باور پروانگی🇵🇸🖤🇱🇧
آنان که برایت امان نامه آوردند خاموش بودند و نفهمیدند که امان نامه تویی 💔💔💔💔💔 #قمر_بنی_هاشم @b
نه نه
میدانستند تو خود امانی و امان نامه
میخواستند تو را پیش مولایت خجالت بدهند...
میخواستند با امان نامه شان تو را بِکُشند...
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi
حالا سالهاست آب بلاگردانش شده
هر چه میکنند آب راهش را تغییر نمیدهد
از شریعه فرات راه گرفته تا دور مزار به قبر آسیبی نمیزند اما از اطرافش نیز جایی نمیرود
سالهاست آب بی تاب توست عباس❤️💔
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi
چشمهایم گریان از بی چشمی تو
دستهایم محکمتر خانه دل را دق الباب می کند
در عرشِ علقمه محبت به تو باریدن گرفت و این بارشِ رحمت هرگز بند نیامد
تا آنجا که آب گِرد مزارت حلقه زد ولی هیچ آسیب و سستی بر مضجع شریفت غالب نشد
رود فرات تا عمر دارد مدیون دستان تو باقی خواهد ماند و شرمسار از رخِ قرص قمرت
سقایت تو که شمشیرت را بر نیام نگاه داشت مرا درس بزرگی بود و ولایتمداری تو سرلوحه همه درستکاران شد
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi
یعنی راح؟.mp3
1.74M
حسین برگشت.
در ورودی خیمه ایستاد
و نگاهش به نگاه حضرت زینب افتاد.
گویی زینب با نگاهش می گوید:
یعنی رفت؟
باور نمی کنم که ابوالفضل رفت
یعنی رفت؟
سخت نیست! چون ماه از برج فلکی خود افتاد
یعنی رفت؟
اجازه دهید بروم زخمهایش را ببندم
یعنی رفت؟
ترس من(برای جان او) اشتباه نبود
وقتی شنیدم که با صدای بلند(مشک) را صدا می زند
یعنی رفت؟
#بشنو🎧🏴💔
💔💔💔💔💔💔
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
t.me/khomul_74
@bavareparvanegi
تا چشم کار می کرد کماندار بود که زانو زده بودند برای زدن یک هدف و از میان آن همه تیر که بر پشتش نشست فقط یکی به هدف خورد و امیدش ناامید شد
به مَشک خورد...
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi
((چشمهای عاشقش))
جایی را نمی دید؛ بوی یاس علقمه را پر کرده بود
صدایی شنید و از خجالت آب شد
او را پسرم خطاب می کرد
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما تركناك يابن الحسین...
t.me/del3da
کسی در من بهانه ی تو را میگیرد دست دلم را که به آب میرسند رودچشمان تو با خودشان میبرند
دست دلم را دخیل آسمان چشمان تو کرده ام
و زیباترین چشمها را نذر نگاه تو می کنم
#قمر_بنی_هاشم
@bavareparvanegi