eitaa logo
بصیرت و روشن گری
178 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
10.8هزار ویدیو
138 فایل
خداوندا 🥺 🤲 تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم کنم اهداف زیبا را مبادا جا بمانم از قطار مُوهِبَت هایت #خداوندا مرا مَگذار تنها لحظه ای حتی🤲 اللّهم عجل لولیک الفرج 🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از طب سنتی و اسلامی🍎]
وقتی نانوا خمیر نان سنگک را پهن می‌کند و درون تنور می‌گذارد را دیدی که چه اتفاقی می‌افتد؟ خمیر به سنگها می‌چسبد... اما نان هر چه پخته‌تر می شود، از سنگها جدا می‌شود!! حکایت آدم‌ها همین است... سختی‌های دنیا، حرارت تنور است... و این سختی‌هاست که انسان را پخته‌تر می‌کنند... هر چه انسان پخته تر می‌شود سنگ کمتری بخود می‌گیرد... """سنگها تعلقات دنیایی هستند... ماشین من... خانه‌ی من... من... من!!""" آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می‌گیرند!! "خوشا بحال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می‌شود که به هیچ سنگی نمی‌چسبد!!" *ما در زندگی به چه چسبیده‌ایم؟ سنگ ما کدام است؟! 👇 http://Eitaa.com/ahadith ♻️در حقایق سهیم باشید♻️
❤️باید فقط به #خدا پیله ڪرد زیرا فقط با او میتوان پروانه شد🦋 #تلنگر ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @Chadoria 🌺
حتما بخوانید و تأمل کنید... 🔰در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه هاست! ⚖ مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه ای که بوی عطر زنی تمام مردی را بهم می‌ریزد! ⚖ مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند یعنی همان چند لحظه ای که شخصی به نامحرمی لبخند می‌زند ولی فکرش ساعت ها درگیر همان یک لبخند است! ⚖ مِثقالَ ذَرّه حساب و کتاب زمانی است که با همسرش بلند می‌خندند و جوان مجردی هم در همان حوالی آنها را باحسرت نگاه می‌کند!… ⚖ مِثقالَ ذَرّه حساب کردن زمانی است که در پایان صحبت هایش با نامحرم به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت می‌گوید، و رابطه ای را به همین اندازه سرد می‌کند! ⚖ مِثقالَ ذَرّه یعنی همان چند لحظه ای که با فروشنده ای نامحرم، احساس صمیمیت می‌کند!… و...... قدر اینها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی‌آید! اما مِثقالَ ذَرّه که می‌گویند امثال همین هاست ! همین کارهای کوچکی که مثل ضربه ی اول دومینو خیلی کوچک است اما انتهایش را روزی که پرده ها کنار رفت خواهیم دید! 🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿✨
🔹🔹🔸🔹🔹 💢چرا از زندگی می رود ؟ ✍استاد فاطمی نیا: مشاجره ها و نزاع ها، را خاموش میکند. ⭕️ بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات است. کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی نباشد! روزی چندتا پرخاش باشد، را از منزل میبرد. ♨️حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ، چون می آورد. 🔰مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد: در موضوعی که گمان میکردم حق با من است ،داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه وزشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فورا "دست همسرم را بوسیدم و " کردم. 🔹 @Tanha_sfahan 🔹
کیا برای دفع به دستور حضرت آقا عمل کردند؟!! 🌱 فرمود دعای هفتم صحیفهٔ سجادیّه را بخونید؛ ذکر یونسیّه صد مرتبه را هم فرمودند. *⭕ این دستورات باید همگانی شود.* 🤲🏻 شبها صد مرتبه ذکر یونسیّه در سجده، و بعد عرض: دعای هفتم صحیفهٔ سجادیّه. ✅ مگر سیدحسن نصرالله نگفت رمز پیروزی ما در جنگ ۳۳ روزه، عمل به دستور رهبری مبنی بر خواندن دعای جوشن صغیر بود؟! *پس چرا برای رفع کرونا به دستورات حضرت آقا عمل نمی‌کنیم!؟😔* 🌸 مگر علامه حسن‌زاده آملی نفرمودند: گوش‌تان به دهان رهبر باشد، چرا که گوش ایشان به دهان امام زمان(عج) است! بسم الله از امروز شروع کنید👌
حاج‌آقاپناهیان‌میگفت:🍃 آقا امــام‌زمــان صبح به عشق شما چشم باز میکنه..💕 این عشق فهمیدنی نیست...!!!🖇 بعد ما صبح که چشم باز میکنیم👀✨ به جایِ عرض ارادت به محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم📲💔...! @Allah_Almighty‌‌‌‌‌ ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا ب زبان ریاضی اونم از زبان ی کودک چیزی ک ما بزرگترها از درکش عاجزیم یکم فکر کنین ببینیم چجوری داریم زندگی می‌کنیم ب خودمان بیایم اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
⚠️ وضو میگیری اما در همین حال اسراف می‌کنی ! نماز میخوانی ، اما با برادرت قطع رابطه می‌کنی ! روزه می‌گیری ، اما غیبت هم می‌کنی ! صدقه می‌دهی ، اما منت می‌گذاری ! دست نگه دار بابا جان ؛ ثواب‌هایت را در کیسه‌ی سوراخ نریز ! 👤 آیت‌الله مجتهدی تهرانی @Esfbasijrohani
🐴🐴🐴خر های اونور پُل🐴🐴🐴 ❇️طرف میره وام بگیره دو تا سوال ازش میکنن: ۱) وقت شام که گرسنه هستی سفره رو تو میندازی یا خانمت؟ میگه: خودم! ۲) تموم که میشه کی جمع میکنه؟ میگه: خودش! وام به شما تعلق نمیگیره چون خرت که از پل بگذره قسطاتو نمیدی!!! 😂😂😂 ✅خیلی نامردیِ که ما ها تا کارمون لَنگِش میشه دلمون تَنگِش میشه. 😔خدا رو میگم😔 💠فَإِذا رَكِبُوا فِی‌ الفُلك‌ِ دَعَوُا اللّه‌َ مُخلِصِین‌َ لَه‌ُ الدِّین‌َ فَلَمّا نَجّاهُم‌ إِلَی‌ البَرِّ إِذا هُم‌ یُشرِكُون‌َ 🍃تا به زندگیمون پیچ میفته پاپیچِش میشیم و تا پیچِمون پیچید بَد می پیچونیمِش.🤦🏻‍♂️
⚠️ اگر آقا اباالفضل العباس{؏} از ما سوال ڪنند : •من براۍ یارۍ ڪردݩ امامم از آب گذشٺم؛ √•دسٺــهایم را دادم؛ √•چشـمم را دادم؛ √•ٺیــر را با چشمم خریدم؛ √•ٺیرها را با جــان و دل قبول ڪردم؛ ولۍ دسٺ از یــارۍ امام زمانم برنداشتم؛‼️ شـما برای امام زمانتان چڪار ڪردید⁉️ چہ جوابی داریم بدهیم؟ ⚠️ آیا بخاطر امام زمانمان از یڪ گذشتیم؟؟
ﻋﺎﺭﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮﯼ ﺷﺪ، ﻣﯽﮔﻮﻳﺪ : ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ... ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼِ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ. ﻏﺮﻭﺏ ﯾﮑﯽﯾﮑﯽ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪﺷﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ ... ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺯﺩ :... ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ! ﻣﺎﺩﺭ : ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ ! - ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭ؟ ! ﭼﻮﻥﮐﻪ ﻫﺮﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎﯼ ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﻮﺭﻡ ﻭ ﺑﺪﻭﺯﻡ، ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ .. - ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ، ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭ ... ﻫﺮ ﭼﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ . ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻢ ... ﺩﺭ ﺭﺍ ﺯﺩﻡ ... - ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ ... ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ .. ﺍﺯ ﺑﺲ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ... ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺘﻢ : ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﯼ ﺩﻳﮕﻪ ﺷﺐﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺧﺎﻧﻪ؟ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻧﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﯽ ... ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻧﻪ .. ﺑﭽﻪ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ ... ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﻡ .. ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭِ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ.. ﺑﭽﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻖﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺯﻯ ...! ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺸﺐ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ... ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪﺗﺎﻥ؟ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺭﻓﯿﻖ، ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍﻫﺖ ﻧﻤﯿﺪﻩ، ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺪﻩ ! ﺑﻪ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪﺗﺎﻥ؟ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ! ﻧﮑﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻪ؟ ! ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﭽﻪﯼ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ ..! ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ... ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ ... ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﯾﮕﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺭ ﺯﺩ ... ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻼً ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ ... ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ... ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ .. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ .. ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ .. ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ .. ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ .. ﺑﭽﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻩ .. ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﻛﻨﻪ ﺑﺎﻷﺧﺮﻩ ﻭﻗﺘﻰ ﺁﺩﻡ ﻧﻤﻴﺸﻪ؟ !! .. ﺩﯾﺪﻡ، ﺑﭽﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻤﺶ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ .. ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ! ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺯﺩﻥ ... ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ . ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﺪ .. ﺩﻭﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ.. ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ .. ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎﻫﺎ ﻭ ﮔِﻞﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ... ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ .. ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭ؟ ﮔﻔﺖ : ﺟﺎﻧﻢ ... ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯿﺪﻡ .. ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭ، ﭼﯽ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ؟ !! ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﻏﺬﺍ ﻧﺪﻩ .. ﺷﻼﻗﻢ ﺑﺰﻥ.. ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻣﺤﺮﻭﻣﻢ ﮐﻦ .. ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭ، ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻧﺒﻨﺪ .. ﻣﻦ ﺍﻣشب ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ؛ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ . این حکایت ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎﺳﺖ. بیاید همگی ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﮕﯿﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ، ﺍﺯ ﺩﺭ خونه ات ﺭﺩﻣﻮﻥ ﻧﮑﻦ. ﺧﺪﺍﯾﺎ، ﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ، ﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ. @basiratdashtebashim