🔺گوشهای ما مخملی نیست که دست چدنی را زیر دستکش مخملی نبینیم. دست سردار نمک داشت و سفرهی امنیتش همه را نمکگیر کرده بود اما انقلاب ما دو واحد نمکشناسی به مسئولان بدهکار است. آزموده را آزمودن خطاست اما لیبرالها در اعتماد به غرب، سردار آزمون و خطا شدهاند. آن یکی شمشیر پولادین را از رو بسته بود و این یکی با پنبه سر میبرد. شاهین ترازوی بصیرت، یک کیلو پنبه را با یک کیلو پولاد میزان میکند.
چوب خدا مثل عصای موسی بیصداست. بر گُردهی فرعون نه، بر کمر نیل میزند. آمریکا در شکاف ایالتها غرق خواهد شد. دو پادشاه در یک اقلیم نمیگنجد و دو دوست در یک دل. باید کند دندان لق دوستی با جمهوریخواه و دموکراتی را که برای فرمانروایی بر سرزمین پادشاهان لخت، دست به یقه شدهاند. گرگ، گرگ است؛ از هر طرف که بخوانی. آنها که به زیارت شیطان بزرگ امید دارند، نایبالزیارهی کوتولههای شیخنشین هم باشند.
🔻وقتی نبض تالار شیشهای سعادتآباد به پشم گرگهای والاستریت بند است، عجیب نیست که بورس به پیشواز برندهی آبی کاخ سفید، فرش قرمز پهن کند. حافظهی تاریخی ما، تورم نقطهبهنقطه نیست که امروز را فول اچدی نشان دهد و دیروز را برفکی. برجام، سیبل تاریخی برای نقطهزنی اهل عبرت است. تا بوده، نان بازو خوردهایم اما قصهی نان «جو» همان داستان «گندم ری» است. به غیرخدا هر که امید بست، با کدخدا بست و به خدا هر که امید داشت، ناامید نشد.
#انتخابات_آمریکا
#بایدن
✍#زهرا_محسنی_فر
💥 بصیر 💥
♻️ @basire_basir ♻️
🔴آتش افکار عمومی و انتقام آبسرد
عینالاسد، انتقام لنگهکفش حاج قاسم بود. حاج قاسمی که لنگهکفشش هم در بیابانهای شامات و عراق، نعمت بود. ضربهی مغزی ملایم، عطش شورای عالی امنیت ملی را خواباند، اما آبسردی بر آتش انتقام سخت ریخت. ترامپ صورت خود را با سیلی موشکی سرخ نگه داشت. وقتی اوج تهدید شوالیههای دیپلماسی، خودکار پراکنی و فشار ایمیلی است، جنتلمنهای پشت میز مذاکره گزینهی نظامی روی میز میگذارند.
سایت نطنز، قالیشویی تورقوزآباد نبود که به کاهدان زده باشند. زدند و خود را به آن راه زدیم تا امروز دانشمند ما را در راه بزنند و آهمان درآید. حادثهی آبسرد، نزاع خیابانی از نوع تسویه حساب خانوادگی نیست که بتوان آن را در افکار عمومی ماستمالی کرد، پدرکشی سیاسی-امنیتی-علمی است. پدر مقاومت را که کشتند، بجای قصاص، سیلی زدیم تا دشمن به خودش بیاید و سوراخ دعا را پیدا کند.
دوران «بزندررو» که تمام شد، سیاست «یکی بزنند، دهتا میخورند» آمد، اما در اجرای سیاستهای دفاعی که مصلحتسنجی کردیم، رسیدیم به ورطهی «نزنیم، میزنند». دنیای امروز دنیای گفتوگو نیست، دنیای کوفتوکوب است؛ دنیای بزنبزن است و اگر خود را به خواب بزنیم، در خانه لگد را میخوریم.
نفتکشها اگر با پرچم ایران به ونزوئلا رسیدند، ناخدای باخدا داشتند که از کدخدا نترسید. خدای کعبه، خدای ابابیل هم هست. سجیل در کمان داریم و به امداد خدا گمان نداریم. مکانیزم ماشه، کاردستی آنهاییست که برای امضای قراردادهای بینالمللی، سندروم دست بیقرار دارند.
آقای جمهوری اسلامی! تا آتش افکار عمومی سرد نشده، انتقام آبسرد را بگیر و الا سرمایهی اجتماعی آب خواهد رفت. بزدلان سیاسی، پوست خربزه زیر پای انتقام سخت میگذارند تا هم پیاز تحریم اشکمان را درآورد و هم چوب مذاکره کشکمان را بسابد.
نامحرمِ پَست را به پستوی خانه راه نمیدهند. پرستوهای آژانس را از پست بازرسیها رد نمیکنند. اصلا ما بیشناسنامه، اما برای جاسوس شناسنامهدار، فرش قرمز پهن نمیکنند تا رد قرمز به آسفالت بیندازند. این انقلاب، خونبهای شهدا و میراث امام شهداست که رهبری معظم با خون دل آن را نگاهبانی میکند. در خونخواهی از بدخواهان آن اهمال نکنید. آقای جمهوری اسلامی! با تو هستم.
#انتقام_سخت
#اخراج_جاسوسان_آژانس
✍ #زهرا_محسنی_فر
💥 بصیر 💥
♻️ @basire_basir ♻️
🔻وقتی ژاپن در هیروشیما به آمریکا تعظیم کرد، امپراتوری توکیو در کرانهی اقیانوس آرام از تکوتا افتاد و زانو زد. سختکوشی، اقتصاد چشمبادامیها را خیلی زود ساخت اما زندگی ماشینی، زنان را در کورس رقابت برای قدرت جا انداخت. در سرزمین آفتاب تابان، تبعیض جنسیتی بر مناصب مدیریتی سایه گسترانده است. خاستگاه انیمیشن جهان، تصویری فانتزی از زن به نمایش میگذارد.
در اقتصاد گرانسنگ ژاپن، نیروی کار زنانه ارزان است، چون بارداری و فرزندآوری زنها را از کوشش رباتیکوار برای افزایش تولید ناخالص ملی باز میدارد. در مهد شیلات جهان، زنان زیاد عمر میکنند اما سقط جنین قانونی است تا نرخ رشد جمعیت در آن منفی باشد. در سرزمین مادری فوکویاما، مردسالاری وصلهای ناجور بر پیکرهی لیبرالدموکراسی است.
🔺وقتی قانون در پایتخت صنعت آرایش دنیا مهر خاموشی بر لب زنان میزند، آنها را زینتالمجالس میخواهد. این راز مگو، سربهمهر نمیماند که مدرنیته هویت زن را در چرخدهندههای اقتصاد تعریف و له میکند. برابری جنسیتی پوششی برای بهرهکشی اقتصادی است. تمایز جنسیتی برای برجسته کردن زنانگی و بیمایه کردن مردانگی است که دود آن به چشم زنان و سود آن در سبد اقتصاد لیبرالی میرود. هیس! در سرزمین ساموراییها زنان فریاد نمیزنند...
✍#زهرا_محسنی_فر
💥 بصیر 💥
♻️ @basire_basir ♻️
هدایت شده از لفظ قلم | زهرا محسنیفر
📌شیخی که قطبنما داشت
لیسانس فیزیک را که گرفت، موقعیتهای شغلی به پیشوازش آمدند. یک فعال دانشجویی شاخص بسیجی را که مدرک دانشگاهی در دست داشت، در دولت احمدینژاد حلوا حلوا میکردند. اما او سودای دیگری در سر داشت و رؤیای خاصی در ذهنش میپروراند. تصمیمش را گرفته بود و اینکه از میان ایل و تبارش اولین آدمی باشد که پا به حوزهی علمیه میگذارد، پایش را سست و ته دلش را خالی نمیکرد. آرمانی که در جستجوی آن حاضر بود مسیر زندگیاش را کج کند، از درس و مشق طلبگی میگذشت.
این شد که اهواز را به مقصد قم ترک کرد. رفت اما میدانست که برمیگردد. در چشمانداز زندگیاش دیده بود که زمین بازیاش باید در خوزستان باشد. رفت و چند سالی در قم تلمذ کرد و در قامت یک روحانی برگشت. برگشت تا دغدغههایش را پی بگیرد. دغدغههایی که آب و نانی نداشت، اما دردسر الیماشاءالله! از آن طلبههایش نبود که در پستوی حجره بماند و در انزوای رهبانیت، ضَرَبَ ضَرَبایش را جلو ببرد. در میان قرائتهای هفتاد و دو ملتی از اسلام و مسلمانی، به اسلام ناب رهبری چنگ زده بود و خود را وکیل او میدانست؛ یک وکالت عام برای نفی اسلام خنثی و بیبخار. این فراز از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را از بر بود:
«اگر دینی را پیدا کردید که با ظالم ساخت، با مستبد همکاری کرد، با مظلوم یک لحظه کنار نیامد، یک گره از کار فروبسته مردم نگشود، برای امروز و فردای مردم، خشخاشی، ذره مثقالی، سود نداشت؛ تو هم از طرف ما وکیل، اگر چنین دینی را پیدا کردی، هر جا پیدا کردی، رَدّش کن، یک لحظه این دین را نپذیر. برای خاطر اینکه دین اگر از سوی خداست، این جوری نیست.»
این فراز، شاهبیت و قطبنمای مسلمانیاش شده بود. هیچ چیز به اندازهی بیعدالتی اجتماعی آزارش نمیداد و از هیچ چیز به اندازهی سکوت در برابر ظلم و عافیتطلبی رنجور نمیشد.
ماجرای اعتصاب کارگران نیشکر هفتتپه شاید اولین آزمون جدیاش بود تا نشان دهد اهل هزینه دادن برای تحقق عدالت است. کارگران، ماهها بود که حقوق نگرفته بودند و مالک نااهل کارخانه، بیاعتنا به معیشت کارگران، خر خودش را میراند. شیخ، دوستان طلبهاش را جمع کرد تا در جمع کارگران حاضر شوند و از آنها حمایت کنند. جماعت متحصن نماز ظهر را به او اقتدا کردند و تا السلام علیکم را گفت، تازه دردسرهای بزرگ سراغش آمدند. ویدیوی حضورش در جمع کارگران سر از شبکههای معاند درآورد و آن دختر موفرفری او را مزدور نظام نامید. از آن طرف مسئولین خوزستان از ظاهر شدن چند طلبهی ناشناس در میان یک پروندهی اجتماعی-اقتصادی که امنیتی هم شده بود، ناخرسند بودند.
کلیپ شیخ دست به دست میچرخید و او در میان برخی هملباسهایش باید نگاههای سنگین و پر از سؤال را تحمل میکرد و از چشمهاشان میخواند که طلبه را چه به این قرشمالبازیها! خلاصه دوست و دشمن شروع به نکوهش و شماتتش کردند. اما شیخ، به درستیِ راهی که رفته و کاری که کرده بود، ایمان داشت. او به کمک دوستانش و بعضی مطالبهگران و عدالتخواهان و جریان دانشجویی حمایت از کارگران را ادامه دادند و پای وزر و وبالش ایستادند تا گره از کار فروبستهی آنها باز شد و پرونده هفتتپه به نفع کارگران به سرانجام رسید.
وقتی رهبری در دیدار رمضانیاش با دانشجویان، مهر تأییدی بر مطالبهی آنها زد، جریانهای شماتتگر رفوزه شدند. شیخ اما قطبنمایش از اول میزان بود و تکلیفش با خودش روشن. تکلیفش این بود که مطالبهی عدالت را ادامه دهد و از هزینههایش نترسد.
از آن حلوا حلوا کردنها دیگر خبری نبود و شیخ اینبار خودش به پیشواز یک مسئولیت خطیر رفت و شد معاون ستاد امر به معروف و نهی از منکر خوزستان. نه برای اینکه فقط بگوید «خواهرم حجابت، برادرم نگاهت»؛ میخواست امر به معروف را اول برای حاکمان و صاحبان قدرت و مبارزه با باندهای زر و زور و تزویر اقامه کند. از آن کارهای پر دردسر و بی آب و نان. شیخ به حکم آن وکالت عام جنگیدن برای عدالت را انتخاب کرده بود تا مسلمان باشد؛ از جایگاه حقوقیاش در پروندههای زیادی از مفاسد ورود کرد و منشأ خیر شد. این اواخر از او شکایت شد. در پروندهی میدان میوه و ترهبار اهواز با اصحاب قدرت و ثروت درافتاده بود. شاکی خصوصی او را به دادگاه ویژهی روحانیت کشاند. حالا ده روزی میشود که شیخ محسن #ریسمانسنج در زندان است.
شیخ میتوانست معلم فیزیکی باشد و سر برج حقوقش را بگیرد و بچسبد به زندگیاش. یا در فلان دستگاه کار فرهنگی کند. اما میخواست خشخاشی و ذره مثقالی برای امروز و فردای مردم سودمند باشد. امروز بعضی از آنها که در ضَرَبَ ضَرَبا گیر کردهاند، از گیر افتادن او خوشحالند و دوباره شماتتش میکنند که طلبه را چه به قرشمالبازی! اما شیخ محسن قطبنما دارد و دوباره برمیگردد و ادامه میدهد؛ آبدیدهتر از قبل!
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648