eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ‼️ / بازی گردان اصلی کیست؟ ✍ نوشت: 🔹 ماجرای افشاگری های اخیر سرافراز چیست؟ اساسا مقصد اصلی افشاگری ها کجاست؛ پرونده فساد در صداوسیما یا شهرزاد میرقلی خان یا سپاه یا چی؟ چرا سرافراز بعد از چند سال، انگیزه افشاگری یافته است؟ چرا تا امروز درباره پرونده های فساد سکوت کرده است؟ آخرین واکنش سرافراز مربوط به سال ۹۴ است که همه اتهامات به بازرس ویژه اش را در یک کلمه جواب می دهد: این اتهامات ناشی از "بداخلاقی" است. همین.!!!! چرا این رگ گردن با ۳ سال تاخیر بیرون زده است؟ افشاگری این روزها چه آورده جدیدی برای او دارد؟ واقعیت اینست که توقف در سرافراز احتمالا مخاطب را با انبوه پرسش های بی جواب مواجه می کند. ضمن اینکه سرافراز دارای سلامت اقتصادی و سابقه روشن سیاسی است و همین ملاحظه اجازه نمی دهد وی را فراتر از یک "بازیگر" و به عنوان یک بازی ساز تحلیل کنیم. 🔹 اما این پروژه کجا مستقر است؟ بازی گردان چه کسی است؟ پیش بردن این پروژه چه کلان آورده ای دارد که "شهرزاد میرقلی خان" با آن "هم منافع" شده است و سرافراز نیز انگیزه پیدا کرده و "هم سود و هم زبان" شده است؟ 🔻 را یکبار کنیم. اولین فیلم توسط میرقلی خان منتشر می شود. بخشی ازین فیلم را خود میرقلی خان و بخش دیگری را سرافراز می گیرد. اما چرا؟ اساسا فیلم گرفتن در فرودگاه آنهم با یک بغل پرونده، چه دلیلی جز برنامه ریزی ابتدایی برای انتشار و جلب توجه دارد؟ سرافراز سپس بدون اعتراض به انتشار فیلم، درباره سفر و پرونده ها توضیح می دهد. در اقدام بعدی فیلم دوم میرقلی خان با اتهامات جدید علیه سپاه منتشر می شود و در نهایت سرافراز مقابل دوربین یکی از نزدیکان احمدی نژاد می نشیند و علیه سازمان اطلاعات حرف می زند؛ آنهم با ادبیاتی که پیشتر و از سالها قبل برای مردم آشناست! 🔻 ؟ 🔸 " " اسم رمز طراحی عملیات هایی است که سند شش دانگ آن در اختیار احمدی نژاد است. ضدانقلاب و حتا اصلاح طلبان نیز به این شکل روی یک نفر تمرکز نکردند. این اسم رمز مهمترین نشانه برای جای پای احمدی نژاد است. احمدی نژاد اطلاعات سپاه را مهمترین عامل دستگیری و محاکمه نزدیکانش (بقایی و مشائی) می داند. آخرین جلسه ای که از طرف فارس با احمدی نژاد در ساختمان ولنجک داشتیم، بیش از ۲۰ درصد یک را درباره همین اسم رمز حرف می زد. 🔹 احمدی نژاد در سه ماه پایانی سال ۹۷ مصاحبه با رسانه ها را کلید زد تا بتواند مجدد به عرصه سیاسی برگردد. طبیعی بود که این تصمیم همانطور که او می خواست نعل به نعل پیش نرود. اتفاقا همزمان با احمدی نژاد سرافراز بعد از چند سال سکوت، با یک روزنامه اصلاح طلب مصاحبه می کند و اولین اتهامات را علیه نهادامنیتی سپاه مطرح می کند. سبک نقدهای اخیر سرافراز از جنس همان حرفهای احمدی نژاد و با همان تهور و ادبیات است. احمدی نژاد وقتی متوجه شد که نمی تواند حرف هایش را از طریق رسانه ها منتقل کند سراغ یک "نزاع نیابتی" رفت. سرافراز بازیگر همین بازی سازی است. انتشار گفت وگوی یکی از نزدیکان احمدی نژاد با سرافراز ، آخرین حلقه رسانه ای همین پروژه بود که کلید خورد. 🔸 حیات سیاسی احمدی نژاد در "تشویش و بهم ریختگی سیاسی" است. وی برای ماندن در کانون توجهات، تخریب دو جا را هدف گیری و با اتهام زدن به این دو نهاد تلاش کرد همچنان قهرمان بماند. یکی عدلیه و دوم اطلاعات سپاه. گزینه اول با آمدن رئیسی حذف شد و ماند گزینه اطلاعات سپاه که با تروریست خواندن و محبوبیت سپاه در سیل، این گزینه هم درحال حذف شدن بود. بعد از تروریست خواندن سپاه که از نهضت آزادی تا برخی اپوزیسیون خارج از کشور و آحاد ملت و مسئولین را در مقابل آمریکا متحد کرد، لازم بود مجدد سپاه مورد تخریب قرار گیرد تا بستر تشویش و حیات احمدی نژاد از بین نرود. 👌 کاش آقای سرافراز سرنوشت اش را به پوپولیسم انحرافی گره نزند. ________________ 🇮🇷 @basirat_enghelabi110 @Abooheydar110 ارتباط با مدیر ⭕️بارگذاری متن قسمتهایی از سخنان مقام معظم رهبری ⭕️دغدغه ها ⭕️راهکار های ایشان ⭕️آگاهی ⭕️بصیرت افزایی ⭕️روشنگری ⭕️پاسخ گویی به برخی از شبهات اجتماعی و سیاسی ⭕️ارائه نکات دینی و اخلاقی و...
🎙 | واکاوی ریشه‌ها، مبانی و اهداف سند آموزش ۲۰۳۰ 👈 ۲۰۳۰: دروازه ورود استعمار فرانو 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوسال پیش نسبت به اجرای سند ۲۰۳۰ یونسکو به مسئولان آموزش و پرورش هشدار و آنها را به اجرای سندهای بالادستی ملی از جمله سند تحول در آموزش و پرورش ارجاع دادند. 🔺️ پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای حامد ملک‌زاده،کارشناس برنامه‌ریزی و توسعه و پژوهشگر اسناد و حقوق بین‌المللی ضمن بررسی مبانی و ابعاد سند ۲۰۳۰، اشکالاتِ اجرای آن در حوزه‌ی آموزش و پرورش را تحلیل کرده است. 📝 متن کامل یادداشت جدید را بخوانید👇 http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=42429 @basirat_enghelabi110 @Abooheydar110 ارتباط با مدیر ⭕️بارگذاری متن قسمتهایی از سخنان مقام معظم رهبری ⭕️پاسخ گویی به برخی از شبهات اجتماعی و سیاسی ⭕️ارائه نکات دینی و اخلاقی
♦️روایت رهبر انقلاب از غوغای همدان پس از حادثه شهادت طلبه همدانی رهبر انقلاب، عصر امروز در دیدار طلاب حوزه‌های علمیه: ️🔹اامروز وظیفه‌ی حوزه‌ها از گذشته سنگین‌تر است؛ علت هم این است که نیاز و قبول بیشتر است. امروز اقبال به مفاهیم برجسته و عالی دینی در جوانان دنیای اسلام و بلکه خارج از اسلام هست. ️🔹سسابقاً شاید ایمانهای قرص وجود داشت لکن جلوه‌ی عملی نداشت. در تهران شیخ فضل‌الله را وسط تهران بر دار کشیدند، عده‌ای هم گوشه‌وکنار اشکی ریختند اما حرکتی صورت نگرفت؛ با آنکه آن روز رضاخانی هم سر کار نبود. ️🔹ححال این را مقایسه کنید با [شهادت] طلبه‌ی همدانی؛ همدان چه غوغایی شد و چه انعکاسی در ایران پیدا کرد. اگر آن جنازه‌ی مطهر در تبریز و تهران و بقیه‌ی کشور هم می‌آمد همان‌طور تشییع میشد. 🔹حالا بعضی میگویند مردم از دین فاصله گرفته‌اند. ما که طلبه بودیم، هیچ‌وقت در هیچ شهری در هیچ جلسه‌ای، این اجتماعاتی که امروز پای منبرها مشاهده میکنید وجود نداشت؛ یک دهم این هم وجود نداشت. 🔹وجوهاتی که امروز مردم میدهند نشان میدهد که مردم متدین هستند. 🔹حرفهای بدون معیار علمی گفته میشود، لکن روحانیت محترم است و علی‌رغم سیاه‌نمایی‌هایی که انجام میشود، واقعیت چیز دیگری است؛ این وظیفه را سنگین میکند. ✅به کانال بصیرت انقلابی بپیوندید. @basirat_enghelabi110 @Abooheydar110 ارتباط با مدیر
🌻🌻 و 💢 جناب کمیل نیمه شبی در کوفه به همراه حضرت علی (علیه السلام) به خانه ای رسیدند که از آن خانه صدای تلاوت بسیار زیبایی از قرآن به گوش می رسید.🗣«أمن هو قانت آناء اللیل ساجدا و قائما یحذر الآخره ویرجوا رحمة ربه ...» کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت و چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! حضرت علی (علیه السلام) از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آگاه شد و به او فرمود: ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت! مدتی گذشت تا این که پیش آمد. در این جنگ برخی از کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی (علیه السلام) را کافر خواندند و با او به جنگ برخواستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: 👈ای کمیل!« أمن هو قانت آناء اللیل...» کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است. ✍ مستدرک سفینه البحار، ج ۹، ص ۱۸۶، ماده کمل. ✔ فقط صدای زیبا کافی نیست ... روح حاکم بر صدا مهمتر است. ❌اظهارات آقای را دوباره در خاطر میگذرانیم که میگفت این مذهب و دین است که مانع پیشرفت شده! و به یاد بیاریم تصاویرش را با نسوان و بهاییان تا قیاس کنیم سخنان رییس جمهور را با کلام مولای بی همتای عالم امیرالمومنین. ✔ به کسانی که گویا روزه ی بدون ربنای شجریان را قبول نمیدانند! عرض شود که حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) از صدای قاریانی که عملشان خلاف قرآن است لذت که نمیبرند هیچ ، ممکن است پنبه در گوش کنند و اگر فرصتی پیش بیاید همچون نهروان عمل خواهند کرد! ❌ قرآن خواندن ملاک نیست، قرآن عمل کردن ملاک است. فاعتبروا یا اولی الابصار @basirat_enghelabi110 به کانال بصیرت انقلابی بپیوندید @Abooheydar110 ارتباط با مدیر
💠 باده ماه شد می و میخانه برافتاد عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد افطار به می کرد برم پیر خرابات گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد با باده وضو گیر که در مذهب رندان در حضرت حق این عملت بارور افتاد 📖 🌺🍃 @basirat_enghelabi110 به کانال بصیرت انقلابی بپیوند @Abooheydar110 ارتباط با مدیر
ماه است بیا بوستان دل ما بی تو خزان است بیا لب ما تشنه به لبهای عطشناک حسین فاطمه مادر تو هم نگران است بیـا آقا جان بحق عمه ات زینب ظهور کن @basirat_enghelabi110 به کانال بصیرت انقلابی بپیوندید @Abooheydar110 ارتباط با
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
@dars_akhlaq (17).mp3
زمان: حجم: 5.78M
📢 کلیپ صوتی 💐🎙 با صدای دلنشین قاسم موسوی قهار و شرح آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) 💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک #رمضان ( روز هفدهم ) ✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، اصلا حرف نداره😍👌👌 #ماه_رمضان #بصیرت_انقلابی @basirat_enghelabi110
🌼 شب عروج ده توصیه از امام راحل ( ره) در مورد 👇👇 🦋 با آمادگی معنوی وارد شب قدر شوید. 🦋 ساعات لیلة القدر را مغتنم بشمارید. 🦋 از رذائل مادی خود را دور کنید. 🦋 بهترین اعمال در این شب دعاست. 🦋 به معانی دعاها توجه کنید. 🦋 با خدا حرف بزنید. 🦋 از خدای متعال عذر خواهی کنید 🦋 دلهایتان را با مقام والای حضرت علی(ع) شناسی کنید. 🦋 به ولی عصر -ارواحنا فداه- توجه کنید. 🦋 در آیات خلقت و سرنوشت انسان تأمل کنید. 🦋 برای مسائل کشور و مسلمین دعا کنید. 🦋 حاجات خود و مؤمنان را از خدا بخواهید. بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سی سال خون دل خوردنت امشب به پایان رسید امشب تمام غصه هات تموم شد پُر درد ترین پدر دنیا... 🏴 (علیه السلام) تسلیت... 🏴 🆔 @basirat_enghelabi110
•═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═• ❤️ ❤️ 🔘سپرے می شود این ظلم،عدو می بازد 🔘می رسد آنڪہ خداوند بر او می نازد 🔘آید آن روز ڪہ بینند همه عالمیان 🔘دربقیع حضرت مهدی(عج)حرمی می سازد. ❣❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •═•••🍃••◈🌸◈••🍃•••═• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔 @basirat_enghelabi110