eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
تردیدی در تلافی نیست اما... 🔹جناب سید حسن نصرالله دقیق فرمود "ارزش کفش حاج قاسم بسیار بیشتر از ترامپ و پمپئو است". آن وقت یک پیر زن (سفیر آمریکا در آفریقای جنوبی) را به تلافی خفه کنیم که چه بشود؟! ♦️تاوان این جنایت، اخراج آمریکا از منطقه است؛ آرمانی که شهید عزیز ما جان گرامی خویش را پای آن گذاشت. و چنین خواهد شد ان شاء الله. 🔹سلیمانی و هم رزمانش، ابهت ابرقدرت بلامنازع را پیش چشم همه دنیا شکستند و این ابهت، بازسازی شدنی نیست. سلیمانی آمریکا را در عراق و افغانستان و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن تحقیر کرد. ♦️او قدرت پیروز جنگ جهانی دوم را در جنگی که غربی ها جنگ جهانی سوم می خواندند، به هزیمت کشاند. و حالا فقط باید آخرین کار باقی مانده بر عهده اش را به سرانجام می رساند: 🔹نثار جان پر جراحت خویش به پیروی از سالار شهیدان (ع) و جاری کردن خون تازه غیرت در رگ های صدها هزار جوان انقلابی. ♦️آثار مبارک خون شهید سلیمانی نه فقط آمریکا، که خود شیطان را پشیمان خواهد کرد؛ ان شاء الله. خداوند در قرآن فرمود "أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا ۖ فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ. یا که می‌خواهند با تو مکر بورزند و نقشه بکشند؟ کافران، خود به مکر (و انتقام حق) گرفتارند". 🖌 محمد ایمانی 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ روحانی: کاش پروتکل‌ها اجازه می‌داد در جمع دانشجویان حاضر شوم! ♦️این تصاویر برسد به دست پرزیدنت روحانی؛ اینها همان نظرات دانشجویان، در محوطه دانشگاه تهران است... @basirat_enghelabi110
4.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 روایت استاد رائفی پور از بلایی که دولت روحانی بر سر ایران آورد 👈 من اینارو به چوپانیم قبول ندارم 👤 استاد @basirat_enghelabi110
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دولت راستگویان!! ای کاش ذره ای صداقت داشتید!! همه بیچارگی‌ها به خاطر دروغ وفریب کلک است!! اگر امکان دارد این سال آخری کمی تمرین راستی و صداقت کنید 👌 حتماً خدا کمک می‌کند ✍ابوحیدر #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمدی بودن قتل میترا استاد تایید شد ۳۹ قاضی رای دادگاه کیفری و ۲۷ قاضی رای شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور را تایید کردند و بر همین اساس قتل میترا استاد به دست محمد علی نجفی عمدی شناخته شد #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️ بلوف جدید ترامپ علیه ایران؛ هر حمله‌ای را ۱۰۰۰ برابر پاسخ می‌دهیم! 🔸 ترامپ: بر اساس گزارش‌های رسانه‌ها، ایران ممکن است در حال طرح ریزی برای یک قتل هدفمند و یا ضربه زدن به آمریکا باشد تا انتقام کشتن [ترور] قاسم سلیمانی را بگیرد، کسی که در حال تدارک حملات آتی بود تا نیروهای آمریکایی را به قتل برساند و مرگ و رنجی که طی سالها به بار آورده بود. 🔸هر گونه حمله، به هر نوعی علیه ایالات متحده با حمله ای هزار برابر قوی تر علیه ایران مواجه خواهد شد." ✅ نکته : ترامپ پس از ترور سردار سلیمانی، تهدید کرده بود که اگر جمهوری اسلامی منافع آمریکا را به خطر بیندازد، ۵۲ نقطه ایران "خیلی سخت" هدف قرار می‌گیرد ولی پس از موشک باران پایگاه آمریکایی عین الاسد، ترامپ تهدیداتش را فراموش کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 اگر تمام دنیا .....‼️ 🔻 اگر تمام دنیا اسرائیل را به رسمیت بشناسند اسلام‌آباد نمی‌شناسد 🔹 عمران خان نخست وزیر پاکستان اعلام کرد: اگر تمام دنیا بخواهند اسرائیل را به رسمیت بشناسند، اسلام‌آباد این کار را نمی‌کند و هرگز تصمیمی مغایر با خواسته‌های ملت فلسطین نخواهد گرفت. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 مجید همانطور که کنارم روی تخت‌خواب نشسته بود، به غمخواری دردهایم بی‌صدا گریه می‌کرد و باز می‌خواست دلم را به شیطنتی عاشقانه شاد کند که با آهنگ دلنشین صدایش برایم شیرین زبانی می‌کرد. می‌دیدم که ساحل چشمانش از هجوم موج اشک سرریز شده و دریای نگاهش از غصه به خون نشسته و باز با صدای بلند می‌خندید تا روی طوفان غم‌هایش سرپوش بگذارد و من که دیگر توانی برای پنهان کاری نداشتم، پیش محرم اسرار دلم بی‌پروا گریه می‌کردم. پرده از جای جراحت‌های جانم کنار زده و از اعماق قلب غمدیده‌ام ضجه می‌زدم و مجید مثل همیشه با همان سکوت سرشار از احساس همدردی، دلداری‌ام می‌داد. سخت محتاج گرمای عشقش شده بودم و دست دراز کردم تا دستش را بگیرم که نیاز انگشتانم روی تن سرد و سفید تشک ماسید و گریه روی گونه‌هایم خشک شد. مجید کنارم نبود، من در تاریکی اتاق تنها روی تخت خزیده بودم و از آن رؤیای شیرین فقط بارش اشک‌هایم حقیقت داشت که هنوز ملحفه سفید تشک از گریه‌های دلتنگی‌ام خیس بود. روی تخت‌خواب نیم‌خیز شدم و هنوز نمی‌خواستم باور کنم حضور مجید در این کنج تنهایی فقط یک خواب بوده که چند بار دور اتاق چشم چرخاندم تا مطمئن شوم امشب سومین شبی است که دور از مجیدم با گریه به خواب می‌روم و با خیالش از خواب می‌پرم. با چشمان خمارم نگاهی به ساعت رومیزی کنار تختم کردم. چیزی تا ساعت پنج صبح نمانده و باید مهیای نماز می‌شدم که از این بد خوابی طولانی دل کَندم و با بدن سنگینم از روی تخت بلند شدم. یک دست به کمرم گرفته و با دست دیگر روی دیوار خانه دست می‌کشیدم که دست دیگری برای یاری‌ام نمی‌دیدم تا بلاخره خودم را به بالکن رساندم و به یاد آخرین دیدار مجید، روی چهارپایه‌ای که در بالکن گذاشته بودم، نشستم. حالا سه روز می‌شد که در این خانه حبس شده و پدر نه تنها همه درها را به رویم قفل می‌کرد که حتی به عبدالله هم به سختی اجازه ملاقات با این زندانی انفرادی را می‌داد و عبدالله هر بار باید ساعتی با پدر مجادله می‌کرد تا بلاخره دل سنگش نرم شده و در را برای عبدالله باز کند. ابراهیم و لعیا و محمد و عطیه هم از ماجرا خبر داشتند، ولی جز عبدالله کسی جرأت نمی‌کرد به دیدارم بیاید. شاید ابراهیم و محمد می‌ترسیدند که به ازای برقراری ارتباط با این مجرم، کارشان را از دست بدهند که هیچ سراغی از تنها خواهرشان نمی‌گرفتند. در عوض، عبدالله هر چه می‌توانست و به فکرش می‌رسید برایم می‌آورد؛ از میوه های نوبرانه‌ای که به توصیه مجید برایم می‌گرفت تا گوشی موبایل و یک سیم کارت اعتباری که دور از چشم پدر آورده بود تا بتوانم با مجید صحبت کنم و حالا این گوشی کوچک و دست دوم، تنها روزنه روشنی بود که هر لحظه دوای دلتنگی‌هایم می‌شد. عبدالله می‌گفت هر چه اصرار کرده تا مجید به خانه مجردی او برود، نپذیرفته و شب‌ها در استراحتگاه پالایشگاه می‌خوابد. بعد از عبدالله چه زود نوبت مجید شده بود تا از این خانه آواره شود و می‌دانستم همین روزها نوبت من هم خواهد رسید. در این دو سه روز، چند بار درِ این خانه به ضرب باز شده و پدر با همه کوه غیظ و غضبش بر سرم آوار شده بود تا طلاقم را از مجید بگیرم و زودتر نوریه به این خانه برگردد و من هر بار در دریای اشک دست و پا می‌زدم و التماس می‌کردم که مجید همه زندگی‌ام بود. چند بار هم به سراغ نوریه رفته بود تا به وعده طلاق من هم که شده، او را به این خانه بازگرداند، ولی آتش کینه نوریه جز به یکی از سه شرطی که پدرش گذاشته بود، خاموش نمی‌شد. پدر هم به قدری از مجید متنفر شده بود که حتی به سُنی شدنش هم راضایت نمی‌داد و فقط مصمم به گرفتن طلاق دخترش بود. دیشب هم که بار دیگر به اتاقم هجوم آورده بود، تهدیدم کرد که فردا صبح باید کار را تمام کنم و حالا تا ساعاتی دیگر این موعد می‌رسید. @basirat_enghelabi110
📖 نماز صبح را با بارش اشکی که لحظه‌ای از آسمان دلتنگ چشمانم بند نمی‌آمد، خواندم و باز خسته به رختخوابم خزیدم که احساس کردم چیزی زیر بالشتم می‌لرزد. از ترس پدر، موبایل را در حالت ساکت زیر بالشتم پنهان کرده بودم و این لرزه، خبر از دلتنگی مجیدم می‌داد و من هم به قدری هوایی‌اش شده بودم که موبایل را از زیر بالشت بیرون کشیدم و پاسخ دادم: «جانم...» و در این صبح تنهایی، نسیم نفس‌های همسر نازنینم از هر عطری خوش رایحه‌تر بود: «سلام الهه جان! خوبی عزیزم؟ گفتم موقع نمازه، حتماً بیداری.» بغضی که از سر شب در گلویم سنگینی می‌کرد، فرو خوردم و با مهربانی پاسخ دادم: «خوبم! تو چطوری؟ دیشب خوب خوابیدی؟ جات راحته؟» و شاید می‌خواست بغض صدایش را نشنوم که در جوابم لحظه‌ای ساکت شد، سپس زمزمه کرد: «جایی که تو نباشی برای من راحت نیس...» و من چه خوب می‌فهمیدم چه می‌گوید که این شب‌ها خانه خودم برایم از هر زندانی تنگ‌تر شده بود، ولی در جوابش چیزی نگفتم و سکوتم نه از سرِ بی‌تفاوتی که از منتهای دردمندی بود و نمی‌دانستم با همین سکوت ساده با دل عاشقش چه می‌کنم که نفس‌هایش به تپش افتاد و با دلواپسی پرسید: «می‌خوای چی کار کنی الهه جان؟ عبدالله بهم گفت که بابا پاشو کرده تو یه کفش که باید طلاق بگیری...» شاید ترسیده بود که من قدم به جاده طلاق بگذارم که اینچنین صدایش از اضطراب از دست دادن الهه‌اش به تب و تاب افتاده و باز باورش نمی‌شد چنین کاری کنم که صدایش سینه سپر کرد: «ولی من بهش گفتم الهه میاد پیش من. میای دیگه، مگه نه؟» و من با همه شب‌های طولانی تنهایی‌ام که به سختی سحر می‌شد، تصمیم دیگری گرفته بودم که آهسته پاسخ دادم: «مجید! من از این خونه جایی نمی رَم. من نمی‌تونم از خونواده‌ام جدا شم، اگه می‌خوای تو بیا!» و با همین چند کلمه چه آتشی به دلش زدم که خاکستر نفس‌هایش گوشم را پُر کرد: «یعنی چی الهه؟ یعنی چی که نمیای؟ من چجوری بیام؟ مگه نشنیدی اونشب چی گفتن؟ تو باید با من بیای یا اینکه از من جدا شی! یعنی چی که با من نمیای؟!!!» و من که منتظر همین لحظه بودم، جسورانه به میان حرفش آمدم: «نه! یه راه دیگه هم هست! تو می‌تونی سُنی بشی! اونوقت می‌تونیم تا هر وقت که می‌خوایم تو این خونه با هم زندگی کنیم!» شاید درخواستم به قدری سخت و گستاخانه بود که برای چند لحظه حتی صدای نفس‌هایش را هم نشنیدم و گمان کردم گوشی را قطع کرده که مردد صدایش کردم: «مجید! گوشی دستته؟» و او با صدایی که انگار در پیچ و خم احساسش گرفتار شده باشد، جواب داد: «آره...» و دیگر هیچ نگفت و شاید نمی‌دانست در پاسخ این همه فرصت‌طلبی‌ام چه بگوید و خدا می‌داند که همه فرصت‌طلبی‌ام تنها به خاطر هدایت خودش بود که قدمی جلوتر رفتم و پرسیدم: «مجید! تو راضی میشی من از خونواده‌ام طرد بشم؟!!! تو دلت میاد من رو از خونواده‌ام جدا کنی؟!!! یعنی تو می‌خوای که من تا آخر عمرم خونواده‌ام رو نبینم؟!!!» @basirat_enghelabi110
🔴انسانهای نالایق جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ اصحاب: بلی یا رسول الله! فرمود: 1⃣ کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید. 2⃣ دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود. 3⃣ بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند. 4⃣ ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد. 5⃣ و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد. 📚داستان های بحارالانوار جلد 9 🆔 @basirat_enghelabi110
✍آیت اللّه بهجت (ره): جمله "الشفاء فی تربته" (و شفا را در تربت او قرارداد)که در زیارت امام حسین علیه السلام است، تا آخرین و شدیدترین مرحله درد و بیماری را که همه اطباء از مداوای آن عاجزند، شامل می‌شود. آب زمزم و تربت سیدالشهدا علیه السلام، هرکجا مصرف شود، اثر دارد. چیزی که هست، ممکن است برآورده شدن حاجت، مصلحت نباشد.[درعوض] خداوند متعال،چیزی بهتر از آن را عنایت می کند. 📚رحمت واسعه، ص ۲۰۵ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از #لحظه_مرگ بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ #زيـارت_عاشـورا را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ } یعنی خدايا #شفـاعت_حسين علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن... #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110