eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ چه نتیجه ای باید گرفت؟ ✍️ درباره تحریم وزیر امور خارجه کشورمان از سوی دولت آمریکا چه قضاوتی باید کرد؟ تحریم، نشانه است؛ ولو به اشکال مختلف اعمال شود. فرق با و های_اروپایی این است که "رو" بازی می کند. ♦️ترامپ، برجام را امضا نکرده بود و تعهد دولت آمریکا را زیر پا گذاشت . اما آیا اوباما که مشوّق و ب) بود، کم عهدشکنی کرد؟ آیا ت( های_ویزایی علیه شهروندان 38 کشور در صورت سفر به ایران، در دولت اوباما تصویب و اجرا نشد؟ 🔹آیا تحریم های گسترده موسوم به فلج کننده، و و قبیل آن که به شکل زنجیره ای تمدید یا تصویب و اجرا شدند، یادگاری دوره اوباما نیستند؟ آیا همین تحریم ها موجب نشد اغلب سرمایه گذاران خارجی، از همکاری با ایران منصرف شوند؟ ♦️آیا ها نبودند که با وجود دعوت آقای ظریف به ، به هواپیمای او بنزین ندادند و توهین روا داشتند؟ آیا ها نبودند که به تصریح آقای ظریف و برخلاف تصریح برجام، اجازه ندادند حتی یک حساب بانکی از سوی ایرانی ها در لندن باز شود؟ آیا ها نبودند که همه قراردادها را زیر پا گذاشتند و با تحریم های دولت ترامپ همراهی کردند؟ 🔹چه نتیجه ای می خواهیم بگیریم؟ این که دموکرات های آمریکا و #اروپایی، در و با ایران، عقب تر از ترامپ نبوده اند و نباید از های_ترامپ، ضرورت التماس بیشتر به دموکرات ها یا بدعهد_اروپایی را نتیجه گرفت. ♦️نباید با بزرگ نمایی عداوت های دولت ترامپ، نسخه اعتماد دوباره به تروئیکای اروپایی را پیچید یا با آرزو اندیشی و گفتن این که یک سال دیگر صبر کنیم شاید دموکرات ها در آمریکا سر کار آمدند، انجام یکطرفه تعهدات برجامی را توجیه کرد. 🔹نباید اروپا و آمریکا را برای ، حریص تر کرد. این خطا - یا خیانتی- راهبردی خواهد بود که کسانی بخواهند از رفتار تحریمی ترامپ و پمپئو، مذاکره دوباره بر سر برجام فعلی یا برجام های جدید را نتیجه بگیرند. ♦️چه بسا یک هدف دولت ترامپ از تحریم های دیپلماتیک، تحریک به تداوم مذاکراتی از همان جنس باشد که او می گوید؛ "توافق موجود باید تکمیل شود و ضمن دائمی شدن تعهدات و های_ایران، به سایر ابعاد قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی هم توسعه یابد". 🔹یک نکته مهم دیگر، دلالی و گری دولت میان ما و آمریکاست. دولت ترامپ هر چند فرانسه را واسطه کرد اما خود، هرگز این مسیر را به رسمیت نشناخت تا دولت آقای روحانی مجبور به دادن امتیاز بیشتر شود. ♦️فرانسه اعلام می کرد که می خواهد در ازای قانع کردن آمریکا به ها، ایران را به دائمی کردن تعهدات موقتی برجام (از جمله بند موسوم به غروب آفتاب و نظارت های هسته ای منطبق با ) مجاب کند. 🔹این البته، ایجاد برای ایران و نقض برجام است. متاسفانه آقای در سفر اخیر به نیویورک، کرد درباره دائمی کردن نظارت های موقت برجامی کرده است. او مجوزی برای چنین مذاکره ای نداشت و اقدامش تخلف بود. ♦️اما اکنون که دولت آمریکا رسما آقای ظریف را تحریم کرده، ادعای میانجیگری فرانسه هم سالبه به انتفای موضوع است. وقتی آمریکا وزیر خارجه ایران را تحریم می کند، در واقع زیر هر نوع مذاکره و میانجیگری زده است. 🔹اما یک احتمال دیگر هم هست. آمریکا از این طریق می خواهد طرف ایرانی، از موضع پایین تر، همه این عهد شکنی ها را به جان بخرد و با این وجود، آماده مذاکره به مفهوم شنیدن دیکته غرب در قالب بازی پلیس بد و پلیس خوب میان آمریکا و اروپا شود. ♦️آقای ظریف اکنون هدف تحریم های خصمانه دشمن است و بی تردید باید از وزیر خارجه، حمایت جانانه کرد. 🔹در عین حال، او باید قاطع تر از گذشته بر خط قرمزهای توافق موجود پافشار کند و حتی یک سانتی متر هم کوتاه نیاید. و گرنه در بازی مار و پله حریفی گرفتار خواهد شد که می خواهد تعهد قبلی خود را ابزار باج خواهی جدید قرار دهد. ♦️هر نوع مذاکره ای که برای عبور از برجام و افزایش تعهدات یا اجرای یکطرفه تعهدات بدون لغو تحریم های مالی و بانکی و نفتی باشد، خود زنی است. 🔹آقای ظریف نباید به روند ای ادامه دهد که به تصریح مصاحبه خود وی در آمریکا "موجب تعامل با غرب و بی اعتباری خود من نزد مردم ایران شد". @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» 💠 مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش می‌بارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا همراه‌تون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم . تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود و می‌خواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربان‌تر شد :«من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید همه چی به خیر می‌گذره!» 💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به نداشت! این حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. 💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش صدایش زدم. 💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!» تمام بدنم از می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟» 💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. 💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم!» و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید :«تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»... ✍️نویسنده: @basirat_enghelabi110