eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 سخن عجیب آیت الله در مورد سال ۱۴۰۰ 🔺آیت الله بهلول: سنه ۱۴۰۰ شمسی دنیا به دست (عج) است! إنشاالله 🗓 به مناسبت هفتم مرداد، سالروز وفات علامه بهلول گنابادی @basirat_enghelabi110
✍ به رمز عظمت و قدرت امّت اسلام در جمع فراگیر و متنوّع مؤمنان در حریم کعبه و حرم پیامبر ص و ائمه اطهار س بیشتر بیندیشیم 🔹موسم حج که همواره موسم احساس عزّت و عظمت و شکفتگی جهان اسلام بود، امسال دستخوش اندوه و حسرت مؤمنان و مبتلا به احساس فراق و ناکامی مشتاقان است. 🔸 دلها از غربت کعبه احساس غربت میکند و لبّیکِ جداماندگان با اشک و آه در هم می‌آمیزد. این محرومیّت، کوتاه‌مدّت است و بحول و قوّه‌ی الهی دیر نخواهد پایید، لکن درس آن، که قدردانستن نعمت بزرگ حج است، باید ماندگار شود و ما را از غفلت برهاند. 🔹رمز عظمت و قدرت امّت اسلام در جمع فراگیر و متنوّع مؤمنان در حریم کعبه و حرم پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ائمّه‌ی بقیع (علیهم‌السّلام) را امسال باید بیش از همیشه حس کنیم و در آن بیندیشیم. 🖊بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت موسم حج @basirat_enghelabi110
اکنون رویای اجری بسیارمهم شبکه مستند
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 🌑حجت الاسلام و المسلمین سید محمد جواد آیت اللهی امام جمعه موقت یزد دار فانی را وداع گفت. ضمن عرض تسلیت به مردم استان یزد و جامعه روحانیت، خانواده بستگان و شاگردان آن عزیز سفر کرده، علو درجات ایشان و حشر با اجداد طاهرینش از درگاه ایزد متعال مسئلت می نماییم. @basirat_enghelabi110
°•|💫|•° روز ، روز دعا و استغفار و ٺوجہ است. دعای سراسر عشق و شور و سوز در روز عرفہ، که امام حسین (علیه‌السّلام) در مراسم عرفات انشاء فرموده اسٺ، نشان‌دهنده‌ے آن روحیہ ے شیدائے و عشــ❤️ــق و شورے اسٺ که پیروان اهل‌بیٺ در یڪ چنین ایامے باید داشٺہ باشند. {✨} این ایام را قدر بدانید. فرصٺ مال شماسٺ. همچنان ڪہ امروز فرصٺ پیشرفٺ، فرصٺ شکوفائے، فرصٺ حرکٺهاے بزرگ سیاسے و انقلابے و اجٺماعے مال شما جوانهاسٺ، فرصٺ ٺوجہ بہ خداے مٺعال و ذکر الهے و مسٺحکم کردن رابطہ ے قلبـــ❤️ــے با خدا هم مٺعلق بہ شماسٺ. امام خامنہ اے[💐] ۱۳۹۰/۰۸/۱۱ | 🗓 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦هر کس دعای عرفه را تا آخر بخواند متحول می‌شود رهبر معظم انقلاب: 🔹دعای عرفه‌ امام حسین پُر از معارف است. 🔹هر کسی دعای عرفه را با توجّه به معنایش بخواند، از وقتی که این دعا را شروع می‌کند به خواندن تا به آخرش برسد، بکلّی تغییر میکند [نسبت] به آن آدمی که قبل از خواندن دعا بود. 🔹دعاهای صحیفه‌ سجّادیّه همین‌ جور است؛ دعاهای صحیفه‌ی سجّادیّه درس زندگی است.
بصیرت انقلابی
روضه مسلم بن عقیل بنی فاطمه #بصیرت_انقلابی @basirat_enghelabi110
❣❣ به یاد صحرای عرفات دعای عرفه زیارت امام حسین و روضه فرستاده و نماینده حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مسلم بن عقیل🌺🌺
عید سعید قربان بر همه مسلمانان جهان مبارک باد🌸🌺🌸🌺
با هم بریم به سراغ مستند داستانی جان شیعه اهل سنت قسمت ۹۶و۹۷👇👇
📖 🖋 دقایقی به اذان مغرب مانده بود که مجید با لب‌هایی خشک از روزه‌داری و چشمانی که از شدت تشنگی گود افتاده بود، به خانه بازگشت. دلم می‌خواست مثل روزهای نخست ازدواج‌مان در مقابل این همه خستگی‌اش، بانویی مهربان و خوشرو باشم، ولی اندوه پنهان در دلم آشکارا در چشمانم پیدا بود که با نگاه مهربانش به دلداری‌ام آمد و پرسید: «حال مامان چطوره؟» نومیدانه سرم را به زیر انداختم و با صدایی که میان بغض گلویم دست و پا می‌زد، پاسخ دادم: «خوب نیس مجید، اصلاً خوب نیس!» همانطور که نگاهم می‌کرد، دیدم که از سوزِ پاسخ محنت بارم، چشمانش آتش گرفت و به جای هر جوابی، اشکی را که به میهمانی چشمانش آمده بود، با چند بار پلک زدن مهار کرد و ساکت سر به زیر انداخت. سفره افطارمان با همه شیرینی شربت و خرمایی که میانش بود، تلخ‌تر از هر شب دیگر سپری شد که نه دیگر از شیرین زبانی‌های زنانه من خبری بود و نه از خنده‌های شیرین مجید! سلام نماز عشایم را که دادم، دیدم مجید در چهار چوب در اتاق با سرِ کج ایستاده تا نمازم تمام شود. پیراهن مشکی‌اش را پوشیده و با همان مفاتیح کوچک، مهیای رفتن شده بود. در برابر نگاه پرسشگرم، قدم به اتاق گذاشت، مقابلم روی زمین نشست و منتظر ماند تا تسبیحاتم تمام شود. ذکر آخر را که گفتم، پیش دستی کردم و پرسیدم: «جایی می‌خوای بری؟» شرمنده سرش را پایین انداخت و با صدایی گرفته پاسخ داد: «دلم نمی‌خواد تو این وضعیت تنهات بذارم الهه جان! ولی میرم تا برای مامان دعا کنم!» سپس آهسته سرش را بالا آورد تا تأثیر کلامش را در نگاهم ببیند و در برابر سکوتم با مهربانی ادامه داد: «راستش من خیلی اهل هیئت و مسجد نیستم. ولی شب‌های قدر دلم نمی‌یاد تو خونه بمونم!» و من باز هم چیزی نگفتم که لبخند غمگینی روی صورتش نقش بست و گفت: «امشب می‌خوام برم احیاء بگیرم و برای شفای مامان دعا کنم!» همچنانکه سجاده‌‌ام را می‌پیچیدم، زیر لب زمزمه کردم: «التماس دعا!» می‌ترسیدم کلامی بیشتر بگویم و از احساس قلبی‌ام با خبر شود که چطور از صبح دلم برای توسل‌های شیعه‌وارش به تب و تاب افتاده و به این آخرین روزنه اجابت، چشم امید دارم که سکوتم طولانی شد و پرسید: «الهه جان! ناراحت نمی‌شی تنهات بذارم؟» لبخند کمرنگی زدم و با لحنی لبریز عطوفت جواب دادم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم، برو به سلامت!» از آهنگ صدایم، دلش آرام گرفت، سبک از جا بلند شد و از اتاق بیرون رفت. پشت در که رسید، به سمتم برگشت و با مهربانی تأکید کرد: «الهه جان! اگه کاری داشتی یه زنگ بزن.» و چون تأییدم را دید، در را گشود و رفت و من ماندم با حسرتی که روی دلم ماند و حرفی که نتوانستم به زبان بیاورم! تردید داشتم که آیا راهی که می‌روم مرا به آنچه می‌خواهم می‌رساند یا بیشتر دلم را معطل بیراهه‌های بی‌نتیجه می‌کند! می‌ترسیدم که عبدالله باخبر شود و نمی‌توانستم نگاه ملامت‌بارش را تحمل کنم! می‌ترسیدم پدر بفهمد و با لحن تلخ و تندش، مرا به باد سرزنش‌های پر غیظ و غضبش بگیرد! ولی... ولی اگر آن سوی همه این ترس و تردیدها، پُلی بود که مرا به حاجت دلم می‌رساند و سلامتی را به تن رنجور مادرم باز می‌گرداند، چه دلیلی داشت که با اما و اگرهای محتاطانه، از بازگشت خنده به صورت مادرم دریغ کنم و آنچنان عاشق مادرم بودم که همه این ناخوشی‌ها را به جان بخرم و به سمت بالکن بدوم. فقط دعا می‌کردم دیر نشده و مجید نرفته باشد و هنوز قدم به بالکن نگذاشته بودم که صدای به هم خوردن در حیاط، خبر از رفتن مجید داد و امیدم را برای رفتن ناامید کرد، ولی برای پیوستن به این توسل پُر شور و عاشقانه به قدری انگیزه پیدا کرده بودم که چادرم را به سر انداخته و با گام‌هایی بلند، از پله‌ها سرازیر شدم و طول حیاط را به شوق رسیدن به مجید دویدم. @basirat_enghelabi110