eitaa logo
🔭🔍 بصیرت عمار
2.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
60 فایل
﷽ ھوﷻ کانالی درجهت بصیرت افزایی خودمون 🚩 🇮🇷 کانال های پیشنهادی ما 👇 داستان📚 حکایت 📜 پند 🔑 👑 @Atredelneshin_eshgh 👑 کانال دانشجو🎓 🎓 @Official_Daneshjou ارتباط با ما👇 @serfanjahateettla #ڵفٺ‌ا‌زڪانال=دعاےفࢪج🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
🔭🔍 بصیرت عمار
دوستان اتفاقات مهمی خواهد افتاد خبر های زیادی در دست ما هست ولی ترجیح می دهیم مثل کانال های دیگه در
دوستان ازم میپرسن این اتفاق مهم چیه و ابراز نگرانی کردند برای اینکه خاطر برخی دوستان آسوده بشه عرض کنم که آمریکا ورود به یه جنگ وسیع با ایران رو نداره پس نگران نباشین و به جو سازی برخی از کانال ها توجه نکنین بزودی هم موضع شورای عالی امنیت ملی رسانه ای خواهد شد 👇🏻👇🏻👇🏻 🔍🔭 خسروی سخنگوی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی: تا ساعاتی دیگر موضع رسمی شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در خصوص اقدام جنایتکارانه آمریکا در هدف قرار دادن خودرو سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی دربغداد که منجر به شهادت افتخار امیز ایشان شد اعلام می گردد 🔹پیامدهای حقوقی سیاسی، امنیتی و نظامی این بر عهده دولت امریکا بوده و هزینه هایی که واشنگتن باید بابت ان بپردازد به مراتب سنگین تر از دستاوردهای سراب گونه این گونه اقدامات کور خواهد بود. 🔹آمریکا چون همیشه دچار شده و بزودی متوجه خواهد شد که جریان مقاومت متکی به فرد نبوده و این شجره طیبه با برداشتن موانع پوشالی، راه خود را باصلابت و اقتدار ادامه خواهد داد. 🏴 بصیرت عمار (ایتا) 🔍🔭 🏴 🔭🔍 @basirrat_ammar
خاموش شدن توسط ترانسپوندر هواپیما یعنی آنکه به یک هدف غیرقابل تشخیص تبدیل شده است. بدون شک آمریکایی‌ها در این جنایت نقش مهم و اولیه داشتند و به خوبی می‌دانستند که خاموش شدن ترانسپوندر هواپیما چه تبعاتی دارد. یعنی ممکن است پدافند آن را هر چیزی تشخیص دهد و به سمت آن شلیک کند، چرا که رادار دیگر تشخیص نمی‌دهد که آیا این هواپیما است یا موشک است. #انتقام_سخت #پروژه_كشته_سازي #جنایت 🏴بصیرت عمار (ایتا) 🔍🔭 🏴🔭🔍 @basirrat_ammar
مگر شما سید نیستید پس چرا جدتان را صدا نمیزنید...⁉️ 🔰هوای مشهد گرم شده بود.قصد سفر به خانه بزرگترم که در روستای بالاتر از خودمون بود کردیم.آن زمان برای آنجا نبود، سه راس الاغ کرایه کردیم،صاحب این الاغ ها هم که جوان بی ادبی بود همراه ما پیاده می آمد.در بین راه نزدیک رودخانه ای شدیم،صاحب ها که از ما عقب تر بود خودش را به ما رساند و جلو الاغ ها را گرفت و گفت: باید از همین جا بقیه کرایه را بدهید و پیاده بروید.هر چه مادرم کرد که ما را به مقصدمان برسان قبول نکرد.چون یک زن و دختر همراهمان بود،او میخواست دست به بزند،هوا تاریک شد،آن هم زیر درختان انبوه،اضطراب مادرم به حدی شد که من و خواهرم را به شدت می زد و میگفت: شما مگر سید نیستید، چرا راصدا نمیزنید؟ما هم گریه می کردیم و فریاد میزدیم: یا جدا،یا جدا، که ناگهان...😱🔞ادامه داستان👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2868838447C0539a6a9ab