eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
👁👁 🔴 طبق خبرهای رسیده، طیف صادق شیرازی که به شیعه انگلیسی🎩 معروف است تصمیم گرفته است در ایام ماه محرم با برگزاری مراسمات به اصطلاح عزاداری بدون رعایت پروتکل های بهداشتی و فیلمبرداری از این مجالس، آن را به صورت گسترده در فضای مجازی منتشر کند تا وجهه عموم عزاداران سیدالشهداء را تخریب کنند! 🔹 قرار شده است در کمک به پیشبرد این پروژه شوم و انتشار گسترده این فیلم های از قبل آماده شده، شبکه وهابی سعودی اینترنشنال، بی بی سی انگلیسی فارسی زبان و شبکه بهایی من‌وتو کمک کنند! @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
⭕️توییت فرزند شهید‌ رکن آبادی از شهدای فاجعه منا: سلام علی بيي المظلوم، يلي ما خلوه یکمل حجو، خطفوه، اسروه، قتلوه و خرجو اعضاء جثمانه... ‏⁧ ⁩ 👆👆 شهیدی که با کینه صهیونیست ها به دست عمالشان، آل سعود یا آل یهود به شهادت رسید خدایا این قربانی ها را از ما بپذیر🤲 یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. شادی روحش صلوات🌹🌹 @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
زندگی تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم 🤲🏻 عید قربان مبارک با آرزوی بهترینها 🙏🌹
: 🔰 اهداف آمریکا از تحریم ایران چیست؟ 1. ایستادن مردم مقابل نظام / 2. جلوگیری از پیشرفت کشور / 3. ورشکستی و فروپاشی اقتصاد کشور / 4. قطع رابطه ایران با محور مقامت 🔻 تحریمی که آمریکایی‌ها علیه ملّت ایران به کار گرفته‌اند، قطعاً یک جنایت است؛ یک جنایت بزرگی است که اینها علیه یک ملّت به کار میگیرند. حالا ظاهرش این است که علیه نظام جمهوری اسلامی است، امّا در واقع علیه همه‌ی ملّت ایران این جنایتها را اینها دارند انجام میدهند. در این باره، من چند نکته را میخواهم عرض بکنم. یک نکته این است که هدف اینها از این کار چیست. یک هدف کوتاه‌مدّت دارند، یک هدف میان‌مدّت دارند، یک هدف بلندمدّت دارند و یک هدف جانبی. هدف کوتاه‌مدّت تحریم این است که ملّت ایران به ستوه بیایند، خسته بشوند و در مقابل دستگاه حکومت بِایستند. لذا می‌بینید که هم پارسال گفتند، هم پیرارسال گفتند، هم امسال گفتند «تابستان داغ»؛ «داغ» یعنی مردم بیایند در مقابل نظام ایستادگی کنند. حالا [البتّه] خودشان مبتلا به «تابستان داغ» شده‌اند. هدف میان‌مدّت آنها این است که با این تحریم از پیشرفت کشور مانع بشوند، مخصوصاً پیشرفت علمی. اینها را گفته‌اند؛ اینها حدسیّات من و تحلیل من نیست. هدف بلندمدّت‌شان هم به ورشکستگی کشاندن کشور است، به ورشکستگی کشاندن دولت است؛ یعنی متلاشی کردن اقتصاد کشور و فروپاشی اقتصاد کشور که طبعاً اگر اقتصاد یک کشوری بکلّی از هم فرو پاشید و متلاشی شد، ادامه‌ی حیات برایش ممکن نیست. هدف جنبی‌ای هم دارند که میخواهند رابطه‌ی جمهوری اسلامی را به این وسیله با دستگاه‌ها و نیروهای مقاومت در منطقه قطع کنند؛ چون میدانند جمهوری اسلامی هر چه بتواند به اینها کمک میکند و حمایت میکند، اینها میخواهند این رابطه را قطع کنند.۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110
: 🔰 مهار قیمت ارز باید جزو کارهای کوتاه‌مدت باشد 👈 گزارش داده‌اند که مشکل ارز دلایل امنیتی-سیاسی هم دارد 🔻 مسئله‌ی فوری در مشکل اقتصادی، مسئله‌ی مهار قیمتها است. متخصّصین مسائل اقتصادی معتقدند که این کار ممکن است و میشود قیمتها را مهار کرد. البتّه گاهی اوقات قیمتها که بالا میرود، به خاطر کمبود کالا است، لکن در مواردی هیچ کمبودی وجود ندارد؛ جنس وجود دارد، در انبار نگهش میدارند، عرضه نمیکنند؛ خب با اینها بایستی برخورد کرد. مسئله‌ی بعد هم حفظ ارزش پول ملّی است. اینکه ارز همین طور مدام افسار پاره کند و قیمتش روز‌به‌روز بالا برود، چیز بسیار بدی است. این جزو کارهای کوتاه‌مدّتی است که بایستی انجام بدهند. البتّه من اطّلاع دارم که بانک مرکزی تلاشهای زیادی دارد میکند و ان‌شاءاللّه موفّق هم خواهد شد. و از جاهای مطمئن به بنده گزارش شده که این بیش از آنچه دلایل اقتصادی داشته باشد، دلایل امنیّتی ـ سیاسی دارد که خب باید جدّاً مقابله بشود با کسانی که به این آتش‌افروزی دامن میزنند. ۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
ادامه... : 🔰 درباره حل مشکل معیشت مردم به طور خصوصی و ... به رئیس جمهور و مسئولان تذکر داده‌ام 🔻 کشور از لحاظ معیشت عمومی دچار مشکل است؛ یعنی واقعاً معیشت خانوارها دچار مشکل جدّی است و مردم مشکل دارند. بایست اینها علاج بشود. کارهایی باید انجام بگیرد که البتّه ما اینها را در جلسات خصوصی به مسئولین گفته‌ایم. بنده با آقای رئیس‌جمهور هم صحبت کرده‌ام و با بعضی از مسئولین دیگر هم دورادور صحبت کرده‌ایم و پیغام داده‌ایم که کارهایی را انجام بدهند. حالا دوباره میگویم و تأکید میکنم برای اینکه دستگاه‌های مسئول به آن توجّه کنند. ۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد 📡 نشر دهید.. @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
AUD-20200710-WA0016.mp3
2.24M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃به هوای حرم 🍃به امید کرم 💔 ‍‌😔آقا بیا 🙏 @basirat_enghelabi110
🔴🔴 با هم بریم قسمت ۹۸ و ۹۹ از رمان و مستند داستانی جان شیعه اهل سنت👇👇
📖 🖋 خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیل‌های پارک شده پُر شده بود و سیل جمعیت به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله‌ای آمیخته به انوار نقره‌ای و فیروزه‌ای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت حرم به گوشم می رسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمی‌دانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم: «مجید! من باید چی کار کنم؟» و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم: «یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟» سپس به دستان خالی‌ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم: «مجید! من با خودم قرآن و کتاب دعا نیاوردم!» در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مِهر و محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد: «الهه جان! کتاب که حتماً تو حرم هست! منم با خودم مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن...» که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا می‌نشستند. مانده بودیم در این ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجه‌مان را جلب کرد. چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم. مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانم‌ها با مهربانی صدایش کرد: «پسرم! بیا بشین! جا زیاده!» در برابر لحن مادرانه‌اش، من و مجید دمپایی‌هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که من پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست. احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی‌اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که می‌خواست به آینده‌ای روشن بدل شود. آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم: «مجید! دارن چه دعایی می‌خونن؟» همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی می‌گشت، پاسخ داد: «دارن جوشن کبیر می‌خونن الهه جان!» و جمله‌اش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت: «این دعای جوشن کبیره! فرازِ 46.» و با گفتن این جمله مشغول خواندن دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه می‌کردند و حالا من به عنوان یک سُنی می‌خواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم. سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ می‌کردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخم‌های دلم بود که به قلبم آرامش می‌بخشید. با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد. گوشم به صحبت‌هایش بود که از توبه و طلب استغفار می‌گفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزه‌ای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا می‌کردم که امشب به چشمان خیس و دست‌های خالی‌ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد. گاهی به آسمان می‌نگریستم و در میان ستاره‌های پر نورش، با کسی دردِ دل می‌کردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند. @basirat_enghelabi110
📖 🖋 سخنرانی تمام شده و مراسم روضه و سینه‌زنی بر پا شده بود، گرچه من پیش از دیگر عزاداران، به ماتم بیماری مادرم به گریه افتاده و به امید شفایش به درگاه پروردگارم، ضجه می‌زدم. گریه‌های آرام مجید را می‌شنیدم و شانه‌هایش را می‌دیدم که زیر بار اشک‌های مردانه‌اش به لرزه افتاده و نمی‌دانستم از آنچه مداحِ مراسم در مصایب امام علی (علیه‌السلام) می‌خواند، ناله می‌زند یا از شنیدن گریه‌های عاجزانه من اینچنین غریبانه اشک می‌ریزد. نمی‌دانم چقدر در آن حال خوش بودم و همانطور که صورت غرق اشکم را به آسمان سپرده و دلِ پُر دردم را به دست خدا داده بودم، چقدر زیر لب با امام علی (علیه‌السلام) نجوا کردم که متوجه شدم مجید قرآن کوچکی را به سمتم گرفته و آهسته صدایم می‌زند: «الهه جان! قرآن رو بگیر رو سرِت!» پرده ضخیم اشک را از روی چشمانم کنار زدم و دیدم همه با یک دست قرآن‌ها را به سر گرفته و دست دیگر را به سوی آسمان گشوده‌اند. مراسم قرآن به سر گرفتن را پیش از این در تلویزیون دیده بودم و چندان برایم غریبه نبود، گرچه اذکار و دعاهایی را که می‌خواندند، حفظ نبودم و نمی‌توانستم کلمات را به طور دقیق تکرار کنم. قرآن را روی سرم قرار داده، با چشمانی که غرق دریای اشک شده و صدایی که دیگر توان گذر از لایه سنگین بغض را نداشت، خدا را به حق خودش سوگند می‌دادم: « بِکَ یا الله...» سوگندی که احساس می‌کردم بازگشتی ندارد و بی‌هیچ حجابی دلم را به آستان پروردگارم متصل کرده است. سوگندی که به قلب شکسته ام اطمینان می داد تا رسیدن به آرزویم فاصله زیادی ندارم و هم اکنون پیک اجابت از جانب خدایم می‌رسد و بعد نام عزیزترینِ انسان‌ها و شریف‌ترینِ پیامبران را به درگاه خدا عرضه داشتم: «بِمُحَمَّدٍ ...» همان کسی که بهانه بارش رحمت خدا بر همه عالم است و حتی تکرار نام زیبایش، قلبم را جلا می‌داد. دیگر آسمان دلم به هم پیچیده، دریای اشک روی ساحل مژگانم موج می‌زد و لب‌هایم از شدت طوفان ناله به لرزه افتاده بود و حالا باید کسانی را صدا می‌زدم که به زعم شیعه، برترین اولیای خدا بودند و به رأی اهل سنت از بندگان محبوب درگاه الهی و برای دست کوتاه و چشم امیدوار من، بهترین واسطه استجابت دعایم! همه باورها و اعتقاداتم را کنار زده و بی‌توجه به تاریخ اسلام و عقاید اهل سنت و جماعت، از سویدای دلم صدا می‌زدم :«بِعَلیٍ... بِفاطِمَه... بِالحَسَنِ... بِالحُسَینِ...» دیگر فراموش کرده بودم هر آنچه از مباحث اهل سنت آموخته بودم که داشتم میان میدان عشق بازی، یک تنه جانبازی می‌کردم و بی‌پروا از همه چیز و همه کس، برای بیماری دعا می‌کردم که همه از زنده ماندنش قطع امید کرده بودند و حالا من به شفای کاملش دل بسته بودم! تنم به لرزه افتاده بود از نغمه پر سوز و گداز دختر اهل سنتی که با طنین هزاران شیعه یکی شده و تا عرش خدا قد می‌کشید! زیر سایه قرآنی که بر سر گرفته و دستی که به تمنا به سوی پروردگارم گشوده بودم، باور کردم که دعایم به اجابت رسیده و ایمان آوردم اولیایی که میان هق هق گریه‌هایم، نامشان را زمزمه می‌کنم، مرا به خواسته دلم رسانده و با آبرویی که پیش خدا دارند، در همین لحظه شفای مادرم را از پیشگاه پروردگار عالم گرفته‌اند که دیگر نه از آشوب قلبم خبری بود و نه از پریشانی اندیشه‌ام که احساس می‌کردم فرشتگان با پرنیان بال‌هایشان، گونه‌هایم را نوازش داده و مژده اجابت را در گوش جانم زمزمه می کنند. قرآن را که از روی سرم برداشتم، دلم به اندازه‌ای سبک شده بود که بی آنکه بخواهم گل خنده روی صورتم شکفت و نفسی که این مدت در قفسه سینه‌ام حبس شده بود، آزادانه در گلویم پرواز کرد و قلبم را از غل و زنجیر غم رهایی بخشید. مجید با هر دو دستش، قطرات اشک را از صورتش پاک کرد و با چشمانی که از زلالی گریه، همچون آیینه می‌درخشید، نگاهم کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید، با لبخند شیرینم اوج رضایتم را نشانش دادم. با دیدن شادی چشمانم که مدت‌ها بود جز غصه رنگ دیگری به خود نگرفته بود، صورتش از آرامشی عمیق پوشیده شده و لب‌هایش به خنده‌ای دلگشا باز شد و این همه نبود جز احساس لطیفی که بر اثر مناجات با خدا، در وجودمان ته نشین شده و چشمِ امید مان را به انتظار روزی نشانده بود که مادر بار دیگر در میان خلعت زیبای عافیت به خانه بازگردد. @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در مکه با تلاوت قران !!! ⁉️ این حجم از هجو، را به برده است !!! آیا این از نشانه های جاهلیت آخرالزمان نبود ؟ 💪 مکه به زودی به دست مجاهدان اسلامی خواهد افتاد @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110