هدایت شده از استاد محمد شجاعی
الأربعين_مقدمة_الظهور_5(1).mp3
10.62M
#الأربعين_مقدمة_الظهور ۵
همونقدر که ریزشهای آخرالزمان، داره اوج میگیره و جبههی باطل قدرتمند میشه...
رویشهای آخرالزمانی و استحکام و قدزت جبهه حق هم، داره سیر صعودی عجیبی رو طی میکنه!
چرا میگن اربعین مقدمهی ظهوره؟
@ostad_shojae
همراهان عزیزی که از کربلا برگشتید
تقبل الله منکم🍃💐🍃💐🍃💐
الهی همیشه به سفر زیارت باشید با صحت و سلامت
خاک قدمهاتون توتیای چشم ما
غبار خستگی هاتون شفای دلِ بیمار ما
فدایی دارید☺️
اون دسته هم که هنوز برنگشتن یا در راه برگشت هستن الهی سفرشون بی خطر باشه و به زودی و سهولت به اوطان خودشون برگردن
فدای خستگیها و تاولهای دلتون بشم🍃💐
@bavareparvanegi
عشق تو را هر شب در آغوش می کشم
روی ماهِ خیالت را می بوسم
با خودم وداع می کنم
تا فقط تو بمانی
تو بمانی
تو بمانی
#قصار
#اشتیاق
@bavareparvanegi
دلتنگی ؛ انسان سرماخورده ایی است که میخواهد نفس بکشد اما نمی تواند!
درمان دردهایش یک پتوی خیالبافت است و آب پرتقالِ صبوری با قرص Adult cold شادمانی...
#قصار
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
- چی شده چرا گریه ات بند نمیاد؟! + امروز رفته بودم امامزاده تو حالِ خودم بودم زل زده بودم به ضریح
یک سال قبل .....
گلبرگهای شاخه گلی را که هدیه گرفته بود به دقت و عمیق نگاه میکرد
دلش نمی آمد در میان ازدحام و شلوغی راه ؛ این گلبرگها آسیب ببینند می خواست گل را برگرداند
گفت _ حیفه توی شلوغی مترو خراب میشه پرپر میشه
گفت + فدای سرت هزارتا شاخه پرپر بشه واست
گفت _ نه حیفه خودت ببر
گفت + برای توئه من کجا ببرم
گفت _ دلم نمیاد خراب بشه
گفت + خوب خراب بشه نکنه روت نمیشه با خودت ببریش
گفت _ نه صحبت سر زیبایی این گل هست ممکنه آسیب ببینه
گفت + اشکال نداره مهم اینه که واسه خاطر تو پرپر میشه و توی دلش بلند بلند گفت + اصلا مگه فقط شلوغی باعث پرپر شدنش میشه همین که گرمی دستای تو بهش برسه از شدت عشق به تو کم میاره تشنه میشه پژمرده میشه
بعد که نگاهش کرد یه شرمی توی صورتِ عشقش دید انگار همه اون حرفایی که توی دلش گفته بود عشقش با گوش دل شنیده بود و حالا داشت خجالت می کشید
موقع رفتن چند قدم که رفت انگار یکی بهش گفت برگرد یه بار دیگه نگاش کن شاید دیگه نتونی ببینیش
سرش رو که چرخوند عقب ....
تازه همه چیز شروع شده بود
یه دفعه هول کرد فشارش افتاد
یه چیز دیگه هم افتاد
قلبش
قلبش شد یه چیکه آب و افتاد زیر پاش
قلبش آب شد
از همون روز دلتنگیها شد عادت
اوایل باورش نمی شد هی با خودش کتمان میکرد
سعی می کرد بروز نده آخه اصلا هیچ چیزی سرجای خودش نبود
نباید این عشق اینجا و اینجوری زمین گیرش می کرد
تصمیم گرفت فقط کمکش کنه بی اون که حرفی از عشق و عاشقی خودش بزنه
اگه رسوا میشد بدجوری رسوا میشد
خیلی جلوی دلش رو می گرفت اما درز میکرد ضمن اینکه عشقش؛ خودش عاشق بود یه عاشق واقعی
واسه همین تصمیم گرفت توی پیشه ی عاشقی کمکش کنه و همین هم شد
کاش یکی پیدا میشد این داستانک رو جوری ادامه میداد که درست تر هست
جوری که خدا هم دوست داشته باشه...
#داستانک
#اشتیاق
#ادامه_دارد
@bavareparvanegi
حالا با مخدرات مانده از نهضت عاشورا؛ میتوانست یک دلِ سیر گریه کند
نهضت اشک کلید خورده بود و امروز در چهلمین روز از جدایی به نقطه کمال خویش رسیده بود
او قَتِیلِ العَبَرات بود و چگونه بر چنین کُشته ایی از اشک دریغ می توان کرد؟
#قصار
#اشتیاق
@bavareparvanegi
قرار شد سه روز در کربلا بمانند و سپس راهی مدینه شوند
چه سه روز دلنشینی
با تاولهایی به وسعت رنجهای تاریخ
ماندن در کنار مظلومترین پیشوای تاریخ
#قصار
#اشتیاق
@bavareparvanegi
باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
قرار شد سه روز در کربلا بمانند و سپس راهی مدینه شوند چه سه روز دلنشینی با تاولهایی به وسعت رنج
خیمه ایی برپا شد تا در سایه اش رنج این سفر اندکی التیام یابد
تا آن روز تنها سایه ایی که دیده بودند سایه شومِ شام در کاخ پست ترین ها بود
#قصار
#اشتیاق
@bavareparvanegi