#موسوی_خوئینی_ها که بود؟
✂️- در قامت یک «مارکسیست»
- شاید برای کسانی که با چهره ی امروزی موسوی خوئینی ها آشنا هستند، چندان باورپذیر نباشد که این شخص، در دوره ی قبل از انقلاب، گرایش های مارکسیستی بسیار عمیق و محسوسی داشته است. در دهه های چهل و پنجاه شمسی که بازار تفکرات و گرایشات مارکسیستی در جامعه ی ایران پررونق و گرم بود، گروه قابل توجهی از نیروهای سیاسی و فکری مخالف رژیم پهلوی که در صف انقلابیون قرار داشتند، «مارکسیسم» را به عنوان «ایدئولوژی مبارزه» پذیرفتند و از اصالت و هویت اسلامی خود عبور کردند. این روند آن چنان گسترده بود که حتی برخی از «روحانیون» نیز گرفتار چنین انحرافی شدند. از جمله ی برجسته ترین این افراد، موسوی خوئینی ها بود.
- او پس از آن که مجذوب مفاهیم و گزاره های مارکسیستی شد، کلاس هایی را به عنوان «تفسیر قرآن» در مسجد جوزستان منطقه ی نیاوران تهران برپاکرد. وی در این جلسات، این چنین تبلیغ می کرد که اسلام با مارکسیسم، هیچگونه تعارضی ندارد، بلکه حتی بسیاری از آیات قرآن، مؤیّد این مکتب هستند. او مفاهیمی از قبیل توحید، معاد، قیامت، نماز، نبوّت، ایمان، عدالت و .. را بر اساس آموزه های مارکسیستی تفسیر و تأویل می کرد. چندی نگذشت که این جلسات شبه مذهبی، با استقبال گسترده ای از سوی جوانان روبرو شد. حدادعادل در این باره می گوید: «موسوي خوئيني ها در مسجد جوزستان، براي خودش جرياني شده بود و سخنراني هايي با اين گرايش [ماركسيسم] مي كرد.» (حدادعادل، 1389: 28). جالب این است که جمعی از اعضای حلقه ی مرکزی گروهک فرقان، با علاقه ی فراوان در این جلسات شرکت می کردند. «اکبر گودرزی»، رهبر این گروهک و کسی که به تیم ترور گروه، دستور ترور آیت الله علامه مطهری (رحمه الله علیه) را صادر کرد، در همین جلسات دیده شده است.
- مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ جعفر شجونی در مصاحبه با نشریه یادآور در مورد شخصیت #موسوی_خوئینی_ها ، چنین میگوید:
« این آقای موسوی خوئینی ها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی معروف بود، آقای مطهری چندباری به او هشدار داده بودند ولی او کار خودش را می کرد» (نشریه یادآور صفحه ۹۳)
ایشان همچنین در بخش دیگری از این مصاحبه نکات دیگری از شخصیت موسوی را باز میکند و می گوید:
«... آیت الله آقا رضی شیرازی تعریف میکرد که وقتی آیت الله انواری از زندان آزاد شدند با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم و وقتی به منزل ایشان وارد شدیم دیدیم #موسوی_خوئینی_ها هم آنجا نشسته و چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به ایشان افتاد بلند شد رفت بیرون! آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکّم از آقای انواری پرسیده بود:« شما او را میشناسید؟» آقای انواری جواب داده بود:« بله این آقای خوئینی ها است» آقای مطهری میگوید: «خبر دارید مارکسیست شده؟» . آقای مطهری واقعاً درباره آقای موسوی خوئینی ها همینطور فکر میکرد و بخشی از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب «گرایش به مادیگری» داد درباره همین آدم و اطرافیانش بود... »
📗( کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور نشریه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران سال سوم شماره ششم، هفتم و هشتم، ص۹۳، مدیرمسئول محمد حسین طارمی)
🎈🎈ارتباط گروهگ فرقان و #موسوی_خوئینی_ها
اما درباره ی ارتباط «اكبر گودرزي» - سرکرده ی گروهک فرقان- با موسوي خوئيني ها، نيز شواهد متعددي وجود دارد. بر اساس آنچه گفته شده، گودرزي پس از آن كه به دلیل ناهنجاری های رفتاری و انحرافات فکری، از چند حوزه ی علميه در تهران اخراج ميشود، به سراغ موسوي خوئيني ها در مسجد جوزستان ميرود. موسوي خوئيني ها كه ميان تفكر خود و تفكر او، شباهت ها و اشتراكات بسيار زيادي را مشاهده مي كند، او را ميپ ذيرد و از اين پس، روابط نزديكي با او پيدا مي كند. حجت الاسلام والمسلمین شجونی، می گوید:
«گودرزي بعد از آنكه از طرف علماي محترم و شناخته شده و حوزه هاي علميه ی مهم تهران طرد شد، به سراغ آقاي موسوي خوئيني ها در مسجد جوزستان رفت و او هم گودرزي را پذيرفت و اين هم امر غيرمنتظره اي نبود. آقاي خوئيني ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسير قرآن، حرفهاي عجيب و غريبي مي زد[...] آقاي موسوي خوئيني ها هم به گفتن تفاسير ماركسيستي، معروف بود. آقاي مطهري چندباري به او هشدار داده بودند، ولي او كار خودش را مي كرد[...] آقاي موسوي خوئيني ها هم او [گودرزي] را به مسجد خمسه فرستاد.[...] اين مسجد از همان زمان تبديل به يكي از پايگاه هاي ترويج افكار گودرزي شد.»(همان)
هم چنان که گفته شد، گودرزي در جلسات تفسيري موسوي خوئيني ها شركت ميكرد (نقاشیان، 1389: 99) و بسيار زياد از محتواي آن تأثير مي پذيرفت (شجونی، 1389: 93). حتی گفته می شود:
[موسوي خوئيني ها] در يكي از منبرهايش، در حالي كه گودرزي و يكي ديگر ازاعضاي اصلي گروه فرقان به شدّت، مجذوب و محو سخنان او شده بودند، آيه ی «و يصدون عن سبيل الله» را بر استاد مطهري تطبيق مي كرد و مدعي مي شد كه وي با رژيم همكاري مي كند.»(همان)
🎈🎈چرخش 180 درجه ای!
با پیروزی انقلاب اسلامی، موسوی خوئینی ها در شرایط سیاسی جدید، تصمیم به یک «چرخش ایدئولوژیکِ صدوهشتاد درجه ای» گرفت؛ به این معنا که او از یک «مارکسیست تمام عیار» به یک «خط امامی دو آتشه»، تبدیل شد. در طول سال های 58 تا 60 که بسیاری از چهره های کلیدی انقلاب از طریق ترور به شهادت رسیدند، موسوی خوئینی ها توانست از کم اطلاعی شخصیت های سیاسی دیگر نسبت به پیشینه ی فکری خود، بهره برداری کند و به درون ساختار سیاسی «نفوذ» نماید. در اینجا، دیگر شخصیت متنفّذ و باریک اندیشی چون استاد شهید مطهری در میان نبود که امام خمینی را از هویت ایدئولوژیک وی آگاه گرداند و اجازه ی «نفوذ» و «مهره چینی» را به او ندهد. به این ترتیب، موسوی خوئینی ها در روندی خزنده، توانست موقعیت و جایگاه سیاسی خود را به صورت کامل، تثبیت کند و به مدیریت ها و سمت های مهمی در نظام دست یابد. نایب رئیسی دوره ی اول مجلس شورای اسلامی، عضویت در شورای سرپرستی صداوسیما، دادستانی کل کشور، ریاست سازمان حج ایران، نمایندگی دوره ی اول مجلس خبرگان رهبری، نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی از این جمله است.
نکته:
آنچه از اقدامات و فعالیت های سیاسی موسوی خوئینی ها در این دهه، اهمیت جدّی و درخور دارد، چند موضوع است:
✡️ نقش موسوی خوئینی ها در تسخیر سفارت آمریکا به عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.
او توانست به صورت پنهان، دانشجویان پیرو خط امام را تحریک و تشویق به حمله به سفارت آمریکا و اشغال آن کند. بعد از تسخیر سفارت نیز وی به عنوان امام جماعت دانشجویان محسوب می شد و همین طور رابط بین دانشجویان و امام بوده است. برخی از بررسی ها نیز نشان می دهد که بسیاری از اسناد لانه جاسوسی توسط موسوی خوئینی ها به بیرون از سفارت انتقال داده شد. اسنادی که تا به امروز خبری از آنها نیست.
در واقعه ی هشت شهریور سال 60، شهید رجایی در مقام رئیس جمهور و شهید باهنر در جایگاه نخست وزیر، به صورت کاملاً مشکوکی ترور شدند. بخش هایی از حقیقت ماجرای این ترور که تا امروز نمایان شده این است که فردی به نام «کشمیری» – که خود را بسیار متدیّن و انقلابی نشان می داد- به واسطه ی برخی از اعضای «سازمان مجاهدین انقلاب» به ویژه «بهزاد نبوی»، در حلقه ی یاران شهید رجایی نفوذ داده شد و پس از انجام عملیات ترور، از سوی خود همین افراد، از کشور متواری گردید. تنها کسی که توانست به لایه ی زیرین این داستان پی ببرد، شهید مظلوم، «سید اسدالله لاجوردی» بود که به سبب مسؤولیت خود در قوّه ی قضائیه، این پرونده را در اختیار گرفت. اما نفوذ سیاسی سازمان مجاهدین انقلاب در قوه ی قضائیه موجب شد این پرونده به سرانجام نرسد، تا آن جا که موسوی خوئینی ها موفق شد این پروند را «خاتمه یافته» اعلام کند و بهزاد نبوی و سایر نقش آفرینان این واقعه را از زیر تیغ عدالت شهید لاجوردی برهاند. به این ترتیب، موسوی خوئینی ها، خوش خدمتی بسیار بزرگی به هسته ی مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب کرد.
در این دوره، وی به شدّت از نگرش «سوسیالیستی» در اقتصاد و «ضدّامپریالیستی» در سیاست خارجی دفاع می کرد و هیچ گونه نقد و مخالفتی را در این حوزه، برنمی تابید. اما «تظاهر سیاسی»، جامه ای بود که او در تعویض و جایگزینی آن، مهارت خاصی داشت؛ چراکه وی با رحلت امام، با شخصیت دهه ی شصتی خود وداع کرد و در قالب و قامتی نو، جلوه گر شد. با رحلت امام، خودسانسوری سیاسی و ایدئولوژیک موسوی خوئینی ها، تا اندازه ای پایان یافت؛ چنان که او دیگر در به نمایش نهادن پاره هایی از افکار و اندیشه های ضدّانقلابی خود، چندان پروا و هراسی نداشت، زیرا تصور می کرد که دیگر سدّ آهنینی چون امام در مقابلش قرار ندارد و به راحتی می تواند از خطوط قرمز عبور کند.
این فصل از زندگانی فکری و سیاسی موسوی خوئینی ها، شنیدنی و عبرت آموز است. در واقع، در این مقطع است که آخرین نسخه از شخصیت وی بروز می کند و به رقم خوردن دو فتنه ی بزرگ می انجامد: فتنه ی سال 78 و فتنه ی سال 88. در هر یک از این فتنه ها، موسوی خوئینی ها، نقش کلیدی و محوری، اما پنهان و ناپیدا، بر عهده داشت. تحلیل و بازخوانی عملکرد و سیاست های او در «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری»، روزنامه ی «سلام» و حزب «مجمع روحانیون مبارز»، این ادعا را به روشنی اثبات می کند. البته ناگفته نماند که چهره ی پردهنشین اصلاحات، همواره ترجیح داده در پشت صحنه ی سیاست، ایفای نقش و بازی گردانی کند تا ردپا و اثری از خود به جا نگذارد.
محمد موسوی خوئینی ها در سال 1369 از سوی رئیس جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی، عهده دار ریاست «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» شد. او که تا سال 1372 در این جایگاه باقی ماند، برخی از عناصر کلیدی طیف چپ را که عموماً سمتی در نظام سیاسی نداشتند، در این مرکز، گرد هم آورد: سعید حجاریان (معاون سیاسی)، عباس عبدی (معاون اجتماعی)، محسن کدیور (معاون اندیشه)، هاشم آقاجری، علیرضا علوی تبار، مجید محمدی، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، محسن سازگارا، محمد امینزاده و محسن آرمین از جمله ی این افراد بودند. تمام تلاش های تئوریک مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری در این مقطع، معطوف به پروژه ای به نام «توسعه ی سیاسی» بود که البته ماهیت آن چیزی غیر از «دموکراتیزاسیون» به سبک غربی نبود.
این عده بر این باور بودند که تحقق توسعه ی سیاسی در ایران، نیازمند ایجاد تغییرات بنیادی در «ساختار سیاسی» نظام جمهوری اسلامی است. افزون بر این، باید «فرهنگ سیاسی» مردم نیز متناسب با فرهنگ یک جامعه ی توسعه یافته و مدرن، دگرگون شود. به این ترتیب، در قالب پروژه ای علمی- راهبردی در درون لایه ی تئوریک دولت هاشمی رفسنجانی، فرایند «استحاله » و «براندازی»، کلید خورد و تئوریزه گردید. همچنین در راستای تربیت نیروی انسانی و کادرسازی، موسوی خوئینی ها حدود پانصد نفر از نیروهای فکری دگراندیش را با بورس دولت، برای تحصیل رشته های مختلف علوم انسانی سکولار به دانشگاه های اروپایی اعزام کرد. این عده بعدها در جریان اصلاحات، به «نیروهای دانشگاهی» و «عقبه ی تئوریک مطبوعات زنجیره ای» تبدیل شدند. سرانجام، موسوی خوئینی ها در سال 72 از سمت خود استعفا می دهد و حسن روحانی جایگزین او می شود.
موسوی خوئینی ها در سال 1370، روزنامه ی «سلام» را تأسیس کرد که به محفلی مطبوعاتی برای جمعی از نیروهای فکری استحاله شده و زاویه پیداکرده ی با انقلاب تبدیل شد. روزنامه ی «سلام» و گروه مطبوعاتی آن، که به شدّت به سیاست های هاشمی رفسنجانی اعتراض داشتند، در جریان انتخابات ریاست جمهوری در سال 76، تلاش زیادی برای دفاع از محمد خاتمی کردند. سرانجام، روزنامه ی «سلام» در سال 78 به دلیل انتشار یک سند جعلی منسوب به وزارت اطلاعات، از سوی قوه ی قضائیه، توقیف گردید. این اقدام - انتشار سند امنیتی مربوط به وزارت اطلاعات – آن چنان چالش انگیز و پرمخاطره بود که حتی سعید حجاریان به خود جرأت نداد که در روزنامه ی خود - روزنامه ی «صبح امروز»- دست به انتشار آن بزند. تنها گزینه ا ی که می توانست از پیامدهای سخت چنین اقدامی جان سالم به در ببرد، موسوی خوئینی ها بود. از این رو، انتشار این سند از سوی اتاق فکر مطبوعات زنجیره ای، به روزنامه ی «سلام» واگذار شد.
ماجرای یاد شده از این قرار بود که در واکنش به لجام گسیختگی و هنجارشکنی های پی در پی مطبوعات زنجیره ای اصلاح طلبان، طرح «اصلاح قانون مطبوعات» در تیرماه سال 1378، در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم، مطرح و در چهار بند، به تصویب رسید:
الف. ممنوعیت فعالیت مطبوعاتی برای عوامل بیگانه، اعضای گروهکهای تروریستی و ضدّانقلاب، جاسوسان، وابستگان و سردمداران رژیم طاغوت و ...؛
ب. منع شدن مطبوعات کشور از دریافت کمک مالی از کشورهای بیگانه؛
ج. ضمانت اجرایی برای مقابله با افراد دولتی یا غیردولتی که نشریات را برای چاپ مطلب یا مقالهای زیر فشار قرار داده یا آنها را وادار به سانسور نمایند؛
د. لزوم التزام عملی مدیران مسئول و صاحبان امتیاز نشریات به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
مرکز اندیشنده ی مطبوعات زنجیره ای به منظور مقابله با به تصویب رسیدن این طرح در مجلس، نقشه ی خائنانه ای را طراحی و اجرای آن را به موسوی خوئینی ها واگذار کرد. در پانزدهم تیر، یعنی یک روز پیش از تصویب قانون مطبوعات در مجلس، روزنامه ی «سلام» با توجه به افشا شدن قضایای پشت پرده ی قتل های زنجیره ای، دست به انتشار یک سند جعلی منسوب وزارت اطلاعات زد؛ روزنامه های زنجیره ای به صورت یکپارچه بر ضدّ اقدام دادگاه مبنی بر توقف روزنامه ی سلام موضع گرفتند و تهدید کردند که این اقدام، هزینه ی سنگینی را برای نظام به دنبال خواهد داشت و آن هزینه ی سنگین چیزی نبود مگر فتنه ی تیرماه سال 78 که از سوی همین حلقه ی پنهان، طراحی و اجرا شد.
در پی استعفای مهدی کروبی از سمت دبیر مجمع روحانیون مبارز در سال ۱۳۸۴، این مجمع، موسوی خوئینیها را به عنوان دبیر برگزید. وی به همراه مجمع، در انتخابات ریاست جمهوری سال 88، از میرحسین موسوی حمایت کرد. او پس از برگزاری انتخابات نیز، مواضع ساختارشکنانه ای را اتخاذ کرد و رسماً خواستار ابطال انتخابات شد. شخص موسوی خوئینیها، دو روز پیش از برگزاری انتخابات، در اطلاعیهای با اشاره به وجود احتمال تقلب گسترده در انتخابات، از همگان خواسته بود تا برای صیانت از آرای مردم، از تمام توان خود استفاده کنند. نقش کانونی او در جریان فتنه ی سال 88، به هیچ رو، قابل انکار یا تردید نیست. شواهد متعدد حاکی از این است که او از نقش آفرینی در فتنه، هدفی فراتر از ابطال انتخابات را دنبال می کرده است.
سردار محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، با اشاره به رصد امنیتی مجالس و محافل خصوصی اتاق فکر فتنه ی سال 88، درباره ی موسوی خوئینی ها با صراحت می گوید: «او[موسوی خوئینی ها] در بهمن ۱۳۸۷ در یک جلسه ی خصوصی گفته بود: ما باید بیاییم و توان خود را بگذاریم و به هر قیمتی، رهبری را از تخت پایین بکشیم...»
درباره ی نقش آفرینی عمده ی او در فتنه ی سال 1378 و فتنه ی سال 1388، تردیدی در میان نیست. رهبری پنهان و در سایه ی او در فتنه سال 1388، واقعیتی است که به تأیید نهادهای امنیتی نظام اسلامی رسیده است.
با وجود تأکید مقام معظم رهبری در نماز جمعه ی تاریخی 29 خرداد، مبنی بر پایان دادن به لشکرکشی خیابانی و حرکت در چارچوب قانون، مجمع روحانیون مبارز با هدایت شخص موسوی خوئینی ها، با صدور بیانیه ای، مردم را به برگزاری راهپیمایی در روز 30 خرداد تحریک و تشویق کرد. این اقدام، سبب عمق یافتن آشوب و تنش، و همچنین بروز درگیری های خونینی در تهران شد.
با شروع انتخابات ریاست جمهوری 92، مجددا موسوی خوئینی ها و یاران وی در حزب مشارکت و سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون فعال شده و درصدد تأثیرگذاری بر انتخابات هستند. با این تفاوت که این بار، سربازان گمنام امام زمان و همین طور مردم بابصیرت ایران، هوشیارند و اجازه جولان به آنان نخواهند داد.
👀👀در آخر این فصل به برخی جملات وی که به قصد براندازی نظام و در محافل خصوصی مطرح کرده است اشاراتی کوتاه خواهیم داشت.
20. (۸۸/۵/۱۲) سال گذشته ما در کنگره سازمان مشارکت دعوت بودیم که مطالبی درخصوص موقتی بودن رهبری از آقای حجاریان مطرح، اما من با آقای نبوی به این جهت که من و خاتمی آنجا نشسته بودیم اعتراض کردم که چرا چنین مطلبی در حضور ما خوانده شده است و این مطلب برای آینده تهذب و گروههای سیاسی مفید نیست. حال درست است که ما هم در این موضوع -موقتی بودن رهبری- با شما همعقیده هستیم.
1. ما باید بیاییم و توان بگذاریم به هر قیمتی […] را از تخت پایین بکشیم. او باید بفهمد که این مملکت این طور نیست که ایشان باشد و هر جور بخواهد آن را به هر سمتی بکشاند. خاتمی و یارانش بالاخره کلی تجربه دارند.
2. (در دیدار علیمحمد حاضری مورخ ۲۶/۳/۸۸) آیا با این اوضاع میتوان مردم را به مدت یک الی سه ماه در خیابانها و در جلوی چشم همه مردم دنیا نگاه داشت؟ باید از قضیه ابطال انتخابات فراتر برویم و این یک راه جدیدی است و این جمعیت الان به عنوان بازیکنان این جریان هستند. ما باید در موضوع تخلفات انتخاباتی ابتدا از آقای خامنهای شروع کنیم که برق از سر شورای نگهبان میپرد. آیا این حضور مردمی میتواند به اعتصاب و تحصن بینجامد؟ برای آقای خامنهای ابطال انتخابات به معنای این است که باید یک عقبنشینی را شروع کند که معلوم نیست ته آن به کجا کشیده میشود. کاری نکنید که این قضیه ظرف یک هفته بسته شود. اگر مهندس بتواند این حرکت را به روشی آرام اما مستمرتر تبدیل کند خیلی مفید است.
3. (۳/۹/۸۷) انتخاب خاتمی در سال ۷۶ یک سیلی به گوش حاکمیت بود اما ما نتوانستیم آن جریان را حفظ کنیم که همین مطلب هم باعث شد حاکمیت دوباره خودش را بازسازی کند. انتخاب مجدد خاتمی نماد مخالفت با حاکمیت است.
4. (۲۲/۴/۸۸) این ولایت فقیه یک امر غیرعقلایی است که واقعاً هم هست. عقلایی به معنی امروز دنیا.
5. (۱۹/۱۰/۸۷) ما پیرو خط امام هستیم ولی باید تکلیف خودمان را با این رژیم مشخص کنیم. ما مدیون امام هستیم ولی امام چیزهایی فرموده که با گذشت زمان نتیجه میگیریم که موفقیتی در آن نیست و حکومت دچار مشکل شده است.
6. (۲۶/۳/۸۸) من به دوستان گفتم اگر میخواهند در شورای نگهبان مطلبی در مورد انتخابات شروع کنند، ابتدا از آقای خامنهای شروع کنند و بگویند تخلفات از ایشان شروع شده است.
7. (۲۶/۳/۸۸) ایشان (رهبری) میداند اگر یک قدم به عقب برود (ابطال انتخابات)، باید تا آخرش عقب برود.
8. (۲۸/۴/۸۸) ما نباید خدشهای را که بر انتخابات افتاده رها کنیم و نامشروع بودن این دولت برآمده از این انتخابات را پیگیری کنیم. این فرصت خوبی است. وظیفه ماست که به گوش مردم برسانیم که انتخابات مخدوش و دولت نامشروع است.
9. (اطلاعیه در ۲۰/۳/۸۸) اکنون که متأسفانه برگزارکنندگان انتخابات و ناظران منسوب به شورای نگهبان آشکارا یا در نهان از حامیان رئیس جمهور فعلی هستند، بشدت نگرانی از عدم سلامت انتخابات در میان مردم گسترش یافته است.
10. (۲۲/۷/۸۷) اگر مشاهده شد تقلبی صورت بگیرد، یا باید مردم را در جریان گذاشت یا باید یک روش جایگزین را به مردم معرفی نمود که احساس کنند با این روش میتوانند به حق خود برسند.
11. (۱۸/۳/۸۸) اگر احساس مردم این باشد که احمدینژاد رأی ندارد ولی رأی بیاورد، آثار و تبعات سیاسی این مشکل به دوش آقای خامنهای خواهد بود.
12. (۱۶/۳/۸۸) به نظر من باید متنی ملایم (خطاب به رهبری) بنویسیم و در ابتدای آن یک زیارت جامعه [کنایه] بخوانیم و از علاقهمندی به ایشان بنویسیم و اشاره کنیم که کاری که رئیس جمهور [بحث هاشمی در مناظره] انجام داد، در شأن ریاست جمهوری کشور نیست.
13. (۲۶/۳/۸۸) ما باید بدانیم این آمدن مردم به خیابانها را که این گونه در مقابل چشم مردم دنیا باشد چند دفعه میتوان تکرار کرد. آیا این موضوع میتواند به دنبال خود اعتصاب و تحصن را به دنبال داشته باشد؟ این مردم چقدر مقابله دارند؟
14. (۲۷/۳/۸۸) خواسته مردم کاملاً روشن است و آن ابطال انتخابات است و ما نباید چیزی کمتر از آن بخواهیم و از آن طرف هم باید سعی کنیم که از این هم جلوتر نرویم، مردم در این جریان خودشان را طرف حاکمیت میدانند و نه با عنوان این که حق مهندس موسوی، کروبی یا محسن رضایی را خوردهاند.
15. (۲۷/۳/۸۸) اگر شما میخواهید بحث تحصن یا اعتراض را مطرح کنید، به هیچ وجه به نفی آن چیزی که مردم دارند انجام میدهند [در خیابانها] بپردازید و به این کار نداشته باشید که بگویید روش ما چون فرعیتر است بهتر است مردم کار خودشان را میکنند. در کل به نظر من الان راهپیماییها حرف اساسی را میزنند و بعد از این پروژه میتوان سراغ تحصن و اعتصاب رفت.
16. (۲۷/۳/۸۸) جماران جای مناسبی برای اضافه شدن به جمعیت متحصنین نیست و ضمناً جایی نیست که بتواند در زندگی مردم تهران اخلال ایجاد کند.
17. (در دیدار با علیمحمد حاضری ۲۶/۳/۸۸) مهندس فقط به دنبال ابطال برود. اگر این اتفاق نیفتد، مهندس و دوستانش میتوانند تا چهار سال دولت را نامشروع بدانند.
18. (۴/۱۰/۸۷) اصلا آقای […] در سازمان سیاسی کشور جای شاه نشسته است.
19. (۲۷/۸/۸۷) الان ریاست جمهوری دو تا چهار سال است. میشود رهبری را دو تا ۵ سال کرد و بعد از آن هم کنار برود.