🍁خاطرات شهدا
جشن پتو
قرار گذاشته بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی «جشن پتو» بزنیم
یه روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر. به همین خاطر یکی از بچهها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج اقا اومد داخل.
اول جاخوردیم. اما خوب دیگه کاریش نمیشد کرد. گفت: حاج آقا بچهها یه سوال دارن.
گفت: بفرمایید و ....
یه مدت گذشت داشتم از کنار یه چاد رد میشدم که یهو یکی صدام زد؛ تا به خودم اومدم، هفت هشتا حاج آقا ریختن سرم و یه جشن پتوی حسابی ...
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
عقابها» ـ ساموئل خاکیچیان
«عقابها» ساموئل خاکیچیان را میتوان اولین فیلم مهم سینمای جنگ در ایران دانست که نهتنها خوب ساخته شده که محبوبیت بالایی هم در زمان خودش به دست آورد.
«عقابها» که بر اساس حادثهای واقعی هم ساخته شده، داستان خلبان ایرانی را به تصویر میکشد که اسیر است و در ارتباط با نیروی هوایی و مدل ژنریک آمریکایی نجات مییابد. همانطور که گفته شد، «عقابها» بیش از آنکه به سینمای دفاع مقدس تعلق داشته باشد، شبیه به فیلمهای جنگی آمریکاییست. سرباز حتی نشانی از یک سرباز ایرانی و روحیه و فرهنگش ندارد و انگار فرهنگ و سربازان آمریکایی را در جنگ ایران بازسازی کرده باشند. «عقابها» در قالب ژانر جنگی ساخته شده است و ازآنجاییکه در دوران ساختش جنگ هنوز در جریان بوده، لزوم قهرمان سازی از سربازان و تهییج برای قهرمانی در میدانهای نبرد، در فیلم بهوضوح دیده میشود.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
ارسال شده از سروش:
#نماز
استخوان بینماز
شخصی آمد به نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شکایت از فقر و نداری کرد حضرت فرمود: مگر نماز نمیخوانی عرض کرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا میکنم، حضرت فرمود: مگر روزه نمیگیری عرض کرد سه ماه روزه میگیرم. آن حضرت فرمود امر خدا را نهی و نهی خدا را امر میکنی یا به کدام معصیت گرفتاری عرض کرد یا رسول الله حاشا و کلّا که من خلاف فرمودهی خدا را بکنم حضرت متفکرانه سر به جیب حیرت فرو برد ناگاه جبرئیل نازل شد عرض کرد یا رسول الله حق تعالی ترا سلام میرساند و میفرماید در همسایگی این شخص باغیست و در آن باغ گنجشکی آشیانه دارد و در آشیانه او استخوان بینمازی میباشد به شومی آن استخوان از خانهی این شخص برکت برداشته شده است و او را فقر گرفته است. حضرت به او فرمود برو آن استخوان را از آنجا بردار، بینداز دور. به فرمودهی آن حضرت عمل کرد بعد از آن توانگر شد .
. انوار المجالس.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🌻کرامات شهدا
دو ساعت دیگر تا شهادت
قبل از عمليات كربلاي 5 جمعي از بچه هاي گروهان غواص الحديد از گردان حمزه سيدالشهدا لشگر 7 ولي عصر (عج) مشغول شوخي و مزاح با فرمانده بوديم كه ناگهان فرمانده گفت: «بچه ها ديگر شوخي بس است، چند لحظه اي اجازه بدهيد مي خواهم وصيت نامه بنويسم. من تا دو ساعت ديگر شهيد مي شوم، بگذاريد برايتان چيزي به يادگار بگذارم».
نيم ساعتي از اين ماجرا نگذشته بود كه فرمان حمله صادر شد و درست زماني كه هنوز دو ساعت از آغاز عمليات سپري نشده بود فرمانده شهيد «جان محمد جاري» به ملاقات معشوق خويش رسيد و كربلايي شد.
راوي : پرويز پورحسيني
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
😅 شوخ طبعی
سوپرطلا
اکبر کاراته از تو خرابههای آبادان یه الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشهی خدا مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون. یه روز که اکبر کاراته برای بچهها سطلسطل شربت میبرد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو لیوان میکرد و میداد بچهها و میگفت: بخورید که شفاست. کمکم بچهها به اکبر کاراته شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و نصفشو خورده. همه به آب آویزون شدهی بینی الاغ نگاه کردند و عق زدند. دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی رودخونهی بهمنشیر. اکبر کاراته که داشت خفه میشد، داد میزد و میگفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو میگیرم؛ حالا میبینی! او جیغوداد میکرد و بچهها از خنده ریسه رفته بودند.
سوپرطلا
مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز یکشنبه ۹۷/۱۲/۱۲
الإمامُ الباقرُ عليه السلام :مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهالسلام؛ فإنَّ إتيانَهُ يَزيدُ في الرِّزقِ ، ويَمُدُّ في العُمرِ ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السُّوءِ .
امام باقر عليه السلام :شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على عليه السلام فرمان دهيد ؛ زيرا زيارت آن ، روزى را زياد مىكند ، عمر را دراز مى گرداند و بدي ها را دور مى سازد.
بحار الأنوار : 101 / 4 / 12 منتخب ميزان الحكمة : 408
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب
🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان
🌷شهید جواد محمدی 🌷
🍁 شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🌻کرامات شهدا
دیدن خواب
بعد از شهادت آقا مهدي، يك بار خواب ديدم به خانه آمده است، از او پرسيدم: «چه طور شهيد شده اي؟» گفت: «يك تير به شكم و يك تير به پيشاني ام خورد.»
به من گفته بودند: كه فقط به پيشاني آقا مهدي تير خورده است، بعدها شنيدم كه جنازه ي آقا مهدي آن طرف دجله مانده است؛ چون با دو دستش اسلحه برداشته و جنگ مي كرده است تيري به پيشاني اش مي خورد و وقتي او را در قايقي مي گذاردند كه بياورند، خمپاره اي درست روي شكمش مي افتد.
در دوازده سالي كه از شهادت آقا مهدي مي گذرد، هميشه او را در خواب ها زنده ديده ام؛ با لباسي سراسر سفيد كه آمده تا سر سفره اي غذا بخوريم و يا خبر مي دهد كه آماده شويد، مي خواهم شما را ببرم. يك بار هم نديده ام كه شهيد شده باشد.
راوي : همسر شهيد مهدي باكري
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
چهل ساله اسبسوارم
توی حلبچه بودیم. داشتیم میرفتیم طرف لودر و بلدوزرها که قاسم گفت: بچهها اسبو! اکبر کاراته گفت: کو؟! کو؟! قاسم گفت: اونه. اکبر اسبو که دید، دوید طرفش و داد زد: من میخوام اسبسواری کنم. محمدرضا گفت: خطر داره! بلدی میخواد. اکبر کاراته گفت: اِکّی، من چهل ساله اسبسوارم. و بعد رفت و افسار اسبو گرفت. با دست زد به کمر اسب و گفت: بیا عزیزم که خوب اومدی. قاسم گفت: خطر داره! اکبر کاراته گفت: هیچ خطری نداره. و بعد پرید روی اسب اسب ترسید و فرار کرد. اسب میدوید و اکبر جیغوداد میکرد و کمک میخواست. همه هاجوواج نگاهش میکردیم، که اکبر کاراته کج شد و آمد زیر شکم اسب اسب میپرید بالا، جفتک میزد و اکبر کاراته جیغوداد میکرد و کمک میخواست. صاحب اسب که از خنده ریسه رفته بود، اسبو صدا کرد و نگهش داشت. اکبر کاراته از زیر اسب افتاد تو علفا و پا گذاشت بهفرار. بچهها میگفتند: اکبر، دیگه نمیخوای اسبسواری کنی؟! اکبر کاراته هم میگفت نه بابا من غلط کردم!
مجموعه کتب اکبرکاراته
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
📚معرفی کتاب
کتاب «وقتی مهتاب گم شد» در صدر است. این اثر که به کوشش حمید حسام نوشته شده، به خاطرات شهید علی خوشلفظ میپردازد. سال گذشته دیدار او با رهبر معظم انقلاب و انتشار تقریظ مقام معظم رهبری، نام این اثر را بر سر زبانها انداخت. شهید خوشلفظ که چند روز پیش به جمع یاران شهیدش پیوست، در این اثر به خاطرات دوران کودکی خود تا دفاع مقدس میپردازد. «وقتی مهتاب گم شد»، روایتگر بخشی از ایثار و عشق نیروهای مردمی در هشت سال جنگ تحمیلی است. بنا به گفته انتشارات سوره مهر این اثر در 9 ماه اخیر سال، بیست و چهار بار تجدید چاپ شده است. همچنین در میان عناوین پرفروش کتابهای دیجیتال طاقچه نیز نام این اثر در زمره کتابهای پرفروش قرار دارد.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
ارسال شده از سروش:
#نماز
نماز واقعی
هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب.
خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند.
بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم .
انوار نعمانیه، ص ۳۴۲.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🍁خاطرات شهدا
لگد بر یزید
بعد از نوشیدن آب، یکی یکی، لیوان خالی را به سقا میدادیم. او اصرار داشت عبارتی بگوئیم که تا حالا کسی نگفته باشد و برای همه هم جالب باشد. یکی میگفت: «سلام بر حسین (ع)، لعنت بر یزید»
دیگری میگفت: «سلام بر حسین (ع)، لعنت بر صدام»
اما از همه بامزه تر عبارت: «سلام بر حسین (ع)، لگد بر یزید» بود که برای همه بسیار جالب بود.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi