eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
نمایشنامه صوتی کتاب ... #یادت_باشد❤️ خاطرات شهید حمید سیاهکالی #قسمت_یازدهم و #قسمت_دوازدهم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 هر شب ساعت 22:30 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
part11.mp3
2.76M
🎙 #یادت_باشد ❤️ #قسمت_یازدهم #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 آمار بین‌المللی قدرت درمان بیماران کرونایی در کشورهای مختلف 🔹طبق گزارش‌های بین المللی در چین از هر ۸نفر ۷نفر و در ایران از هر ۳نفر ۱نفر و در ایتالیا از هر ۱۱نفر ۱نفر و در اسپانیا از هر ۱۷نفر ۱نفر درمان و در آلمان از هر ۹۰نفر ۱نفر درمان و در آمریکا از هر ۱۰۰نفر ۱نفر درمان و در فرانسه از هر ۱۲۰نفر ۱نفر از بیماری کرونا درمان شده‌اند. 🔹آیا این آمار نمی‌تواند شاخص توسعه‌یافتگی واقعی و قدرت درمان و حکمرانی قوی ایران در وضعیت اوج تحریم باشد؟ این دستاورد جریان مقاومت و عقلانیت اسلامی است نه جریان غرب‌زدگی. #کرونا #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم 🔵 بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
لودگی یک سلبریتی اینبار تمسخر و تحقیر ایران! سلبریتی‌ها انگار شیفتی دارن پروژه رو اداره میکنن، یکی توهین به مقدسات میکنه، یکی جامعه رو متشنج میکنه، یکی رقاصی راه انداخته و...! البته خداروشکر غالب مردم اینارو خوب شناختند و کامنت‌های پست توهین‌آمیز بهنوش بختیاری حکایت از این درک و فهم مردم است. #کرونا #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم 🔵 بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
میلاد سراسر نور و پر برکت قمر منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس بر تمام دوستداران آن حضرت مبارکباد❤ 🔵 بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 آخرین وضعیت ابتلا به کرونا در جهان #کرونا #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم 🔵 بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
مستند داستانی... #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم و #قسمت_بیست_و_چهارم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 هرشب ساعت۲۲ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @basirat_enghelabi110
نمایشنامه صوتی کتاب ... #یادت_باشد❤️ خاطرات شهید حمید سیاهکالی #قسمت_سیزدهم و #قسمت_چهاردهم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 هر شب ساعت 22:30 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
part13.mp3
2.93M
🎙 #یادت_باشد ❤️ #قسمت_سیزدهم #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
part14.mp3
3.13M
🎙 #یادت_باشد ❤️ #قسمت_چهاردهم #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔵 سالگرد آسمانی شدن #تخریب_چی شهید حسن محمدرضاپور❤ 🌹شادی روحش صلوات🌹 #شهداء #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 یادی کنیم از سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی🥀 تو این ایام خیلی جاش خالیه😔 🌹شادی ارواح طیبه شهداء خصوصا #حاج_قاسم_سلیمانی صلوات🌹 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
هدایت شده از بصیرت انقلابی
سلام سردار👋 ما را هم دعا کن🌹🌹 شادی روح شهدا 🌺🌺🌺
خبر اول: جمهوری چک ماسکهای متعلق به ایتالیا را دزدید خبر دوم: ایتالیا کشتی حامل الکل طبی به مقصد تونس را غارت کرد خبر سوم: لهستانی‌ها محموله ژل ضدعفونی کننده متعلق به نروژ را مصادره کردند جمع بندی رادیو فردا: بحران کرونا در ایران ادامه دارد😳😂 🔵بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
‏کرونا آمریکاییا و اروپاییا رو فلش کرد و برگردوند به تنظیمات کارخونه! شدن همون دزدای دریایی سابق!😜😄 🔵بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح شما عزیزان به خیر وسلامتی🌸
راستی دیروز کلا پیام رسان ایتا مشکل داشت. یه معذرت خواهی خشک و خالی😂🤣 البته چون دست مانبود. کاری از دستمون بر نمیومد...
اگر چه هنوز هم‌مشکل داره... خب دیگه اوج حمایت مسئولین از نیروی داخلی و پوشش دادن ومیدان دادن به سرورهای داخلیه دیگر!! اوج خود باوری مسئولین و بها دادن به نیروی ایرانی... پیام رسان داخلی.. پس چرا واتساپ و برخی پیام رسان های دیگر مشکل کمتری دارن؟! این هم بذار بمونه...!!
یارو تو پمپ بنزین ازم پرسید: تنظیم بادمجانی🍆 یعنی چی؟ منم باتعجب گفتم :تنظیم بادمجانی🍆🍆🍆؟؟؟؟!!!!! گفت بله اونجا رو تابلو نوشته نگاه کردم دیدم نوشته تنظیم باد، مجانی. .😞 . خدایا اینو شفا نده, جامعه به اینا نیاز داره 😂😂😂 در ایام خانه نشینی و سختی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔻۵۱ درصد تهرانی‌ها اعتقادی به کرونا ندارند فرمانده عملیات مدیریت بیماری کرونا تهران: 🔹طبق آخرین نظرسنجی ۵۱ درصد مردم تهران فکر می‌کنند به کرونا مبتلا نمی‌شوند و ۴۰ درصد نیز اعتقادی به لزوم ماندن در منزل ندارند. 🔹بانک‌ها از مراکز عمده انتشار کرونا هستند. 🔵بصیرت انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🔻۵۱ درصد تهرانی‌ها اعتقادی به کرونا ندارند فرمانده عملیات مدیریت بیماری کرونا تهران: 🔹طبق آخرین نظر
البته جای شکرش هست!! چون قبلا اعلام شده بود۶۰درصد طبق برخی نظرسنجی ها .. الآن کم شدن!!🤣🤣
🌺🌺🌹🌹🌷🌷 دوازدهم فروردین روز جمهوری اسلامی ایران گرامی باد🌸🌸🌸 یاد وخاطره امام وشهدا گرامی روحشان شاد.. شادی روح بلندشان صلوات🌸🌺🌹🌷🍀💐☘🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت به شر این فاطمه حقیقت جو نماینده اصلاح طلب مجلس ششمه رفته آمریکا. تو یه پس تو نشسته و یه اهنگ احساسی گذاشته و داره کله اش را کچل میکنه که اولین هشتک سفید کچل را کلید بزنه...و تهدید گنده تر از دهنش میکنه،،و منتظره شاهزاده رضا پهلوی بیاد ایران را نجات بده . 😂 اصلاح طلب ها و لیبرال ها عبرت بگیرند عاقبت راهشون به کجا ختم میشه. . مشکل اینها اینست که اصلا اصول اسلام و نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند. اصل ولایت فقیه را نپذیرفته اند. و اصلا اعتقادی به قانون اساسی و راه شهدا نداشته و ندارند.اینها با پول و اعتبار جمهوری اسلامی مدرکی گرفته اند و در آشفته بازار جناح های سیاسی، با لیست های گله ای و دروغ و فریب و شارلاتان بازی و ترساندن مردم از جنگ و دیوار کشی وعده حل مشکلات با سازش با کدخدا و کشاندن آنها به وسط خیابون به بهانه آزادی کنسرت و جشن و خوشی رای آنها را بدست آورده اند، و چند مدتی هم نماینده تصمیم گیرنده احوال ملت بوده اند.خیانت به کل ملت ایران، خون شهداء وآرمانهای انقلاب کرده اند. پ:ن:انسان بی طرف نداریم اگه با حق بیعت نکنی جلو شیطان زانو خواهی زد!! مثل این مزدور که میگه تعظیم میکنم جلوی ربع پهلوی واقعا وطن فروش به اینا میگن👆🤣😂🤣 منتظر ربع پهلوین!! اون پهلوی بزرگ و پسرن چه کردن که این پرسرش باشه؟ جاتون همونجا خوبه!! پهلو ارباب وکدخدا آمریکا!!! مبارکباد🌸 🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
عاقبت به شر این فاطمه حقیقت جو نماینده اصلاح طلب مجلس ششمه رفته آمریکا. تو یه پس تو نشسته و یه اهنگ
عاقبت غربگدایان همینه!! مطمئن باشید عده ای نماینده ها که یا رد صلاحیت شدن یا از طرف مردم رد انتخاب شدن،اگر به خاطر بعضی مفاسد دستگیر وزندانی نشن،آخرشون همینه!! مظلومیت نظام اسلامی همین بس که عده ای به جای پاسخگویی از عملکرد ومسئولیت خود ، طلبکار مردم ونظام میشن.!! 👌باشد تا مردم خادمین خود و خائنین به وطن را بشناسن.