eitaa logo
بصیرت ظهور
6.6هزار دنبال‌کننده
88.9هزار عکس
53.3هزار ویدیو
267 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
۷ روز از جلسه ی در مجلس گذشت طی یک هفته ی اخیر ارزش پول ملی کشورمون با افت بی سابقه ی ۳۰ درصدی، به نرخ ۱۳۸۰۰ تومان در برابر دلار رسید، سکه افسار پاره کرد و شیرخشک کمیاب شد ولی نماینده تَکرارچی امروز در یک فرار به جلو فرمودند، رهبری ورود کند! شورای نگهبان نظارت نکند و رفراندوم برگزار کنیم و... این داستان ادامه دارد... سروش http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor👇
جلوی بعضی ها با سربند جلوی بعضی هام با تی شرت و شلوار جین سر عهدت با تلگرام هم موندی پیام رسان های داخلی رو پکوندی جناب جهرمی به گندم ریاست جمهوری هم نمی رسی سروش http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor👇
🔸نماینده مردم همدان در تذکری در صحن علنی مجلس: این رئیس مجلس است که باید بر دلار 13 هزار تومانی و سکه 4 میلیون و 500 هزار تومانی نظارت کند و از مسئولان بخواهد که توضیح دهند. در کشور چه خبر است؟ مجلس چکاره است؟ چرا باید هر روز درباره طرح‌ها و لوایح بی فایده بحث کنیم در حالیکه کمر مردم زیر بار مشکلات معیشتی خرد شده است. بارها دیدیم که در مجلس به نظام توهین شده اما رئیس مجلس سکوت اختیار کرده است؛ چرا وقتی تریبون باز است هرکسی هر چه می‌خواهد در مورد نظام می‌گوید؟ سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor🔹
جناب لیلاز شما و همفکرانتان متهم ردیف دوم وضع موجود هستید. این دولت را شما به مردم تحمیل کردید و حالا دارید فرافکنی می‌کنید. سروش http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor👇
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جهانگیری، زمان انتخابات: ما ثبات را به اقتصاد ایران آوردیم. مشکلات بزرگی رو حل کردیم. یادتون رفته لحظه ای نرح ارز عوض میشد؟ لحظه ای قیمت کالا بالا میرفت؟ سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🌹فرازی از وصیتنامه شهید غلامعلی پیچک ۱- مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است. بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد . ما از سر نگونی نمیترسیم ؛ بلکه از انحراف میترسیم. ۲- جنازه ی مرا روی مین ها بیندازید که منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازه مان دریغ داریم . به دامادی دوماهه ی من نگاه نکنید که دامادی بزرگی در پیش دارم . @basiratezohor
711.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕ وضعیت دلار و یورو در دولت تدبیر و کلید شیخ حسن! 🇺🇸دلار کدخدا ۱۳۰۰۰ تومان 😏 سروش http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا eitaa.com/basiratezohor
💠 ! وارد شهر سیروان عراق شدیم، شهر پر از آتش دود بود. عده ای از مردم شهر که غالباً زن و بچه و با لباس محلی کُردی بودند کنار دیوارها و درب خانه ها ایستاده بودند. خیلی ها گریه می کردند و تعدادی هم بِرُّ و بِر ما را نگاه می کردن مثل اینکه می دانستند ما با آنها کاری نداریم. برای اولین بار بود در طول مدت حضور در جبهه، چنین صحنه ای را می دیدم. خیلی آرام و با احتیاط از کنار آنها عبور کردیم، واقعاً بد وضعی بود؛ نمی دونستیم باید چیکار کنیم. هر لحظه احتمال می رفت دربِ خانه ای باز شود و ما را به رگبار ببندند و از طرفی هم نمی شد به خانه هايى که مردم شخصی کنار آن ایستاده یا داخل خانه بودند شلیک کنیم. ▪️وسط جاده، تعدادی عراقی را در حال فرار دیدیم، برای اینکه از مردم دور شویم یا بهتر بگویم از آن وضع خوفناک نجات پیدا کنیم؛ بهترين راه، فرار به سمت عراقی های در حال فرار بود. کمی که از خانه ها دور شدیم شروع به تیراندازی کردیم. تعدادی از عراقی های در حال فرار، کشته و زخمی شدند و اما مهم تر از این، مهمات ما هم تمام شد! در همان لحظه چند عراقى.... ▫️....در همان لحظه چند عراقی دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند، مانده بودم چه کار کنم. کمی سمت چپ و راستم را نگاهم کردم تا لااقل یک نفر را پیدا کنم که مسلح باشد یا اسلحه ای پیدا کنم، اما چیزی پیدا نکردم. آرام گوشه ای نشستم و اسلحه خالی را به سمت عراقی ها نشانه رفتم و خیره خیره به عراقی ها نگاه می کردم و در دل خدا خدا می کردم که فرار کنند، خدا می داند چه صحنه ای جالب درست شده بود! عراقی ها از ترس، فرار نمی کردند و من هم از ترس، به عراقی ها نزدیک نمی شدم. 🔹یکی از عراقی ها به نفر همراهش چیزی گفت؛ بدنم یخ کرد! نکند فهمیده باشند من مهمات ندارم؟! که در همین حین دیدم پا به فرار گذاشتند. خیلی خوشحال شدم، که چشمتان روز بد نبیند جو گیر شدم و داد زدم "لا تحرّک" که دیدم عراقی ها میخکوب شدند و دستانشان را بالا بردند. در دلم به خودم شروع به بد و بیراه گفتن كردم، که ای کوفت، مرض داشتی، دنده هات نرم، پاشو، برو جلو بگیرشون و مجدداً صحنه قبل تکرار شد! 🔸عراقی ها از ترس تکان نمی خوردند و من هم از ترس پاهام توان جلو رفتن نداشت که از دور صدای نصرالله ترکیان و برادر نصر را شنیدم. ... تا آنها را دیدم مثل یک بچه‌شیر از بیشه بیرون پریدم و آنها را اسیر کردیم. وقتی جریان را برای بچه ها گفتم تو اون معرکه، خنده بازاری درست شده بود. و جالب، حال و روز عراقی ها بود که نمی دانستند خنده ما برای چیست‼️ سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor🔸
عارفی که ۳۰ سال مرتب ذکر می گفت: استغفر الله! مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم. جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟ گفتند: مال شما نسوخته… گفتم: الحمدلله… معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک! آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی.. چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟ سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📖 داستان :5⃣2⃣ (خدا_هویت_من_است ) . . توی صحن، دو رکعت نماز شکر خوندم و وارد شدم ... هر قدم که نزدیک تر می شدم ... حس عجیبی که درونم شکل گرفته بود؛ بیشتر می شد ... تا لحظه ای که انگشت هام با شبکه های ضریح گره خورد ... . به ضریح چسبیده بودم ... انگار تمام دنیا توی بغل من بود ... دیگه حس غریبی نبود ... شور و شوق و اشتیاق با عشقی که داشت توی وجودم ریشه می کرد؛ گره خورده بود ... . در حالی که اشک بی اختیار از چشم هام سرازیر می شد و در آغوش ضریح، محو شده بودم؛ بی اختیار کلماتی که درونم می جوشید رو تکرار می کردم ... اشهد ان لا اله الا الله ... اشهد ان محمد رسول الله ... اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان اولاده حجج الله ... . . ناگهان کنار ضریح غوغایی شد ... همه در حالی که بلند صلوات می فرستادن به سمتم میومدن و با محبت منو در آغوش می گرفتن ... صورتم رو می بوسیدن و گریه می کردن ... . خادم ها به زحمت منو از بین جمعیت بیرون کشیدن و بردن ... اونها هم با محبت سر و صورتم رو می بوسیدن و بهم تبریک می گفتن ... یکی شون با وجد خاصی ازم پرسید: پسرم اسمت چیه؟ ... . . سرم رو با افتخار بالا گرفتم و گفتم: خدا، هویت منه ... من عبدالله، سرباز 17ساله فاطمه زهرام ...   سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
📖 داستان : 6⃣2⃣ (عقیق_یمنی ) . . وقتی این جمله رو گفتم ... یکی از خادم ها که سن و سالی ازش گذشته بود ... در حالی که می لرزید و اشک می ریخت، انگشترش رو از دستش در آورد و دست من کرد و گفت: عقیق یمن، متبرک به حرم و ضریح امام حسین و حضرت ابالفضله ... انگشتر پسر شهیدمه ... دو سال از تو بزرگ تر بود که شهید شد ... اونم همیشه همین طور محکم، می گفت: افتخار زندگی من اینه که سرباز سپاه اسلام و سرباز پسر فاطمه زهرام ... . . خورشید تقریبا طلوع کرده بود که با ادای احترام از حرم خارج شدم .. توی راه تمام مدت به انگشتر نگاه می کردم و به خودم می گفتم: این یه نشانه است ... هدیه از طرف یه شهید و یه مجاهد فی سبیل الله ... یعنی اهل بیت، تو رو بخشیدن و پذیرفتن ... تو دیر نرسیدی ... حالا که به موقع اومدی، باید جانانه بجنگی ... و مثل حر و صاحب این انگشتر، باید با لباس شهدا، به دیدار رسول خدا و اهل بیت بری ... . . این مسیری بود که انتخاب کرده بودم ... برگشت به کشوری که برگشت به کشوری که بیشتر مردمش وهابی هستند ، زندگی در بین اونها و تبلیغ حقیقتی که با سختی تمام اون رو پیدا کرده بودم .... در آینده هر بار که پام رو از خونه بیرون بگذارم؛ می تونه آخرین بار من باشه ... و هر شب که به خواب میرم، آخرین شب زندگی من ... . من هیچ ترس و وحشتی نداشتم ... خودم رو به خدا سپرده بودم ... در اون لحظات فقط یک چیز اهمیت داشت ... چطور می تونستم به بهترین نحو، این وظیفه سخت رو انجام بدم ... چطور می تونستم برای امامم، بهترین سرباز باشم ... و این نقطه عطف و آغاز زندگی جدید من بود ... 👈 ادامه داستان رو فردا پیگیر باشید. 👉 سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🚩همه واقعیت‌ها درباره رامین حسین پناهی؛ ‼️ به راستی او کیست و چگونه این تروریست به چنگال قانون افتاد، با سوابق او بیشتر آشنا شوید. رامین حسین پناهی متولد 1370 در روستای "قروچای" از توابع شهرستان "دهگلان" استان کردستان است. وی در ابتدا به عضویت تشکیلات مخفی حزب کومله در داخل کشور در می‌آید و در پی همین فعالیت‌ها در سال 1392 از سوی دادگاه سنندج احضار شده و تعهد می‌دهد که به فعالیت خود در حزب کومله پایان دهد. 🔹وی پس از مدتی در اردیبهشت ماه سال 94 با فرار از کشور به شمال عراق رفته و فعالیت رسمی خود در حزب کومله را آغاز می‌کند و دوره‌های آموزش نظامی و سیاسی را در اقلیم کردستان عراق می‌گذراند. 🔹 حسین پناهی در تاریخ دوم تیرماه سال گذشته به همراه صباح حسین پناهی، حامد حسین پناهی و بهزاد نوری در قالب یک تیم چهار نفره برای انجام عملیات‌های تروریستی قصد ورود به کشور از مرزهای غربی را داشتند. با اشراف اطلاعاتی نیروهای سپاه، این تیم ترویستی در ایست و بازرسی نزدیک به شهر سنندج به دام می‌افتند. اعضای این تیم بلافاصله پس از درگیری با نیروهای سپاه، اقدام به پرتاب نارنجک و گشودن آتش علیه نیرو‌های مستقر در ایست و بازرسی کرده که پس از درگیری با نیرو‌های سپاه سه تن از اعضای این تیم به هلاکت رسیده و رامین حسین پناهی زخمی و دستگیر می‌شود. سروش👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor🔹