eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🖋 از در که خارج شدم، سایه مجید را دیدم که زیر نور زرد چراغ‌های کوچه می‌رفت و هر لحظه از من دورتر می‌شد، ولی نه آنقدر که صدایم را نشنود. همچنانکه به سمتش می‌دویدم، چند بار صدایش کردم تا به سمتم چرخید و با دیدن من میان کوچه خشکش زد. نزدیکش که رسیدم به نفس نفس افتاده بودم که حیرت زده پرسید: «چی شده الهه؟» نمی‌دانستم در جوابش چه بگویم و چگونه بگویم که می‌خواهم با تو بیایم و چون تو دعا بخوانم و مثل تو حاجت بگیرم. در تاریکی شب به چراغ چشمان زیبایش پناه بردم و با لحنی معصومانه پرسیدم: «میشه منم باهات بیام؟» نگاه متعجبش به چشمان منتظر و مشتاقم خیره ماند تا ادامه دهم: «منم می خوام بیام برای مامان دعا کنم...» از احساسی که در دلم می‌جوشید، چشمانم به وجد آمد، اشک شوق روی مژگانم نشست و با صدایی که تارهایش از اشتیاق به لرزه افتاده بود، زمزمه کردم: «مجید! می‌خوام امشب شفای مامانم رو از حضرت علی (علیه‌السلام) بگیرم!» در چشمانش دریای حیرت به تلاطم افتاده بود و بی‌آنکه کلامی بگوید، محو حال شیدایی‌ام شده و من با صدایی که میان گریه دست و پا می‌زد، همچنان ناله می‌زدم: «مگه نگفتی از تهِ دل صداشون کنم؟ مگه نگفتی دست رد به سینه کسی نمی‌زنن؟ مگه نگفتی اونقدر پیش خدا آبرو دارن که خدا به احترام اونا هم که شده دعامون رو مستجاب می کنه؟» و چون چشمانش رنگ تصدیق کلامم را گرفت، میان اشک‌های صادقانه‌ام اعتراف کردم: «خُب منم می‌خوام امشب بیام از تهِ دلم صداشون کنم!» ناباورانه به رویم خندید و با لحنی لبریز ایمان جواب داد: «مطمئنم حضرت علی (علیه‌السلام) امشب بهت جواب میده! الهه! مطمئنم امشب خدا شفای مامانو میده!» و با امیدی که در قلب‌هایمان جوانه زده بود، دوشادوش هم به راه افتادیم. احساس می‌کردم قدم‌هایم از هم پیشی می‌گیرند تا زودتر به شفاخانه‌ای که او پیش چشمانم تصویر کرده بود، برسم. به نیمرخ صورتش که از شادی می‌درخشید، نگاه کردم و پرسیدم: «مجید جان! برای احیاء کجا میری؟» لبخندی زد و همچنانکه نگاهش به روبرو بود، پاسخ داد: «امام زاده سیدمظفر (علیه‌السلام).» با شنیدن نام امامزاده سیدمظفر (علیه‌السلام) که مشهورترین امامزاده بندر بود، تصویر مرقد زیبایش پیش چشمانم مجسم شد که بارها از مقابلش عبور کرده، ولی هیچ‌گاه قدم به صحنش نگذاشته بودم. مجید نفس بلندی کشید و گفت: «من تو این یه سالی که تو این شهر بودم، چند بار رفتم اونجا. به خصوص اون روزهای اولی که اومده بودم بندر، هر وقت دلم می‌گرفت، می‌رفتم اونجا!» سپس نگاهم کرد و مثل اینکه هنوز در تحیر تصمیمی که گرفته بودم، مانده باشد، پرسید: «الهه! چی شد که یه دفعه اومدی؟» و این بار اشکم را از روی گونه‌هایم پاک نکردم تا سند دل سوخته و قلب شکسته‌ام باشد و جواب دادم: «مجید! حال مامانم خیلی بده! امروز عبدالله هم داشت منو آماده می‌کرد تا دیگه ازش دل بِبُرم!» سپس با نگاه منتظر معجزه‌ام به چشمان خیسش خیره شدم و با گریه گفتم: «ولی تو گفتی که خیلی‌ها تو این هیئت‌ها حاجت گرفتن! من امشب دارم به امید میام مجید! من امشب دارم میام که شفای مامانو بگیرم!» که شیشه بغضم در گلو شکست و هق هق گریه‌هایم که امشب رنگ امید و آرزو گرفته بود، پرده سکوت شب را پاره کرد. نگاه مجید در برابر طوفان امیدی که در وجودم به راه افتاده و در و دیوار جانم را به هم می‌کوبید، به لرزه افتاده و از چشمانش خوب می‌خواندم که پریشان اجابت دعایم شده است! @basirat_enghelabi110
❣❣❣ یا صاحب الزّمان! گل فاطمه كجايی تو تمام حج مايی. 🌸 چه شود دمی نمايی تو جمال دلربا را. 🌺 اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّلْ فرجهم. 🤲
👁👁 🔴 طبق خبرهای رسیده، طیف صادق شیرازی که به شیعه انگلیسی🎩 معروف است تصمیم گرفته است در ایام ماه محرم با برگزاری مراسمات به اصطلاح عزاداری بدون رعایت پروتکل های بهداشتی و فیلمبرداری از این مجالس، آن را به صورت گسترده در فضای مجازی منتشر کند تا وجهه عموم عزاداران سیدالشهداء را تخریب کنند! 🔹 قرار شده است در کمک به پیشبرد این پروژه شوم و انتشار گسترده این فیلم های از قبل آماده شده، شبکه وهابی سعودی اینترنشنال، بی بی سی انگلیسی فارسی زبان و شبکه بهایی من‌وتو کمک کنند! @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
⭕️توییت فرزند شهید‌ رکن آبادی از شهدای فاجعه منا: سلام علی بيي المظلوم، يلي ما خلوه یکمل حجو، خطفوه، اسروه، قتلوه و خرجو اعضاء جثمانه... ‏⁧ ⁩ 👆👆 شهیدی که با کینه صهیونیست ها به دست عمالشان، آل سعود یا آل یهود به شهادت رسید خدایا این قربانی ها را از ما بپذیر🤲 یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. شادی روحش صلوات🌹🌹 @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
زندگی تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم 🤲🏻 عید قربان مبارک با آرزوی بهترینها 🙏🌹
: 🔰 اهداف آمریکا از تحریم ایران چیست؟ 1. ایستادن مردم مقابل نظام / 2. جلوگیری از پیشرفت کشور / 3. ورشکستی و فروپاشی اقتصاد کشور / 4. قطع رابطه ایران با محور مقامت 🔻 تحریمی که آمریکایی‌ها علیه ملّت ایران به کار گرفته‌اند، قطعاً یک جنایت است؛ یک جنایت بزرگی است که اینها علیه یک ملّت به کار میگیرند. حالا ظاهرش این است که علیه نظام جمهوری اسلامی است، امّا در واقع علیه همه‌ی ملّت ایران این جنایتها را اینها دارند انجام میدهند. در این باره، من چند نکته را میخواهم عرض بکنم. یک نکته این است که هدف اینها از این کار چیست. یک هدف کوتاه‌مدّت دارند، یک هدف میان‌مدّت دارند، یک هدف بلندمدّت دارند و یک هدف جانبی. هدف کوتاه‌مدّت تحریم این است که ملّت ایران به ستوه بیایند، خسته بشوند و در مقابل دستگاه حکومت بِایستند. لذا می‌بینید که هم پارسال گفتند، هم پیرارسال گفتند، هم امسال گفتند «تابستان داغ»؛ «داغ» یعنی مردم بیایند در مقابل نظام ایستادگی کنند. حالا [البتّه] خودشان مبتلا به «تابستان داغ» شده‌اند. هدف میان‌مدّت آنها این است که با این تحریم از پیشرفت کشور مانع بشوند، مخصوصاً پیشرفت علمی. اینها را گفته‌اند؛ اینها حدسیّات من و تحلیل من نیست. هدف بلندمدّت‌شان هم به ورشکستگی کشاندن کشور است، به ورشکستگی کشاندن دولت است؛ یعنی متلاشی کردن اقتصاد کشور و فروپاشی اقتصاد کشور که طبعاً اگر اقتصاد یک کشوری بکلّی از هم فرو پاشید و متلاشی شد، ادامه‌ی حیات برایش ممکن نیست. هدف جنبی‌ای هم دارند که میخواهند رابطه‌ی جمهوری اسلامی را به این وسیله با دستگاه‌ها و نیروهای مقاومت در منطقه قطع کنند؛ چون میدانند جمهوری اسلامی هر چه بتواند به اینها کمک میکند و حمایت میکند، اینها میخواهند این رابطه را قطع کنند.۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110
: 🔰 مهار قیمت ارز باید جزو کارهای کوتاه‌مدت باشد 👈 گزارش داده‌اند که مشکل ارز دلایل امنیتی-سیاسی هم دارد 🔻 مسئله‌ی فوری در مشکل اقتصادی، مسئله‌ی مهار قیمتها است. متخصّصین مسائل اقتصادی معتقدند که این کار ممکن است و میشود قیمتها را مهار کرد. البتّه گاهی اوقات قیمتها که بالا میرود، به خاطر کمبود کالا است، لکن در مواردی هیچ کمبودی وجود ندارد؛ جنس وجود دارد، در انبار نگهش میدارند، عرضه نمیکنند؛ خب با اینها بایستی برخورد کرد. مسئله‌ی بعد هم حفظ ارزش پول ملّی است. اینکه ارز همین طور مدام افسار پاره کند و قیمتش روز‌به‌روز بالا برود، چیز بسیار بدی است. این جزو کارهای کوتاه‌مدّتی است که بایستی انجام بدهند. البتّه من اطّلاع دارم که بانک مرکزی تلاشهای زیادی دارد میکند و ان‌شاءاللّه موفّق هم خواهد شد. و از جاهای مطمئن به بنده گزارش شده که این بیش از آنچه دلایل اقتصادی داشته باشد، دلایل امنیّتی ـ سیاسی دارد که خب باید جدّاً مقابله بشود با کسانی که به این آتش‌افروزی دامن میزنند. ۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
ادامه... : 🔰 درباره حل مشکل معیشت مردم به طور خصوصی و ... به رئیس جمهور و مسئولان تذکر داده‌ام 🔻 کشور از لحاظ معیشت عمومی دچار مشکل است؛ یعنی واقعاً معیشت خانوارها دچار مشکل جدّی است و مردم مشکل دارند. بایست اینها علاج بشود. کارهایی باید انجام بگیرد که البتّه ما اینها را در جلسات خصوصی به مسئولین گفته‌ایم. بنده با آقای رئیس‌جمهور هم صحبت کرده‌ام و با بعضی از مسئولین دیگر هم دورادور صحبت کرده‌ایم و پیغام داده‌ایم که کارهایی را انجام بدهند. حالا دوباره میگویم و تأکید میکنم برای اینکه دستگاه‌های مسئول به آن توجّه کنند. ۹۹/۵/۱۰ @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد 📡 نشر دهید.. @basirat_enghelabi110 @basirat_enghelabi110
@MaddahionlinAUD-20200710-WA0016.mp3
زمان: حجم: 2.24M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃به هوای حرم 🍃به امید کرم 💔 ‍‌😔آقا بیا 🙏 @basirat_enghelabi110
🔴🔴 با هم بریم قسمت ۹۸ و ۹۹ از رمان و مستند داستانی جان شیعه اهل سنت👇👇
📖 🖋 خیابان منتهی به امامزاده از اتومبیل‌های پارک شده پُر شده بود و سیل جمعیت به سمت حرم در حال حرکت بودند. در انتهای خیابان، هاله‌ای آمیخته به انوار نقره‌ای و فیروزه‌ای، گنبد و بارگاه امامزاده را در آغوش گرفته بود و صدای قرائت دعایی از سمت حرم به گوشم می رسید که تازه به فکر افتادم من از این مراسم احیاء چیزی نمی‌دانم و با دلواپسی از مجید پرسیدم: «مجید! من باید چی کار کنم؟» و در برابر نگاه متعجبش، باز سؤال کردم: «یعنی الان چه دعایی باید بخونم؟» سپس به دستان خالی‌ام نگاهی کردم و دستپاچه ادامه دادم: «مجید! من با خودم قرآن و کتاب دعا نیاوردم!» در برابر این همه اضطرابم، لبخندی پُر مِهر و محبت روی صورتش نشست و با متانت پاسخ داد: «الهه جان! کتاب که حتماً تو حرم هست! منم با خودم مفاتیح اُوردم. لازم نیس کار خاصی بکنی! هر جوری دوست داری دعا کن و با خدا حرف بزن...» که با رسیدن به درب حرم، حرفش نیمه تمام ماند. صحن از جمعیت پُر شده و جای نشستن نبود و افراد جدیدی که قصد شرکت در مراسم شب قدر را داشتند، در اطراف حرم، زیراندازی انداخته و همانجا می‌نشستند. مانده بودیم در این ازدحام جمعیت کجا بنشینیم که صدای زنی توجه‌مان را جلب کرد. چند زن سالخورده روی حصیر سبز رنگ بزرگی نشسته بودند و کنارشان به اندازه چند نفر جای نشستن بود که با خوشرویی تعارفمان کردند تا روی حصیرشان بنشینیم. مجید به من اشاره کرد تا بنشینم و خودش مثل اینکه معذب باشد، خواست جای دیگری پیدا کند که یکی از خانم‌ها با مهربانی صدایش کرد: «پسرم! بیا بشین! جا زیاده!» در برابر لحن مادرانه‌اش، من و مجید دمپایی‌هایمان را درآوردیم و با تشکری صمیمانه روی حصیر نشستیم، طوری که من پیش آنها قرار گرفتم و مجید گوشه حصیر نشست. احساس عجیبی داشتم که با همه بیگانگی‌اش، ناخوشایند نبود و شبیه تجربه سختی بود که می‌خواست به آینده‌ای روشن بدل شود. آهسته زیر گوش مجید نجوا کردم: «مجید! دارن چه دعایی می‌خونن؟» همچنانکه میان صفحات مفاتیح دنبال دعایی می‌گشت، پاسخ داد: «دارن جوشن کبیر می‌خونن الهه جان!» و جمله‌اش به آخر نرسیده بود که دعای مورد نظرش را یافت، مفاتیح را میان دستانش مقابل صورتم گرفت و گفت: «این دعای جوشن کبیره! فرازِ 46.» و با گفتن این جمله مشغول خواندن دعا به همراه جمعیتی شد که همه با هم زمزمه می‌کردند و حالا من به عنوان یک سُنی می‌خواستم هم نوای این جمعیت شیعه، دعای جوشن کبیر بخوانم. سراسر دعا، اسامی الهی بود که میان هر فرازش، از درگاه خدا طلب نجات از آتش دوزخ می‌کردند. حالا پس از روزها رنج و محنت، تکرار اسماء الحسنی خداوند، مرهمی بر زخم‌های دلم بود که به قلبم آرامش می‌بخشید. با قرائت فراز صدم، دعای جوشن کبیر خاتمه یافت و فردی روحانی بر فراز منبر مشغول سخنرانی شد. گوشم به صحبت‌هایش بود که از توبه و طلب استغفار می‌گفت و همانطور که نگاهم به گنبد فیروزه‌ای و پر نقش و نگار امامزاده بود، در دلم با خدا نجوا می‌کردم که امشب به چشمان خیس و دست‌های خالی‌ام رحمی کرده و مادرم را به من بازگردانَد. گاهی به آسمان می‌نگریستم و در میان ستاره‌های پر نورش، با کسی دردِ دل می‌کردم که امشب تمام این جمعیت به حرمت شهادتش لباس سیاه پوشیده و بر هر بلندی پرچم عزایش افراشته شده بود، همان کسی که بنا بود امشب به آبرویش، خدا مرا به آروزیم برساند. @basirat_enghelabi110