باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
بر دستان درخت روزگار مینگارم تا بدانی تمام برگه هایم هویداست
چه امتحاناتی که خراب کردم و چه آنها که نگذاشتی خراب کنم!
من در باور پروانگی خویش محبوس و گرفتار پیله ایی بدپیله گشته ام
آه از این دگردیسی هایی که اتفاق نمی افتند
@bavareparvanegi
محراب رنگ به رخسار نداشت
مسجد خجالت میکشید از روی حسن و حسین
سجاده غرق خون بود
و تنها تو رستگار شدی
در عوض همه خلایق بی قید زمان و مکان؛ نگون بخت!
@bavareparvanegi
هدایت شده از باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
گنهکاری توبه میکرد...
خدا دستور داد ابرها هلهله کنند...
آذرخش تندتند عکس میگرفت....
آسمان از ذوقش اشک میبارید....
خورشید گاهی از پشت ابرهای نازک سرک میکشید تا ببیند در آن دور دستها بر سر سجاده ایی ساده چه رخ داده....
نورافشانی خورشید و اشکهای یکسره آسمان عجب رنگارنگ کرده بود گوشه آسمان را ...
گنهکار به گریه افتاد....
خدا عاشقش شد و برایش میگریست...
گنهکار میگریست
خدا میگریست
گنهکار میگریست
خدا میگریست....
آسمان دیوانه شد
ابرها از این ماجرا میغریدند
آذرخش عکس میبارید و گاهی عکسهایش در میانه راه با صاعقه ایی مهیب میسوخت...
تنه طبیعت آتش گرفته بود گویی بار دیگر بر موسی وحی میشود...
درختان گُر میگرفتند...
زمین ناله جمع میکرد و اشک آسمان را سیلی صخره ها کرده بود...
ناگهان خدا فرمود سکوت....
آرام بگیرید...
بنده ام نجوا میکند....
صدایش دلنشین است گوش کنید....
ابرها کنار کشیدند...
آسمان ساکت شد...
آذرخش از شکار لحظه هایش دست کشید...
زمین سبز شد...
حاشیه کوهها یک به یک لاله میرویانید...
توبه کار نجوا میکرد...
خدا عاشقش بود....
میخواست فقط صدایش را بشنود....
زمین و زمان به احترام عُشاق سکوت کرده بودند و خورشید آرام آرام پرتوافکن شده بود
بین توبه کار و خدا نور بود و نور بود....
توبه کار همچنان نجوا میکرد و سجاده اش پر شده بود از نگاه خدا
و سجاده اش از نگاه خدا سر میرفت....
بنده خدا غرق خدا شده بود...
گویی خدا فقط مال اوست
و
انگار خدا هم فقط او را داشت....
آسمان غبطه میخورد و میگفت ای کاش زمین زیر پایش من بودم
زمین افسوس میخورد و میگفت ای کاش نجواهایش تا عرش من بالا میرفت
و خدا میگفت
چقدر دلم برایش تنگ شده بود
ای کاش زودتر آمده بود
و
بنده خدا میگفت
آیا مرا بخشیده؟!!!!!!!!
بیچاره نمیدانست چقدر محبوب همه شده با گریه هایش....
@bavareparvanegi
در صندوقچه دلم گوهر عشق و محبت تو را نگه داشته ام
تو در سجده آخرت به تمام نمازها آبرو بخشیدی و من با هر سجده بر تربت پسرت به این می اندیشم رستگاری من کِی و کجا خواهد بود!....
@bavareparvanegi
امشب چه تقدیری را برایم امضاء خواهی کرد؟
به انشاء من نگاه نکن حتی از غلط های املایی من چشم پوشی کن
اگر تقدیر مرا طبق انشاء و املاء من تنظیم کرده باشی....
چه کنم؟!😭
تهی دستم
رحم کن بر کسی که جز مرحمت تو مونسی ندارد...
@bavareparvanegi
مثلا برایم بنویسد و امضاء کند
پای پیاده کربلا در اربعین...
@bavareparvanegi
امشب شب سومی است که بار نان و خرما را امام حسن غریبانه به دوش میکشد...💔
@bavareparvanegi
آن اتفاق شوم در سال چهلم از هجرت رسول خدا اتفاق افتاد اما تا قبل از آن رخداد هولناک که عرش را به لرزه انداخت شبانه و غریبانه برای یتیمان کوفه نان و خرما میبرد تا مبادا شکمهایشان از حرام انباشته شود
لابد او روز دهم از سال شصت و یک هجری را میدید که همین یتیمان جوان شده و در سرزمینی به وسعت کربلا صف کشیده اند برای پرتاب سنگ....
@bavareparvanegi
چقدر کربلا مقدمه داشت.....
و حالا پس از گذشت هزار و چهارصد سال از آن اتفاق هولناک
کربلا مقصود و مقصد است
برای آنانکه به دنبال بهترین مقدرات هستند
اربعین مبدأ و مقصدِ روزشمارِ سال و ماهشان شده است
@bavareparvanegi
دل گرفتگیِ این غروب خیلی شبیه دل گرفتگیِ غروب جمعه هاست....
امشب برتر از هزار ماه به اذن او مقدر میشود
خدا کند شرمنده اش نباشیم....
@bavareparvanegi
بر سر چشمان تو جنگ است جنگی نابرابر میان من و دشمنی که بیست سال دیگر هرگز نخواهد بود تا؛ برق چشمان تو را ببیند که از آن من شده ایی و همه شاهد خواهند بود که شاخه های زیتون تو در میان زلف پریشان باد هلهله شادی مرا سر خواهند داد ای قدس شریف!
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
جهاد اصغر در راه است
آنانکه هنوز در جهاد اکبر نجنگیده اند بپا خیزند
نبرد با اسرائیل جهاد اصغر است و تو باید قبل از آن در جهادی بزرگتر اسرائیل نفست را کشته باشی وگرنه در مصافی نابرابر شکست خواهی خورد!
@bavareparvanegi
بگذار زوزه های آخرش گوش عالم را پر کند یوسفهای کنعانی و ایرانی و افغانی و لبنانی و عراقی جامه دریدگانِ شهادتند ما را هراسی از چاه و زندان و مرگ نیست ما خواهان نبرد با اسرائیل هستیم
@bavareparvanegi