5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری مجموعهی توحیدیِ #اوست
هؤ أضحک و أبکی (اوست که میخنداند و میگریاند)!
✍ جهانِ درونِ هر انسان، عظیمترین جهانِ مخلوق خداست ... جهانی بزرگتر از همهی کهکشانها، که خدا، تنها در این جهان، جا میشود!
جهانی که "احساس"، تولیدِ حالاتِ گوناگون آن است.
این جهان، برای 'ارتباط با بیرون' و 'تعادل درون خویش'، نیاز به برونریزیِ احساس، دارد!
کافیست کمی، ماجرای خندهها و گریههای جهان هر انسان را دنبال کنید؛
حتماً قیمت درون او را خواهید شناخت!
💢 راستی؛ شما برای چه چیزهایی میگریید و یا شاد میشوید؟
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این حجاب چیه به ما تحمیل شده؟؟
از خانما بپرسید:
آیا حاضری شوهرت اینجوری باشه؟
🔺حجت الاسلام قرائتی
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🍃آیه ی روز 🍃
🔸 سوره هود، آیه ٢۴:
مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَي وَالأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ
⚡️ترجمه کوتاه :
مَثلِ دو گروه (كافران ومؤمنان،) همچون «نابينا و ناشنوا» و «بينا و شنوا» است، آيا اين دو گروه در مَثل يكسانند؟ پس چرا پند نمى گيريد؟
💥توضیح آیه :
همان گونه كه نابينا و ناشنوا محسوسات عالم را درك نمى كنند و لذّت نمى برند، افراد لجوج نيز معارف الهى را درك نكرده و لذّت نمى برند.
#آیه_روز
@basij_sayedalsajedin
💠 شهید محمد بروجردی
🔹شانزده ساله که شد، ورد زبانش امام خمینی (ره) بود. میگفت: امام خمینی همه چیز من است.
به خاطر امام خود را به هر آب و آتشی میزد. یک روز صاحب کارمان گفت: به این محمد آقا بگویید این قدر از آقای خمینی حرف نزند؛ من میدانم که این حرفها آخرش ما را گرفتار میکند و ساواک را میکشاند به اینجا.
موضوع را با محمد درمیان گذاشتیم. گفت: غیر ممکن است از راهی که در پیش گرفته ام، یک قدم عقب نشینی کنم!
📚مسیح در کردستان
#ولایت_مداری
💠شهید عباس بابایی
🍀در دوران تحصیل در آمریکا، یک روزی در بولتن خبری پایگاه"ریس"، مطلبی درباره ی عباس چاپ شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود: "دانشجو عباس بابایی، ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور کند! "
🔹من و بابایی هم اتاق بودیم. بلافاصله ماجرا را ازش پرسیدم. گفت: "چند شب پیش، بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن.
از قضا کلنل"باکستر" فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمی گشتند.
آنها با دیدن من در آن حال شگفت زده شدند. کلنل ماشین اش را نگه داشت و صدایم زد. پرسید: "در این وقت شب برای چه میدوی؟ "
گفتم: "خوابم نمی آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا بلکه خسته شوم و بتوانم
بخوابم. "
🔸از توضیحی که دادم قانع نشد. اصرار کرد واقعیت را برایش بگویم. گفتم: "مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی سبب میشود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند. در دین ما توصیه شده برای رهایی از این وسوسهها و در چنین مواقعی، سر خودمان را به کاری گرم کنیم، یا اگر مقدورمان بود بدویم، و یا دوش آب سرد بگیریم!