فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پارسال کاظمین😔😔
امسال ☹️☹️
☑️ نجوای توسل به باب الحوائج در اقصی نقاط ایران اسلامی طنین انداز میشود
🔸همزمان با شب شهادت امام کاظم علیهالسلام در آخرین شب سال ۹۸به امید رهایی همه جهان از ابتلاء به بیماری کرونا نجوای توسل به بابالحوائج در اقصی نقاط ایران اسلامی طنین انداز میشود.
🌸 همه ایرانیها در خانههای خود به اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام به ویژه #امام_کاظم💚 علیهالسلام متوسل میشوند.
#امام_زمان
#شهادت_امام_موسی_کاظم
🔵 بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
● پیام سرلشکر سلامی به سعید نمکی:
○ متن پیام به این شرح است:
برادر عزیزم جناب آقای دکتر سعید نمکی وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
سلام علیکم؛در اسفندماه سال 98 تاریخ جامعه پزشکی کشور با تفضل الهی، مجاهده و مدیریت جنابعالی و همکارانتان در نقطه عطفی قرار گرفت که پایههای منزلت رفیع طبابت و درمان با استقامت مثال زدنی آحاد پزشکان و پرستاران حرمتی مضاعف یافت. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در این دوره مدیریتی خود با قیام خود در درمان مردم مظلوم و بزرگوارمان در برابر تهاجم ویروس کرونا، مظهر رحمت الهی گردید.
پیشتازی جهانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در نبرد ویروس کرونا، عزت ملی کشور را در تراز انتظار حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) و مردم عزیز قرار داد.
نبردی که پزشکان و پرستاران بزرگوارمان، رزمنده وار با این ویروس منحوس، ایثارگرانه جنگیدند و با همت وصف ناپذیری از آسایش و امنیت خود مضایقه کردند تا مردم در مضیقه نباشند.
امروز همه ما مفتخریم که جامعه پزشکی، ضمن تحلیل عمیق این پدیده ناشناخته، هم در ارتقای سطح دانش پزشکی می کوشند و هم در مقابله با فراگیری این تهدید، پناهگاهی امن در پیشگیری و درمان مردم نجیبمان به ارمغان آورند.
در پایان با عرض تحیت سال جدید از خداوند تبارک و تعالی در ایام نورانی رجبیه، رحمت و شفا را برای مردم و توفیق بیش از پیش را برای آن برادر عزیز که در خط مقدم و دشوار نبرد با طغیان این تهدید قرار دارد مسئلت مینمایم.
سرلشکر حسین سلامی
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#نجوای_مردم_ایران
🔵 بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ این ویدیو به ساده ترین روش تقویت سیستم ایمنی را توضیح میدهد.
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#نجوای_مردم_ایران
🔵 بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبا با صدای صابر خراسانی
مادر پدرهامان همین که کم میآوردند یک سفره موسی بن جعفر نذر میکردند
#امام_زمان
#امام_کاظم
#شهادت_امام_موسی_کاظم
🔵 بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
اینم جواب گستاخی ها و هتاکی ها و حرفهای بی پایه و اساس و فتنه انگیز مولوی عبد الحمید 🎩 که چندی پیش زده بود 👇👇👇👇
⭕️ عمل بعضی آقایون منو یاد اون ضرب مثلی میندازه که میگه :
شهر که آشوب میشه قورباغه 🐸 هفت تیر کش میشه
تا میبینن یکم اوضاع خرابه میگن جمع کنیم بریم پیک نیک تو بیابون های اطراف...😳
اونجا یه قل دو قل بازی میکنن یهو هم به سرشون میزنه میگن حالا که تو بیابون هستیم بزا یه کلیپ هم بر علیه شیعه پر کنیم بفرستیم مردم ببینن ، آره دیگه ....🤔
یکی نیست بگه یابووووو....
❌اونوقتی که بلوچستان سیل اومده بود و مردم اهل سنت مستضعفی که تو برای تضعیف نظام از اونا مایه میزاری و تو هر موقعیتی کلیپ پر میکنی و داد بلوچ بد بخت است و بلوچستان مورد بی توجهی مسئولین است سر میدی ، همین مردم داشتن زیر آب خفه میشدن ، اونوقت تو کجا بودی؟
❌تو اگه راس میگی و دم از وحدت میزنی پس اون وقتی که عربستان اجازه سفر به صورت تکی به کشورش رو به ما نمیداد تو چرا رفتی؟؟؟؟
❌اصلا چطور به تو اجازه ورود دادن بری؟؟؟؟
❌عربستانی که دشمن خونی ایرانه و تمام تلاش خودشو میکنه تا به ایران ضربه بزنه که یه نمونه ی کوچیکش راه اندازی شبکه خبیثه و ملعونه ی ایران اینترنشنال هست که با ترویج اکاذیب و اباطیل بر علیه ملت ایران قصد تضعیف و ضربه زدن به کشور ما رو داره ...
❌بعد شما تو جلسه با پادشاه همچین کشوری میشه دقیقا بگید چی میگفتید؟
حتما درمورد صلاح اسلام و مسلمین صحبت میکردید؟ نه؟😏
آقای مولوی عبد الحمید شما که دم از وحدت بین شیعه و برادران اهل سنت میزنی خودت بارز ترین مصداق وحدت شکنی هستی.
🖌 حاجی M
#کرونا
#شیعه_انگلیسی
#نجوای_مردم_ایران
🔵بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهارم
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثیها #شهید شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود.
عباس مدام از حیدر سوال میکرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسشهای عباس را با بیتمرکزی میداد.
💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره #شهادت پدرم بیتابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوالپیچش میکرد و احساس میکردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم.
به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دستهایی که هنوز میلرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم میخواست هرچهزودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمیدانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم.
💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم.
احساس میکردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید.
💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را بهخوبی حس میکردم.
زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید.
💠 انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید.
چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم.
💠 زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند.
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه #رجب و تولد #امیرالمؤمنین علیهالسلام رو از دست نمیدم!»
💠 حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم.
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید.
💠 دیگر صحبتهای عمو و شیرینزبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه #عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت. حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت.
#خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110