برکات مذاکره؛
۱- حمله داعش به حرم امام راحل
۲- حمله داعش به مجلس شورای اسلامی
۳- ترور در رژه اهواز
۴- ترور سپهبد حاج قاسم سلیمانی
۵- ترور دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده
با مذاکره این داستان ادامه دارد
"امین اسدی"
#محسن_فخری_زاده
#ترور
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✨رهبر حکیم انقلاب فرمودند:«عاملان و آمران ترور #شهید_محسن_فخری_زاده باید مجازت قطعی شوند.»
▪️آنکه میگوید "از تنش پرهیز کنیم" و "در دام صهیونیستها نیفیتم"، یا از الفبای امنیت چیزی نمیداند، یا الفبای غیرت را بلد نیست. بیانیه "پرهیز از تنش" در برابر تجاوز، دعوت به تجاوز بعدی است.
#انتقام_سخت
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سیدمحمود نبویان:
▪️ آمانو (مدیر کل آژانس انرژی اتمی) به ایران آمد و از اماکن نظامی ما در پارچین بازدید کرد!
▪️ در مجلس از وزیر دفاع در این باره سوال کردم اما آقای دهقان گفت در این باره با من که وزیر دفاع هستم یک ثانیه هم مشورت نشد!
▪️ اینها برای انتخابات به توافق نیاز داشتند و به خاطر همین بود که ظریف میگفت "هر توافقی" بهتر از توافق نکردن است!
🔗 گفتگوی کامل در آپارات
https://www.aparat.com/v/JvlBT
#محسن_فخری_زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
خائنانی که به اسم عقلانیت میگویند تا دو ماه آینده که ترامپ سر کار است نباید پاسخی به خرابکاری ها و #ترور ها داد، رسما دارند به دشمن میگویند تا 60 روز آینده هر ضربه بزرگتری را می توانید با خیال راحت به ایران بزنید چون ما هیچ پاسخی نمی دهیم.
این همان منطق خسارت آفرین و جاهلانه "تنش زدایی" است!
🖌 امیرحسین ثابتی
#انتقام_سخت
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بغداد و آبسرد نه؛
پشت دروازه تل آویو ترور شدند
♦️آنها که دستور ترور محسن فخری زاده را به جوخه های ترور دادند، بی تردید در پستو های خود در تل آویو و واشنگتن از او می ترسیدند؛ و گرنه سال ها به کمین نمی نشستند و بارها نقشه ترورش را به اجرا نمی گذاشتند.
🔹فخری زاده ها و سلیمانی ها، بز دلانه #ترور شدند؛ چون ایران اسلامی و متحدانش در چهار گوشه غرب آسیا را قدرتمند کرده و ترسی کُشنده و بی زوال را به عمق اتاق فرماندهی دشمن برده اند.
♦️نمی دانم اسمش را باید معادله گذاشت یا نا معادله. یک طرف جنایت می کند، اما سوزش و هراسش تشفی پیدا نمی کند؛ و طرف مقابل، جان گرامی خویش را مشتاقانه فدیه می دهد و شهیدانه، بشارت پیروزی می پراکند.
🔹مولای متقیان علی علیه السلام فرمود «اَرادَتهُمُ الدُّنیا فَلَم یُریدوها و اَسَرَتهُم فَفدَوا اَنفُسَهُم منها. دنیا اراده آنها را کرد، اما آنان هرگز دنیا را نطلبیدند؛ و آنان را به اسارت گرفت، پس جان های خویش را برای رهایی فدیه دادند.»
♦️اشتنباه نکنیم. فخری زاده و سلیمانی اگر در بغداد و آبسرد ترور شدند، بدان علت است که صدای گام های استوار شان در پشت دروازه های تل آویو شنیده می شود، و رُعب و مهابت آنها، پشاپیش قدم ها شان، بر سر صهیونیست های اشغالگر سایه افکنده است. "ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ".
🔹امروز حتی سپر موشکی "گنبد آهنین" هم تبدیل به آهن قراضه شده و حال آن که هراس از مجاهدان غیور جبهه مقاومت، کُشنده تر از موشک ها، بر روح زمامداران صهیونیست مستولی شده است.
♦️جنگ است. چه هنگامی که پیشروی می کنید و چه آن جا که به مانع بر می خورید، یا گروهی از همراهان، سستی (یا خیانت) نشان می دهند، هزینه دادن قطعی است. در این مصاف بزرگ، اگر برگزیدگان والا مقام بر زمین می افتند، حتما غمی سنگین است و بی تردید باید انتقام آنها را گرفت. این بر عهده ماست.
🔹اما هدف را نباید گم کرد. هدف، همان راهبردی است که اگر شهدا بودند، در تحقق آن، ذره ای غفلت نمی کردند: پیشرفت بیشتر، قوی تر شدن و توسعه مداوم توانمندی ها، زدن ضربات استراتژیک به دشمن و مایوس کردن او. اگر دقیق تر بنگریم سلیمانی و فخری زاده پشت درواره های تل آویو ترور شدند و عملیات را باید از همان جا ادامه داد.
♦️"إِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِ أَولیائِهِ". اگر این باور پا برجاست که جهاد و شهادت، باب گشوده خداوند برای دوستان خاص خویش است و آنها با شهادت خود بشارت پیروزی (رهایی از غم و خوف) را می دهند، پس آمران و عاملان جنایت ترور، عجز خود را فریاد می کنند و با خبط و خباثت خویش، صرفا کوره جهاد وشهادت را فروزان تر می کنند.
🔹سلام خدا بر قلب زینب صبور که با صلابت تمام به ابن زیاد فرمود "اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذی اَكْرَمَنا بِالشَّهادَةِ".
#شهید_محسن_فخری_زاده
#انتقام_سخت
بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴دشمن از کار شهید شهریاری متحیر شد
♦️امام خامنه ای:«شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیر] ماند. این کار کار بسیجى بود.» ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
🌹به مناسبت ۸ آذر سالروز شهادت شهید دکتر مجید شهریاری دانشمند هستهای کشور در سال ۱۳۸۹
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
.
پیامد اعتماد به آژانس و FATF
♦️سازمان ملل بدون محکوم کردن ترور دانشمند هسته ای ایران، خواستار خویشتنداری شده!
🔹آژانس بین المللی انرژی اتمی و FATF هم سکوت کرده و خفه خون گرفته اند؛ چون شریک جنایتند.
♦️آقایان روحانی و ظریف! چشم به روی واقعیت باز کنید و بیش از این، در موضع اتهام نمانید. خون مظلوم، گریبانگیر است.
#انتقام_سخت
#شهید_محسن_فخری_زاده
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🔴بنر نصب شده در یکی از خیابانهای قم #ترور #محسن_فخری_زاده #مرگ_بر_اسرائیل بصیرت انقلابی 🆔 @basir
😡لعنت بر نفوذی ها و کاسه لیسان آمریکا
❌لعنت بر خائن به مملکت
⛔️لعنت بر خائنین داخلی
آقای روحانی و آقای ظریف؛
📛حالا برید مذاکره کنید
برید جلوی کدخدا دم تکان دهید تا شاید چند روزی لبخند کدخدا را بدست. بیاورید
اما به چه قیمت؟ در مقابل چه؟
لبخند کدخدا در مقابل غضب خدا ؟؟؟
⭕️ به سرگذشت پیشینیان خود بنگرید
آن کسانی که دست دوستی به سمت آمریکا دراز کردند....
♦️الان کجا هستند؟
♦️چه شد سرنوشتشان؟
♦️آیا آمریکا به آنها رحم کرد؟
🎎 یا اینکه چند روزی عروسک خیمه شب بازی آمریکا شدند و بعد کدخدا آنها را مثل زباله دور انداخت؟؟؟
اینها را ببینید و عبرت بگیرید
👂اما کو گوش شنوا ؟؟؟
⚜به حق امیرالمومنین فرمودند :
"ما اکثر العبر و اقل الاعتبار"
👈چه بسیار عبرتها وجود دارد اما عبرت گیرنده کم است👉
👹 دیگر این شیطان پست فطرت به چه زبانی بگوید من دشمنتان هستم که شما باورتان شود؟؟؟
😔سردارمان را کشتند و با وقاحت تمام گفتند حقش بود...
😡اما آقای ظریف بی غیرت تر از هر روز گفت ما حاضریم به مذاکره برگردیم...
در خانه خودمان دانشمند بزرگ هسته ای مان را در روز روشن ترور میکنند اما شما همچنان سرتان را زیر برف کرده اید
❗️تا به کی اینقدر وقاحت؟؟؟
❓تابه که اینقدر بی غیرتی؟؟؟
🔺اینقدر سستی و مماشات با دشمن فقط یک مفهوم دارد ؛ و آن هم "خیانت" است.
🔴 مطمئن باشید خون پاک امثال حاج قاسم ها و شهید فخری زاده ها گریبانتون رو میگره.
🖌 حاجیM
#انتقام_سخت
#محسن_فخری_زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
بصیرت انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
سلام خدمت اعضای محترم🌸
شبتون بخیر ☺️
📌 چند شبی موفق به بارگزاری داستان نشدیم
به بزرگواری خودتون ببخشید😊
امشب در خدمت شما هستیم با قسمت های:
✅ سیصد و بیستم و چهارم
✅ سیصد و بیست و پنجم
از مستند داستانی جان شیعه اهل سنت
با ما همراه باشید...✌️
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و چهارم
👳🏻 آسید احمد به چادرهای برزنتی سفید رنگی که آن طرف جاده ردیف شده بودند، اشاره کرد و رو به من و مجید توضیح داد:
👈 اینا چادرهایی هستن که برای آوارههای عراقی نصب کردن!
🏻🏻 و در برابر نگاه پرسشگر من و مجید، با ناراحتی ادامه داد:
👳🏻 از خرداد ماه که داعش، موصل و چند تا شهر دیگه رو اشغال کرد، این بندههای خدا از خونه زندگی خودشون آواره شدن و حالا اینجا زندگی میکنن. خیلیهاشون هم همه سال رو تو همین موکبها زندگی میکنن. فقط اینجا هم نیستن، تو خود کربلا و نجف هم خیلیهاشون پناه گرفتن. همهشون هم مسلمون نیستن، خیلیهاشون مسیحی و ایزدی هستن.
🎪🎪🎪 نگاهم به چادرها و ساختمانهای سیمانی موکبها بود و از تصور اینکه خانواده هایی تمام سال را باید در این بیابان زندگی کنند، دلم به درد آمد که شاید این روزها، این منطقه شلوغ شده بود، اما باقی ایام سال باید با تنهایی و غربت این صحرا سر میکردند تا تروریستهای تکفیری برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی خوش رقصی کرده و خون مسلمانان را اینطور در شیشه کنند و زمانی به اوج رنج نامه این مردم مظلوم پِی بردم که شب را در کنار یکی از همین خانوادهها سپری کردم.
🎪 موکبی که در آخرین شبِ مسیر پیاده روی به میهمانیاش رفته بودیم، در اختیار خانوادهای از اهالی موصل بود که حالا بیش از شش ماه بود که از شهر و خانه خود آواره شده و در این ساختمان کوچک زندگی میکردند و باز هم به قدری دلبسته امام حسین (علیهالسلام) بودند که در همین وضعیت سخت و دشوار هم از ما پذیرایی میکردند.
👌🏻دختران جوان خانواده کنار ما نشسته و میخواستند سهم اینهمه تنهایی و بیکسی را با من و زینبسادات تقسیم کنند که به هر زبانی سعی میکردند با ما ارتباط برقرار کنند.
🏡 دخترک عکس خانهای زیبا و ویلایی را در منطقهای سرسبز نشانمان میداد و سعی میکرد به ما بفهماند که این تصویر خانهشان پیش از اشغال موصل توسط تروریستهای داعش است و طوری چشمانش از اشک پُر شد که جگرم آتش گرفت.
🌌 غربت و تنهایی طوری به این مردم مظلوم فشار آورده بود که دلشان نمیآمد از کنار ما برخیزند و تا پاسی از شب با ما دردِ دل میکردند و هر چند میدانستند چیز زیادی از حرفهایشان متوجه نمیشویم، ولی با همان زبان علم و اشاره هم که شده، میخواستند بار دلشان را سبک کنند و در نهایت ما را مثل عزیزترین خواهرانشان در آغوش فشرده و با وداعی شیرین ما را به خدا سپردند.
💣حالا به وضوح میدیدم که تفکر تکفیر، تکلیفی جز آواره کردن مسلمانان ندارد که به اشاره استکبار، آتش به کاشانه مردم میزند تا کشورهای اسلامی را از دورن متلاشی کند و این دقیقاً همان جنایتی بود که نوریه و برادرانش، در حق خانواده من کردند که به شیعه و سُنی رحم نکرده و هر یک را به چوبی از خانه اخراج کردند، ولی باز هم از روی این مردم بینَوا خجالت میکشیدم که نزدیکترین افراد خانوادهام نه از روی عقیده که پدرم به هوای هوس دختری فتانه و برادرم به طمع ثروتی باد آورده، راهی سوریه شده بودند تا در نوشیدن خون مسلمانان با تروریستهای تکفیری هم کاسه شوند.
💭 اندیشه تلخ و پریشانی که تا صبح خواب را از چشمانم ربود و اشکی هم برای ریختن نداشتم که تا سحر، تنها به تاریکی فضا خیره بودم.
🏻 مدام از این پهلو به آن پهلو میشدم و از غصه سرنوشت شوم پدر و ابراهیم خون میخوردم که آتش شیطان به جانشان افتاد و آبی شدند بر آسیاب دشمن!
🌌 حالا در این بد خواب و خیالی این شب طولانی، دیگر بستر گرم و نرم و فضای آکنده از مِهر و محبت موکب هم برایم دلپذیر نبود که بار دیگر لشگر مصیبتهایم پیش چشمانم رژه میرفتند تا لحظهای که صدای اذان صبح بلند شد و مرا هم از جا کَند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و پنجم
📿 نماز صبح را خواندم و حتی حال رو در رو شدن با مامان خدیجه و زینبسادات را هم نداشتم که هوای گرفته اتاق را بهانه کردم و با پوشیدن کفشهایم، به حیاط موکب رفتم.
🏻جایی دور از جمع مردانی که دیشب را در حیاط خوابیده بودند، نشستم و تازه فهمیدم کف پاهایم تاول زده و حالا که دوباره کفشهایم را پوشیده بودم، سوزش تاولها سر باز کرده بود، ولی حال من ناخوشتر از آنی بود که به این جراحتها خم به ابرو بیاورم و غرق دریای طوفانزده غمهایم، خیره به سیاهی شب بودم که صدای سلام مجیدم را شنیدم.
🎒 کولهپشتیاش را بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و با چشمان مهربانش نگاهم میکرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد:
❓چیزی شده الهه جان؟
👁 میدیدم چشمانش از شادی این حرکت عاشقانه، هر روز بیشتر از روز پیش میدرخشد و دلم نمیآمد این حال خوشش را خراب کنم که برای دل خوشیاش بهانه آوردم:
🏻نه، چیزی نشده... که دلش خوش نشد و باز پرسید:
🏻خستهای؟
⏳و اگر یک لحظه دیگر اینطور با محبت نگاهم میکرد، نمیتوانستم دردهای مانده بر دلم را پنهان کنم که آسید احمد رسید و خلوتمان را پُر کرد.
🏻به احترامش از جا بلند شدم و جواب سلامش را دادم که مامان خدیجه و زینبسادات هم آمدند و به راه افتادیم.
🏻میدیدم مجید می خواهد از آسید احمد فاصله بگیرد و بیشتر با من قدم بردارد، بلکه از راز دلم با خبر شود و من نمیخواستم از بار رنجهایم، چیزی بر دلش بگذارم که از مامان خدیجه و زینبسادات جدا نمیشدم تا دوباره در حصار مهربانیاش گرفتار نشوم.
🏻 حالا درد و سوزش تاولهای پایم هم بیشتر شده و به وضوح میلنگیدم که مامان خدیجه متوجه شد و پرسید:
❓چی شده مادرجون؟ پات درد میکنه؟
👌🏻لبخندی زدم و خواستم پاسخی بدهم که زینبسادات هم سؤال کرد:
❓کفشت اذیتت میکنه؟
🏻 و من حوصله صحبت کردن هم نداشتم که با لحنی ساده پاسخ دادم: نه، خوبم! و سرم را پایین انداختم تا دیگر چیزی نپرسند و سعی میکردم قدمهایم را محکم و مستقیم بردارم تا خیالشان راحت شود.
👥👥 هر لحظه بر انبوه جمعیت در جاده افزوده میشد و به قدری مسیر شلوغ شده بود که حرکت به کُندی انجام میشد و همین قدم زدنهای آهسته، لنگیدن پایم را پنهان میکرد.
🎪🎪🎪 هر چه به کربلا نزدیکتر میشدیم، شور و نوای نوحههای عزاداری که با صدای بلند از سمت موکبها پخش میشد، بیشتر شده و فضای پخش نذری گرمتر میشد و نه فقط عراقیها که هیئتهایی از ایران، افغانستان، لبنان و کویت هم موکبی بر پا کرده و هر کدام به تناسب سنت خود، از عزاداران اربعین پذیرایی میکردند.
✋🏻 کار به جایی رسیده بود که موکب داران میهماننواز عراقی، به میان جاده آمده و با حضور گرم و مهربان خود، مسیر زائران را میبستند، بلکه مفتخر به میزبانی از میهمانان امام حسین (علیهالسلام) شوند و به هر زبانی التماسمان میکردند تا از طعام نذریشان نوش جان کنیم.
🏴🏴🏴 چه همهمهای در فضا افتاده بود که باد شدیدی گرفته و پرچمهای دو طرف جاده را به شدت تکان میداد.
👥👥 غرش غلطیدن پرچمها در دل باد، در نغمه نوحههای حسینی پیچیده و با زمزمه زائران یکی میشد و در آسمان بالا میرفت تا نشانمان دهد دیگر چیزی تا کربلا نمانده که بانگ اذان هم قد کشید و فرمان اقامه نماز داد.
🎪🎪🎪 در بسیاری از موکبها، نماز به جماعت اقامه میشد و دیگر زائران برای رسیدن به کربلا سر از پا نمیشناختند که بیآنکه در خنکای خیمهای معطل شوند، باز به راه میافتادند که بنا بود امشب سر بر تربت کربلا به زمین بگذاریم.
🏻 حالا من هم همپای اینهمه شیعه شیدا، هوایی کربلا شده و برای دیدارش بیقراری میکردم که هر چند همچون شیعیان از جام عشق سید الشهدا (علیه السلام) سیراب نشده و تنها لبی تَر کرده بودم، ولی به همین اندازه هم، به تب و تاب افتاده و به اشتیاق وصالش، پَر پَر میزدم.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110