✨
از ڪمالات تو سرداࢪ جمل این کافی است
ڪہ صدا میزده ارباب تو را « آقاجان » !
#شیر_جمل
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
@basiratebasiji_313
📖 #بی_تو_هرگز
📋 #قسمت_سی_و_یکم:نازدانه های علی
📝 #نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
بعد از مدتها پدرومادرم قرار بود بيان
خونه مون! علي هم تازه راه افتاده بود
و ديگه ميتونست بدون کمک ديگران راه
بره؛ اما نمي تونست بيکار توي خونه
بشينه... منم براي اينکه مجبورش کنم
استراحت کنه، نه ميگذاشتم دست به
چيزي بزنه و نه جايي
بره...
بالاخره با هزار بهانه زد بيرون و رفت سپاه ديدن دوستاش، قول داد تا
پدرومادرم نيومدن برگرده! همه چيز تا اين بخشش خوب بود؛ اما هم پدرومادرم زودتر
اومدن... هم ناغافلي سر و کله چند تا از رفقاي جبهه اش پيدا شد. پدرم که دل چندان
خوشي از علي و اون بچه ها نداشت... زينب و مريم هم که دو تا دختربچه شيطون و
بازيگوش... ديگه نمي دونستم بايد حواسم به کي و کجا باشه... مراقب پدرم و دوستهاي علي باشم... يا مراقب بچه ها که مشکلي پيش نياد...
يه لحظه، ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زينب و مريم رو دعوا کردم.ويکي
محکم زدم پشت دست مريم...
نازدونه هاي علي، بار اولشون بود دعوا مي شدن... قهر کردن و رفتن توي اتاق و ديگه
نيومدن بيرون...
توي همين حال و هوا و عذاب وجدان بودم... هنوز نيم ساعت نگذشته بود که علي
اومد... قولش قول بود... راس ساعت زنگ خونه رو زد... بچه ها با هم دويدن دم در و
هنوز سالم نکرده...
بابا، بابا... مامان، مريم رو زد...
#ادامه_دارد .....
@basiratebasiji_313
📖 #بی_تو_هرگز
📋 #قسمت_سی_و_دوم:دستبوسی علی
📝 #نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
علي به ندرت حرفي رو با حالت جدي مي زد؛ اما يه بار خيلي
جدي ازم خواسته بود،
دست روي بچهها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود.
خودش
هم هميشه کارش رو با صبر و زيرکي پيش مي برد، تنها اشکال اين بود که بچه ها هم
اين رو فهميده بودن
... اون هم جلوي مهمونها و از همه بدتر، پدرم... علي با شنيدن
حرف بچه ها، زيرچشمي نگاهي بهم انداخت! نيم خيز جلوي بچه ها نشست و با
حالت جدي و کودکانه اي گفت...
جدي؟ واقعا مامان، مريم رو زد؟بچه ها با ذوق، بالا و پايين مي پريدن و با هيجان، داستان
مظلوميت خودشون رو
تعريف مي کردن...و علي بدون توجه به مهمون ها و حتي اينکه کوچک ترين نگاهي
به اونها بکنه... غرق داستان جنايي بچه ها شده بود...
داستانشون که تموم شد... با همون حالت ذوق و هيجان خود بچه ها گفت...
خوب بگيد ببينم... مامان دقيقا با کدوم دستش مريم رو زد...و اونها هم مثل اينکه فتح الفتوح کرده
باشن و با ذوق تمام گفتن با دست چپ...
علي بي درنگ از حالت نيم خيز، بلند شد و اومد طرف من... خم شد جلوي همه دست
چپم رو بوسيد و لبخند مليحي زد.
خسته نباشي خانم، من از طرف بچه ها از شما معذرت مي خوام...و بدون مکث، با همون خنده براي
سلام و خوشامدگويي رفت سمت مهمونها... هم
من، هم مهمونها خشکمون زده بود. بچه ها دويدن توي اتاق و تا آخر مهموني بیرون نیومدن
#ادامه_دارد .....
@basiratebasiji_313
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين
❥︎𖦹↯𝒋𝒐𝒗𝒊𝒏 @basiratebasiji_313
رفیقم بهم گفت :
اگه انقدی که تو این کانالا
از #گاندو حمایت میکنن
و نقد و برسی و تحلیل راجبش میشه
از امام زمانمون (عج) ، مولامون 💔
حمایت میکردن ...
ظهور رخ میداد و آقامون برمیگشت 😞
آره خلاصه
خیلی راست میگفت :)
#تلنگرانه_فتأمل🌱🙂
#راستمیگفتبهنظرم
@basiratebasiji_313
...:)🌻🦋
•°سہ شنبہ من و حسرتے بیڪران
براے هواے خوش جمڪران
•°دعاے فرج، مهر و سجاده و
دو رڪعٺ نماز امام زمان (عج):)!🍃💚
#سه_شنبه_هاے_جمڪرانی 🕊
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
@basiratebasiji_313
بہ دلم لڪ زدھ..
با خندهۍ تو جان بدهم
طرح لبخنـ♡ـد تو
پایان پریشانیهاست..🌱
#حاج_قاسم|💛|
@basiratebasiji_313