188.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش صبحگاهی 🍂💫
✨خداوندا...
🍁تو را ستايش ميكنم!
🍂و از تو میخواهم که
🍁همه چیز را در این زندگی
🍂گذرا و زمینی
🍁به بهترین وجه تدبیر کنی
🍂زیرا تنها تو میدانی
🍁که چه چیز به صلاح من است!
🍁ای روزی دهنده بی منت
🍂ما را به سمت درهای
🍁گشوده از رحمتت
🍂هدایت کن...
🍁تا بهترینها نصیب تک تکمان گردد.
آمیـن ...🙏
🌸🍃
#سلام_امـام_زمـانم♥️
چہ سپیده دمان دلربایے است
وقتے آفتاب یادت بر آستان دلم مےتابد
و گوشہ گوشہ ے دلم پر از شڪوفہ هاے
معطر محبتت مےشود...
انگار پر از امید مےشود،پر از پرواز،
پر از لبخند، پر از آرامش و زندگے...
من با تو بهارے ام من با تو زنده ام
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
🌼🍃
خداوند متعال در قرآن می فرماید: کسانی که نماز را #ترک می کنند منتظر عواقب آن باشند:
🌾 #سختی زندگی در دنیا
🌾 #کور محشور شدن در قیامت
🌾 عامل #جهنمی شدن
خداوند متعال در قرآن درباره انواع #سست_نمازها می فرماید؛
🌾 عده ای #ایمان ندارند و نماز نمی خوانند
🌾 عده ای #مانع از نمازخواندن دیگران می شوند
🌾 عده ای #بی_نشاط نماز می خوانند
🌾 عده ای #سهل_انگاری می کنند
3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🍃پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پرازیاد خدا
و در آن باغ کسی می خواند
تا خدا هست ،
دگر غصه چرا؟💐🍃
🌺ومَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ🍃
☀️سلام
💚خواسته ی امام زمان(عج) از شیعیان:
🍃مرحوم آیت الله مجتهدی:
یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردم،
فرمودند: «یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند: آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه حضرت به گریه افتادم»🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💌مادر امام زمان عجل الله زندگی بسیار خاصی داشته اند، ایشان بانویی نمونه بوده اند. ایشان را با اسم های ملیکا، ملیکه، نرجس و نرگس می شناسند.
با ما همراه باشید با داستان زیبای ازدواج خانم ملیکا مادر امام مهدی علیه السلام❤
❤داستان زندگی مادر امام زمان عجل الله❤
🌸ملیکا (نرگس خاتون) از طرف پدر، دختر ((یشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادر، نوه ((شمعون)) بود.شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی علیه السلام و وصی او بود.
ملیکا با اینکه در کاخ و با خاندان امپراطوری زندگی می کرد، اما آنچنان پاک و باعفت بود که گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلکه به مادر و خانواده مادری خود رفته و زندگیش از صفا و معنویت و پاکی خاصی برخوردار بود. از این رو نمیخواست با خاندان امپراطوری دنیاپرست ازدواج کند بلکه دوست داشت در یک خانواده پاک و خداپرست، زندگی کند. خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را به طور عجیب به خواسته اش رساند.🌸
❤مراسم ازدواج بانو ملیکا در قصر❤
🍃وقتی که ملیکا به سن ازدواج رسید، جدش امپراطور روم خواست او را به همسری برادرزاده اش در آورد. با توجه به اینکه کسی نمیتوانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید،امپراطور از طرف برادرزاده اش، از ملیکا خواستگاری کرد و سپس مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد که در آن مجلس،سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند.
🍃تشریفات مراسم عقد فراهم شد، روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دوطرف به صف ایستادن و کتاب مقدس انجیل در دست داشتند، همین که انجیل را گشودند که آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله آمد، کاخ لرزید، و هرکسی که روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده اش نیز بر زمین افتادند.
🍃ترس و لرز حاضران را فراگرفت، یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض کرد: «این حادثه عجیب، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم». امپراطور اعلام ختم مجلس کرد، و همه رفتند.
🍃مدتی گذشت و امپراطور تصمیم گرفت مراسم ازدواج ملیکا را دوباره برگزار کند. دستور داد مجلس را در کاخ، مثل مجلس سابق آراستند، همین که مراسم عقد شروع شد، و کشیشان خواستند عقد را بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همه حاضران پریشان شدند و رنگها پرید و مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از کاخ بیرون آمدند و به خانههای خود رفتند. امپراطور، بسیار ناراحت شد، در اندوه و فکر فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمیکرد.