آدینه از مشرق نگاه تو طلوع میکند و پای سجاده نماز ظهر جمعه خطبه های نخوانده ات به انتظار نشسته اند تا سلاح بر دست گیری و اقامه نماز جمعه کنی از ندبه تا سِمات افقِ آدینه ها رنگ به رنگ میشود اما باز هم غروب هر جمعه دلتنگی آوار میشود و زمین و زمان در خوابی عمیق از غفلت فرو میروند آدینه ها تکرار میشوند و حتی نوشتن و سرودن از تو فقط جمعه ها گُل میکنند انگار به زعم ما تو فقط صاحب بخشی از زمان هستی صاحب جمعه ها فقط!.... اما روزهای هفته ایی که رفته اند مانند مردگانی که با حسرت با تو بودن مرده اند؛ رجعت خویش را میطلبند! این روزهای هفته هایی که رفته اند و ما را پیرتر کرده اند همه منتظر صاحب خویشند به راستی تو که صاحب زمان هستی صاحب عمر گذشته و حالِ من نیستی مگر؟! @bavareparvanegi

من با عمری که تو صاحب آن بودی چگونه توانستم سپری کنم؟....

من با عمری که تو صاحب آن بودی چه کردم اصلا؟؟؟!!!!!!!

من با عمری که تو صاحب آن بودی چراگاهی درست کردم برای شیطان... 😔😔😔

عاشق که باشی همه چیز به عشقت بستگی پیدا میکند حتی غربت غروبها که در روغن دلت جِلِزُوِلِز میکنند! حتی کم آوردن چترِ نگاهت وقتی که باران کوتاه نمی آید! حتی تشنگی بعد از شکستن تخمه های شور وقتی نود دقیقه تماشای فوتبال تمامی ندارد! اصلا همه چیز به خواهش دل معشوق وابستگی دارد @bavareparvanegi

طعمِ گسِ غمهای تو ذائقه ام را تغییر داده است حالا دیگر یکی از دلچسبترین هایم؛ خوردن غم توست! @bavareparvanegi

از وقتی راز دلت را بازگو نکردی خیلی قد کشیده ایی دست من کوتاه و ذهنت بر نخیل! شاخه های بلوغت زمین مرا ترک کرده اند دیگر برای سر زدن به میوه های دلت باید دست به دامان جاذبه زمین بشوم تا یکی از هزاران سیب آگاهی را برایم بچیند و مرا در کشفیاتی شگرف از تو؛ یاری رساند! و گاهی تصور میکنم آنقدر قد کشیده ایی که جاذبه زمین نیز دستش به تو نمیرسد.... 😔 @bavareparvanegi

این خوف و رجاء مرا میکُشَد.... در باورم نمیگنجد برایت متفاوت باشم و بغض میکنم تو چون من بسیار داری چه فرقی میکند من باشم یا نباشم؟!.... در باورم نمیگنجد بی تفاوت باشی و میخندم من چون تویی را دیگر ندارم چرا نخندم؟!... این حیرانی میان خوف و رجاء مرا خواهد کُشت همه چیز در پرده ابهام است.... @bavareparvanegi

باید برای جای خالی تو مجلس ختمِ عشق بگیرم به صوت حزینِ حجازیِ قاریان ؛ باید بدهم نامت را درانتهای نامتناهی آیه های ((انا اعطیناک)) ببرند و برای تسلای دل بازماندگان در این برهوتِ تنهایی آیه ((امن یجیب)) بخوانند دیگر گلابِ یادت مرا زنده نخواهد کرد زن همسایه را بگویید حلوای سرخاک را با یک وجب روغن؛ غلیظتر کند تا از گلویی پایین نروم من به روی انجماد ذهنی؛ ماسیده ام و نفس گیر گشته ام. دیگر مرا روان نخواهی دید زلالِ مرا کسی کدر میپسندد که از جان عزیزتر است! @bavareparvanegi

روزها بهانه تو را میگیرند و شبها... هر که را به خودت مبتلا کرده ایی شبهایش را ربوده ایی چند قدم بالاتر از سجاده با لباس نظامی و حمایل جنگی می ایستی و فقط همین بودنت معادله های چندمجهولی دل را حل میکند حتی لازم نیست نگاهم کنی عطر تو کافیست تا غلظتِ فهمم شیرینتر شود خدا که تو را به دنیا بخشید هیچکس نمیدانست روزی تو دلیل معجزه هایش باشی معجزه هایی از جنس قرآن؛ از نوعِ تولدی دوباره سالروز زمینی شدنت مرا غنیمتی شده تا از تو بگویم و بنگر که چگونه اعجازِ قلم ها شده ایی!!!... #هجده_آذر #ولادت_شهید_محمودرضا_بیضایی @bavareparvanegi

کارم شده تماشا! ساعتها به تنگ بلورین تو خیره مانده ام و رقص تو را در برابر مرگ به تماشا نشسته ام تو در حصار غمهایت شناوری و من فقط باید تماشا کنم تورا صدایم از پس دیوار شیشه ایی نمیگذرد و خیال حرف زدن با تو توهم تاول زده ایی بیش نیست! چون تو غمهایت را نفس میکشی... @babareparvanegi

این بغضهایی که به گریه ختم نمیشوند خیلی خطرناکند مثل من؛ آتش زیر خاکسترند و تو خاکستری ترین بغضی عهد بسته ایی که نباری!... @bavareparvanegi

پاسخی در خورِ پیچیدگی موی تو نیست می کِشد کارِ من از فکرِ تو آخر به جنون #فاضل_نوری bavareparvanegi