آبیِ آسمان دلش برای زمینِ دودآلودِ دلِ من تنگ می شود آیا؟!
آبیِ آسمان! دلت تنگ می شود آیا؟!
#قصار
@bavareparvanegi
به تلنگری بند است این بغض کهنه ی من که می فشارد گلوگاهِ بودنِ مرا!
حالِ تو خوش نمی شود و من با دردِ بغضِ خویش دمسازم و می سوزم
#قصار
@bavareparvanegi
تا به حال برای رفتن پاییز این همه غمگین نبودم
شاید هم چون از دلت بیرونم کرده ای؛ غریب و غمگینم
آواره ی کوچه های زمستانم
چه کنم؟!
#قصار
@bavareparvanegi
دی می آید با کوله باری از برف و انار
و من
دانه های سرخ دلم را مانند اشک بر دامن سپید دی می غلتانم
مثل تسبیح سرخی به پایت از بند بند وجودم گسسته خواهم شد تو فقط دانه دانه مانند برف، تا صبحِ اولین روز زمستان ببار...
#قصار
@bavareparvanegi
کاش میشد غمهای کهنه را از صندوقچه دل بیرون آورد و رویشان را دستمالِ صبوری کشید و باز هم مثل قبل گذاشت سر جایش
کاش زخم های کهنه وقتی سر باز می کنند به جای خونابه ؛ حرف بزنند
حرف زدن حال آدم را خوب می کند...
#قصار
@bavareparvanegi
چشمانِ تَرَت را به من ببخش
در سرزمینِ دلم خشکسالی بیداد می کند
نگاهِ مهر تو طراوت دوباره ی من است
می شود آسمان چشمانِ تو مالِ من باشد؟!
#قصار
@bavareparvanegi