سلام 🌸
شبتون بخیر 🌛🌌
امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های:
✅ سیصد و دوم
✅ سیصد و سوم
از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت
با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و دوم
👁 چشمانم را به زیر انداختم و نمیتوانستم بپذیرم امشب به مسجد نروم که از اینهمه کم سعادتی خودم به گریه افتادم. خودم هم میدانستم حال خوشی ندارم که از شدت چرک خوابیده در گلویم، به سختی نفس میکشیدم و مدام عطسه میکردم، ولی شب قدر فقط همین یک شب بود!
🛏 مجید بشقابش را روی سفره گذاشت، خودش را روی تخت بیشتر به سمتم کشید، دستم را گرفت و با لحن گرم و گیرایش صدایم کرد:
❓الهه! داری گریه میکنی؟
🏻 شاید باورش نمیشد دختر اهل سنتی که تا همین چند شب پیش، پایش برای شرکت در مراسم احیاء پیش نمیرفت، حالا برای جا ماندن از قافله عشاق الهی، اینچنین مظلومانه گریه میکند که با صدای مهربانش به پای دلِ شکستهام افتاد:
- الهه جان! قربون اشکهات بشم! غصه نخور عزیزم! تو خونه با هم احیاء میگیریم!
🏻ولی دل من پیِ شور و حال مسجد و مجلس آسید احمد بود که میان گریه بیصدایم شکایت کردم:
🏻نه! من میخوام برم مسجد...
👌ولی حقیقتاً توانی برای رفتن نداشتم که سرانجام تسلیم مجید شده و به ماندن در خانه رضایت دادم و چقدر جگرم آتش گرفته بود که مدام گریه میکردم.
🕰 ده دقیقهای به ساعت ده مانده بود که مامان خدیجه آمد تا حالی از من بپرسد.
👤او هم میدانست نمیتوانم به مسجد بروم که با لحنی جدی رو به مجید کرد:
✋🏻 پسرم! شما برو مسجد، من پیش الهه میمونم!
🏻ولی مجید کسی نبود که مرا با این حالم تنها بگذارد، حتی اگر پرستار مهربان و دلسوزی مثل مامان خدیجه بالای سرم باشد که سر به زیر انداخت و با مهربانی نجیبانهای پاسخ داد:
- نه حاج خانم! شما بفرمایید! من خودم پیش الهه میمونم!
👌و هر چه مامان خدیجه اصرار کرد، نپذیرفت و با دنیایی تشکر و التماس دعا، راهیاش کرد تا با خیال راحت به مسجد برود و من چقدر دلم سوخت که از مراسم احیاء جا ماندم.
💊 به گمانم از اثر آمپول و کپسول و شیر برنج گرم مامان خدیجه بود که پس از خواندن نماز، همانجا روی تخت به خواب سبکی فرو رفته و همچنان در حالت بدی بین تب و لرز، دست و پا میزدم که صدای زمزمه زیبایی به گوشم رسید.
🛌 چشمان خوابآلودم را به سختی از هم گشودم و دیدم مجید کنار تختم روی زمین نشسته و با صدایی آهسته دعا میخواند.
📖 حالا پس از چند بار شرکت در مراسم شب قدر شیعیان، کلمات این دعای عارفانه برایم آشنا بود و فهمیدم دعای جوشن کبیر میخواند.
🛌 کمی روی تخت جابجا شدم و آهسته صدایش کردم:
- مجید...
🏻سرش را بالا آورد و همین که دید بیدار شدهام، با سرانگشتانش اشکش را پاک کرد و پرسید:
❓بیدار شدی الهه جان؟ بهتری عزیزم؟
🛌 کف دستم را روی تشک عصا کردم، به سختی روی تخت نیمخیز شدم و همزمان پاسخ دادم:
🏻بهترم... و من همچنان بیتاب شب بیداری امشب بودم که با دل شکستگی اعتراض کردم:
❓چرا بیدارم نکردی با هم احیاء بگیریم؟
🏻 هنوز هم باورش نمیشد یک دختر سُنی برای احیای امشب اینهمه بیقراری کند که برای لحظاتی تنها نگاهم کرد و بعد با مهربانی پاسخ داد:
- دیدم حالت خوب نیس، گفتم یه کم استراحت کنی!
🛏 و من امشب پیِ استراحت نبودم که رواندازم را کنار زدم و با لحنی درمانده التماسش کردم:
🏻مجید! کمکم میکنی وضو بگیرم؟
👌و تنها خدا میداند به چه سختی خودم را از روی تخت بلند کردم و با هر آبی که به دست و صورتم میزدم، چقدر لرز میکردم و همه را به عشق مناجات با پرودگارم به جان میخریدم.
🌀 هنوز سرم منگ بود و نمیدانستم باید چه کنم که مجید با دنیایی شور و حال شیعیانه به یاریام آمد.
📿 سجادهام را گشود تا رو به قبله بنشینم و با لحن لبریز محبتش دلداریام داد:
🏻الهه جان! من فقط جوشن کبیر خوندم. اونم به نیت هر دومون خوندم.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و سوم
🚪نمیدانستم چه کنم که من دو شب گذشته با نوای گرم و پُر شور آسید احمد وارد حلقه عشقبازی مراسم شب قدر شده و حالا امشب در کنج تنهایی این خانه نشسته و تمام بدنم از درد ناله میزد.
📿 مجید کنار سجادهام نشست و شاید میخواست پای دلم را در ساحل دریای امشب به آب بزند که با آهنگ دلنشین صدایش آغاز کرد:
🏻الهه جان! ما اعتقاد داریم تو این شب سرنوشت همه معلوم میشه! نه فقط سرنوشت انسانها، بلکه مقدرات همه موجودات عالم امشب مشخص میشه!
🏻 سپس به عشق امام زمان (علیهالسلام) صورتش میان لبخندی آسمانی درخشید و زمزمه کرد:
✋🏻ما اعتقاد داریم امشب نامه سرنوشت هر کسی به امضای امام زمان (علیهالسلام) میرسه. به قول یه آقایی که میگفت امشب امام زمان (علیهالسلام) با خدا کلی چونه میزنه تا خدا بدیهای ما رو ندید بگیره و به خاطر گل روی امام زمان (علیهالسلام) هم که شده، ما رو ببخشه! که اگه امشب کسی بخشیده بشه، خدا بهترین مقدرات رو براش مینویسه و امام زمان (علیهالسلام) هم براش امضا میکنه...
👌🏻الهه! امشب بیشتر از هر شب دیگهای، میتونی حضور امام زمان (علیهالسلام) رو حس کنی!
🏻و حالا باید باور میکردم آنچه مرا در مجلس احیاء مست میکند، نه از پیمانه پُر شور و حال آسید احمد که از عطر نفسهای امام زمان (علیه السلام) است که امشب هم در کنج خلوت این خانه، دلم را هوایی خودش کرده و عطش قلبم را از باران بیدریغ حضورش سیراب میکرد که بیآنکه کسی برایم روضه بخواند، در میان دریای اشک، عاشقانه صدایش میزدم که باور کرده بودم او هم اکنون در این عالم حضور دارد و در پسِ پرده غیبت، نغمه نالههای مرا میشنود و در نهایت لطف، پاسخم را میدهد که اگر عنایت او نبود، دل من اینچنین عاشقانه برایش نمیتپید!
💧من هنوز هم در حقیقت مناجات با اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شک داشتم و همچنان نمیتوانستم با کسی که هزاران سال پیش از این دنیا رفته و من هرگز او را ندیدهام، دردِ دل کنم، اما ارتباط با موعودی که هم اینک در این دنیا حضور دارد، حدیث دیگری بود و نمی توانستم از لذت هم صحبتی اش بگذرم که امشب میخواست در پیشگاه پروردگارم برای خوشبختی من وساطت کند!
⁉ اما چرا سال گذشته این امام مهربان به فریادم نرسید و با رفتن مادرم، این طوفان مصیبت بر سر من و زندگیام خراب شد که با چشمانی که پشت پرده اشک به چله نشسته بود، به صورت خیس از اشک مجیدم نگاه کردم و پرسیدم:
🏻خُب چرا پارسال که شب ٢٣ من و تو رفتیم امامزاده و برای شفای مامان اونهمه دعا کردیم، خدا جوابمون رو نداد؟
چرا امام زمان (علیهالسلام) نخواست که مامان خوب شه؟
چرا مقدر شد که من و تو اینهمه عذاب بکشیم؟
🏻 که مجید میان گریه، عاشقانه خندید و در اوج پاکبازی پاسخ گلایههای مظلومانهام را داد:
- نمیدونم الهه جان! ما یه چیزی خواستیم، ولی خواست خدا یه چیز دیگه بود! ولی شاید اگه این یه سال من و تو اینهمه عذاب نمیکشیدیم، الان تو این خونه کنار هم نبودیم تا با هم احیاء بگیریم!
📖 و حالا که به بهای یکسال رنج و محنت به چنین بهشت دلانگیزی رسیده بودیم، دریغم میآمد به بهانه ضعف بیماری و دلخوری گذشته، از کنارش بگذرم که با بدنی که از حرارت تب آتش گرفته بود، قرآن به سر گرفته و گوش به زمزمههای خالصانه مجید، خدا را به اولیای نازنینش قسم میدادم.
🏻مجید میدید دستانم میلرزد و نمیتوانم قرآن را روی سرم نگه دارم که با دست چپش قرآن را روی سر خودش گرفته بود و با دست راستش که خیلی هم خم نمیشد، قرآن را روی سر من نگه داشته و با چه شور و حالی نجوا میکرد:
- بِکَ یا اَلله...
🌌 تا امشب پرودگارمان برایمان چه تقدیری رقم بزند، تا سحر به درگاهش ناله زدیم و چشم به امضای زیبای امام زمان (علیهالسلام)، یک نفس صدایش میزدیم که به پیروی از همه فقهای شیعه و بخشی از علمای اهل سنت، به حضورش معتقد شده و به امامتش معترف بودم و او هم برایمان سنگ تمام گذاشت که بیهیچ روضه و مجلس و منبری، چشمهایمان تا سحر بارید و دست در حلقه وصالش، چه شب قدری شد آن شب قدر!!!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🌹 ۲۴ آبان ۱۳۹۹ بیستمین سالگرد شهادت مظلومانه دکتر "ادواردو آنیلی" به دست شبکه ترور صهیونیسم جهانی کسی که مالکیت کارخانجات بزرگ لامبورگینی، فراری، فیات و مالکیت باشگاه یوونتوس را با محبت اهل بیت عوض کرد
#شهید_ادواردو_آنیلی
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشگویی عجیب!! اوباما در سال ۲۰۱۴ از شیوع یک ویروس در جهان و لزوم مستحکم کردن حوزه سلامت آمریکا!
با توجه به قرائن موجود ویروس #کرونا دستساز بشر بوده!
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
❌ مراقب این خطری که حرم امام رضا(علیه السلام) را تهدید میکند باشیم ❌
⭕️ دكتر محمدحسن قديري ابيانه، سفير اسبق ايران در مكزيك نوشت: ادواردو آنيلي فرزند صاحب كارخانجات اتومبيلسازي لامبورگيني، فراري، لانچا، فيات، آلفارومئو كه از مادر يهودي و از پدر مسيحي بود و به تشيع گرويد، در اولين سفر خود به مشهد مطلبي را بيان كرد كه ذكر آن خالي از لطف نيست.
🔺او را بردند به شهربازي مشهد، تا شهربازي را كه بنياد شهيد ساخته بود، به او نشان دهند. او آنجا گفت: يك شهر در اروپا معروف بود به شهر مذهبي. لائيكها كه از شهرت مذهبي آن شهر ناراحت بودند، آنقدر مراكز تفريحي ايجاد كردند كه آن مركز مذهبي را تحت الشعاع مراكز تفريحي قرار دادند و ديگر آن شهر را به عنوان مركز مذهبي نميشناختند بلكه به واسطه مراكز تفريحياش ياد ميكردند. او تأكيد كرد: مراقب باشيد كه هميشه مشهد را به حرم امام رضا (علیه السلام) بشناسند و نه به مراكز تفريحي.
🌹ادواردو(مهدی) آنیلی كه به تشيع گرويده بود در چنین روزی به دست صهيونيستهای ایتالیایی به شهادت رسيد.
#شهید_ادواردو_انیلی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
◾️ حقّالناس
🔸 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند.
🔸 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند.
🔸 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⚘⚘نامه شهیدمدافع حرم محسن حججی به امام رضا (ع) ⚘⚘
☀️بسم الله النور، النور...
به: انیس النفوس، شمس الشموس، مولا علی ابن موسی الرضا(ع)
از :غلام رو سیاه، گنهکار
⚘سلام آقای خوبم
از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی می گذرد؛ و حال که در صحن و سرایت هستم سرتاپا شوق و شعف دارم.
⚘یادم هست دفعه قبل خواسته های زیادی از شما داشتم؛ الان که خوب فکر میکنم به همه ی خواسته هایم رسیده ام. شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... منمونم آقای خوبم، ممنون...
⚘دو روز پیش كه با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
⚘مولای من، با ورود به سپاه دریچه ای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذت های دنیوی هرآنچه که باید می چشیدم را چشیدم...
⚘حال، بی صبرانه مشتاق چشیدنی لذتی اخروی هستم؛ لذتی که نهایتش رضای خداست...
⚘یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جواد الائمه قسم، تو را به خواهر گرامی ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید...
⚘آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین #شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم
⚘فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و #جواز_شهادتم را امضاء کن.
⚘امشب شام دوشنبه است؛ می گویند دوشنبه ها و پنج شنبه ها پرونده اعمال ما می رود دست صاحبمان ولی عصر(ع)...
⚘آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادت نامه ام را با امضای خودت مزین کن.
آرزو دارم امشب پرونده ام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضاء می کند.
⚘گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم...
آقای من...
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً به رضاک
لامعبود سواک
دوشنبه/ سه شنبه 94/5/6
حرم امام رضا(ع)/ رواق دار الاجابه
01:34 بامداد
⚘محسن حججی⚘
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 چرا ضدانقلاب خارج نشین و داخلی ها فتیله ایجاد آشوب در آبانماه را پایین کشیدند؟
طبق شواهد و قرائن قرار بود با افزایش نارضایتی ها و گرانی ها اعم از ریزش دستوری بورس تا #گروگان_گیری_معیشت مردم توسط مدیران غربگرا و احتکار سازماندهی شده کالاهای اساسی در گمرک ها فشار را بر جامعه زیاد بکنند تا در آستانه سالگرد فتنه بنزینی سال گذشته دوباره آشوبها در کشور کلید زده شود.
اما به یکباره شاهد تغییر معادلات و پایین کشیدن فتیله نارضایتی تراشی در جامعه هستیم و در آستانه سالگرد فتنه بنزینی آبانماه شاهد کمترین تحرکی برای ایجاد آشوب در کشور هستیم.
دو دلیل عمده برای این تغییر رفتار دشمنان داخلی و خارجی بیان شده است .
⏪دلیل اول پیروزی بایدن در آمریکا و تغییر راهبرد جریان غربگرا از اقدامات سخت و خیابانی به اقدامات نرم و فریب افکار عمومی در بستر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی برای تغییر معادلات نظام است.
⏪دلیل دوم حفظ زیرساخت مدیریت افکار عمومی توسط شبکه های نفوذ: فضای مجازی کشور با مختصات فعلی کاملا در اختیار دشمنان است و به راحتی در این بستر در حال مدیریت افکار عمومی ایرانیان هستند . لذا ایجاد هرگونه شورش و آشوب در کشور باعث اقدام اساسی نظام برای کنترل و مهار مدیریت دشمنان در فضای مجازی خواهد شد خصوصا که این روزها در مجلس شورای اسلامی طرحی برای صیانت فضای مجازی کشور در دست بررسی است.
#شبکه_نفوذ دشمن بشدت پیگیر است تا طرح ساماندهی فضای مجازی در مجلس به نتیجه نرسد و در چرخه بروکراسی اداری مشمول گذشت زمان بشود . لذا ایجاد هرگونه آشوب در کشور باعث تسریع در تصویب این طرح و خروج مدیریت فضای مجازی کشورمان از دست دشمنان خواهدشد .
لازم است نمایندگان مجلس هوشیار باشند و فریب برخی تحلیل های غلط را نخورند و هرچه سریعتر برای آزادسازی فضای مجازی از اشغال دشمنان اقدام نمایند.
✍سعید درخشان
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️خاطره گویی جالب #رهبر_معظم_انقلاب از تلاش های شهید چمران در آزادسازی سوسنگرد
🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد
♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است. روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد ولی بالاخره سوسنگرد آزاد شد ، و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست .
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
سلام 🌸
شبتون بخیر 🌛🌌
امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های:
✅ سیصد و چهارم
✅ سیصد و پنجم
از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت
با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و چهارم
🌳🏣🌴ظرفهای صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن آشپزخانه بودم و چه نسیم خوش رایحهای در این صبح دلانگیز پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون خانه میدوید که روحم را تازه میکرد.
🗓 حالا تعطیلی این روز جمعه فرصت مغتنمی بود تا ٩ آبان ماه سال ١٣٩٣ را در کنار همسر نازنینم سپری کنم.
🏭 دو ماهی میشد که مجید سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در پالایشگاه برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که دریافت میکرد، زندگیمان جان تازهای گرفته بود.
👌🏻خیلی به آسید احمد اصرار کردیم تا بابت زندگی در این خانه، اجارهای بدهیم و نمیپذیرفت که به قول خودش این خانه هیچگاه اجارهای نبوده و دستِ آخر راضی شد تا هر ماه مجید هر مبلغی که میتواند برای کمک به نیازمندانی که از دفتر مسجد قرض میگیرند، اختصاص دهد.
💴 حالا پس از شش ماه زندگی شاهانه در این خانه بهشتی، نه تنها هزینهای بابت پول پیش پرداخت نکرده که حتی بهای اجاره را هم به دلخواهِ خودمان صرف امور خیریه میکردیم و از همه بهتر، همسایگی با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر مهربانتر بودند و برای من که مدتی میشد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای نخست زندگی لذت حضور پدر و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا میخواست هر چه از دستمان رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند.
🏻هر چند هنوز پریشانیِ جان من به آرامش نرسیده که پس از چند ماه، همچنان از پدر و ابراهیم بیخبر بودیم و نمیدانستیم در قطر به چه سرنوشتی دچار شدهاند و بیچاره لعیا که نمیدانست چه کند و از کجا خبری از شوهرش بگیرد.
📺 از آتشی که با آمدن نوریه به جان خانوادهام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و برادرم بود، آهی کشیدم و از آشپزخانه خارج شدم که دیدم مجید روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به مراسم عزاداری امام حسین (علیهالسلام) دارد.
🏴 ششم محرم از راه رسیده و خانه آسید احمد چه حال و هوایی به خودش گرفته بود که همه حیاط را سیاه پوش کرده و حتی داخل خانه خودشان را هم کتیبه زده بودند، ولی به قدری نجابت به خرج میدادند که از این جمع شیعه، هیچکس از من نخواست تا در خانهام پرچمی بزنم و خودم هم تمایلی به این کار نداشتم که فلسفه این عزاداریها همچنان برایم نامشخص بود.
🏻مجید از اول محرم پیراهن سیاه به تن کرده، ولی من هنوز نمیتوانستم به مناسبت شهادت امام حسین (علیهالسلام) در چهارده قرن پیش، رخت عزا به تن کنم و به مصیبت از دست دادنش، مثل مجید و بقیه، اشک بریزم که هر چند اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برایم عزیز و محترم بودند، ولی نمیتوانستم در فراقشان گریه کنم که من هرگز ایشان را ندیده بودم تا حالا از دوریشان بیتابی کنم.
📺 مراسمی که از تلویزیون پخش میشد، مربوط به تجمع نوزادان و کودکان شیرخواری بود که همگی به یاد فرزند شیرخوار امام حسین (علیهالسلام)، پیراهنهای سبز به تن کرده و در آغوش مادرانشان به ناز نشسته بودند و همین صحنه برای من کافی بود تا داغ دخترم در دلم تازه شده و پرده اشکم دوباره پاره شود.
👁 چشمان کشیده مجید هم از اشک پُر شده و نمیدانستم به یاد مظلومیت کودک امام حسین (علیهالسلام) اینچنین دلش آتش گرفته یا او هم مثل من هوای حوریه به سرش زده که دیگر چشم از چشم کودکان برنمیدارد.
💓 شاید هم دلهایمان در آتش یک حسرت میسوخت که اینهمه نوزاد در این مجلس دست و پا میزدند و کودک عزیز ما چه راحت از دستمان رفت.
🏻نمیخواستم خلوت خالصانه مجید را به هم بزنم که با دست مقابل دهانم را گرفته بودم تا مبادا صدای نفسهای خیسم را بشنود و همچنان بیصدا گریه میکردم.
📺 مجری مراسم از مادران میخواست کودکانشان را روی دست بلند کرده و همچنان برایشان عزاداری میکرد و اینهمه نوزاد نازنین، در برابر نگاه حسرت زدهام چه نازی میکردند که مردمک چشمانم غرق اشک شده و نفسهایم به شماره افتاده بود.
🏻میترسیدم که دیگر نتوانم مادر شوم، میترسیدم نتوام بار دیگر باردار شوم و بیش از آن میترسیدم که نتوانم بارم را به مقصد رسانده و دوباره کودکم از دستم برود.
🏻 صورت مجید از جای پای اشکهایش پُر شده و قلبش به قدری بیقراری میکرد که دیگر متوجه حال الههاش نبود.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110