترین مناطق عراقه! 👁 و نگاهم کرد تا پشتش به همراهی تمام قدم محکم شود و با خاطری آسوده ادامه دهد: 🏻اینهمه زائر دارن به عشق امام حسین (علیه‌السلام) میرن، من و الهه هم مثل بقیه! خیالت راحت باشه! 👨🏻 ولی خیال عبدالله راحت نمی‌شد که یکی دو ساعت بحث کرد و به هر دری زد تا ما را از رفتن منصرف کند و دستِ آخر نتوانست حریف عزم عاشقانه زن و شوهری شیعه و سُنی شود که صورتمان را بوسید و ما را به خدا سپرد و رفت. 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و سیزدهم 🚌 با همه خستگی طی مسافت طولانی بندر تا مرز شلمچه، ازدحام غیر قابل تصور عبور از مرز و پس از ساعت‌ها پیمودن مسیر مرز تا ورودی شهر نجف، باز هم شوری شیرین در تمام رگ‌های بدنم می‌دوید که هنوز مرقد امام علی (علیه‌السلام) را ندیده و نمی‌توانستم منظره رؤیایی‌اش را تصور کنم. 📗 حالا تا دقایقی دیگر بر کسی میهمان می‌شدم که این روزها با آهنگ کلماتش خو گرفته و با مطالعه مداوم نهج‌البلاغه‌اش، بیش از پیش شیفته کمالاتش شده بودم. 🚙🚌🚗 در تمام طول مسیر از مرز تا شهر نجف، روی سرِ شیعیان میهمان‌نواز و بی‌ریای عراق قدم می‌گذاشتیم که با ماشین‌های شخصی خودشان، زائران را در طول مسیر منتقل می‌کردند و با همان زبان خودشان و کلماتی که از زبان فارسی آموخته بودند، رهسپاری‌مان را در مسیر زیارت امام حسین (علیه‌السلام) می‌ستودند و مدام خوش آمد می‌گفتند. 🎪 در هر روستا و کنار هر خانه‌ای بساط پذیرایی بر پا کرده تا به استکانی چای عراقی و خرما و یا هر چه در دسترس‌شان بود، خستگی را از تن مردم به در کنند و خدا می‌داند با چه اخلاص و محبتی از زائران پذیرایی می‌کردند که انگار میزبان عزیزترین عزیزان خود بودند تا جایی که وقتی در کنار یکی از موکب‌ها برای تجدید وضو و اقامه نماز مغرب توقف کردیم، هر کدام از اهل طایفه برای ارائه خدمتی، مشتاقانه به سمت‌مان آمدند. 🍛🍣🍱 پیرمرد خانواده به سمت وضوخانه راهنمایی‌مان می‌کرد و بانوی خانه با تشت و پودر آمده بود تا لباس‌هایمان را بشوید و هنوز نمازمان تمام نشده، سفره شام را پهن کرده و بی‌توجه به تعارف‌های ما، با نهایت مهربانی غذای لذیذشان را آوردند و شاید خدا می‌خواست اوج خدمت‌گذاری این بندگان مخلصش را به رخ ما بکشد که برق هم رفت تا در تمام طول مدت صرف غذا، پیرمرد خانواده با چراغ قوه بالای سرِ ما به خدمت بایستد و دستِ آخر با چه محبتی ما را بدرقه کردند و باز موکب‌های دیگر دست بردار نبودند که هر کدام سرِ راهمان را می‌گرفتند تا میهمان خانه آنها شویم و هر کدام می‌خواستند افتخار پذیرایی از میهمانان امام حسین (علیه‌السلام) را از آنِ خودشان کنند و ما شرمنده اینهمه مهربانی بی‌منت، از کنارشان عبور می‌کردیم. 👥👥 به علت محدودیت‌های امنیتی، از ورود وسایل نقیله به مرکز شهر نجف جلوگیری می‌شد و مجبور بودیم راهمان را به سمت حرم با پای پیاده طی کنیم. 🎒آسید احمد و مجید با کوله پشتی‌های به نسبت سنگینی که هر یک به دوش گرفته بودند، جلوتر از ما حرکت می‌کردند و من و مامان خدیجه و زینب‌سادات پشت سرشان می‌رفتیم. 🛣 خیابان‌ها مملو از جمعیتی بود که خستگی را زیر پا گذاشته و در ساعات پایانی نیمه شب، همچنان با شیدایی به سمت حرم می‌رفتند. 🏻 هر چند هنوز طعم تلخ هلاکت پدر پیر و به فنا رفتن جوانی برادرم از مذاق جانم نرفته بود، اما خنکای مطبوع شبانگاه شهر نجف، آنچنان روحم را نوازش می‌داد که با قدم‌هایی پُر توان و استوار پیش می‌رفتم و نه اینکه نخواهم که دیگر نمی‌توانستم به چیزی جز شور اربعین بیندیشم که با چشمان خودم می‌دیدم چه طوفان عظیمی برای بزرگداشت چهلمین روز شهادت فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آن هم پس از چهارده قرن به پا خاسته که مرزهای ایران از هجوم جمعیت به تنگ آمده و حتی جاده شلمچه به سمت مرز عراق از حضور زائران اربعین پُر شده بود و حالا هم می‌دیدم نه کربلا که نجف لبریز از شیعیانی شده که برای پیمودن مسیری چهار روزه با پای پیاده، سر از پا نمی‌شناختند. 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولادت حضرت علیه السلام مبارک
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨رهبرانقلاب در سال ۹۵ : طرف مقابل با شیوه‌های مختلف و تقلب و خدعه سر باز می‌زند و عمل نمی‌کند به تعهداتش. این چیزی است که در مقابل چشم خود می بینیم، یعنی خسارت محض. ۹۵/۱/۱ ⚠️ تصاویری از تصویب سخت ترین تحریم ها توسط دمکرات ها و جمهوری خواهان علیه مردم بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🚨رهبرانقلاب در سال ۹۵ : طرف مقابل با شیوه‌های مختلف و تقلب و خدعه سر باز می‌زند و عمل نمی‌کند به تعه
🚫 ⁉️قابل توجه اونهایی که هنوز با نام و یاد و عشق برجام زنده‌اند و نفس میکشند!! هنوز دنبال بند برجام ۲ و ۳ و ۴ هستند!! هنوز از تعریف و تمجید و ستایش می کنند! 🙈 حاضر نیستند به پیشگاه ملت و مردم ایران عذرخواهی کنند. هنوز به دنبال مذاکره های بعدی با تیم بایدن هستند. نه حاضرند از گذشته پر از اشتباه و خطای خود درس عبرت بگیرند و یا اشتباهات گذشته خود را جبران کنند!! دوباره به دنبال فرشته نجات از آمریکا هستند!! نه به دنبال استفاده از امکانات و ظرفیت‌های داخلی و جوانان ایرانی!! الهی به ملاج آنها بخورد🤲 ✍ حاجی گرینوف بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
💢درددل امیرالمؤمنین علیه‌السّلام با خدا #نهج_البلاغه 🔆اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُوا إِلَیکَ غَیْبَةَ نَبِیِّنَا، وَکَثْرَةَ عَدُوِّنَا، وَتَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا. 💠خداوندا! به تو از غیبت پیامبرمان و فراوانی دشمنان و پراکندگی خواسته هایمان شکایت می‌کنیم. 📘#نامه_15 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴زشت ترين نوع ستم #نهج_البلاغه 🔆ظلم الضعيف أفحش الظلم. 💠ستم كردن به ناتوان، زشت ترين نوع ستم است. 📚#نامه_31 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
#نهج_البلاغه 💠«اى کمیل! ثروت اندوزان هلاک شده اند در حالى که ظاهراً در صف زندگانند; ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زنده اند خود آنها گرچه از میان مردم بیرون رفته اند; ولى چهره و آثارشان در دل ها ثبت است. 📚#حکمت ۱۴۷ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴ارتباط چشم و دل #نهج_البلاغه 🔆 الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ. 💠 قلب كتاب چشم است (آنچه چشم بنگرد در قلب نشیند.) ✍به يقين قسمت بسيار مهمى از علوم و دانش هاى ما از طريق چشم حاصل مى شود اعم از آنچه مستقيماً با چشم مى بينيم و يا آنچه در آثار گذشتگان مى خوانيم. بنابراين اگر گفته شود قلب، مصحَف و كتاب چشم است سخنى حكيمانه است و گويى چشم به منزله قلمى است كه پيوسته در كتاب قلب مى نويسد و رقم مى زند. 📚#حکمت_409 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✨﷽✨ ✍هیچ چیزی را بی جـواب نگذار ⇜جـواب سـلام را باسلام بده ⇜جـواب تشکر را با تواضع ⇜جـواب کینــه را با گذشت ⇜جـواب بی مهـری را با محبت ⇜جـواب دروغ را با راستۍ ⇜جـواب دشمنی را با دوستۍ ⇜جـواب خشــم را به صبورۍ ⇜جـواب سـرد را به گرمۍ ⇜جـواب نامـردی را با مردانگی ⇜جـواب پشـت کار را با تشویق ⇜جـواب بی ادب را با سڪوت ⇜جـواب نگاه مهـــربان را با لبخند ⇜جـواب لبخنـد را با خنده ⇜جـواب دل مـــرده را با امید ⇜جـواب منتظـر را با نوید ⇜جـواب گنـاه را با بخشش 🌷هیچ وقت هیچ چیز و هیچ ڪس را 🌷بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی 🌷یک روزی، یک جوری، یڪ جایی 🌷به تو باز گردد... 🆔 @basirat_enghelabi110