[مامان جون بدو بدو که بازی جذاب داریم امشب 😍
الان که خستگی ها در رفته و اعضای خانواده کنارهم دیگه هستن 😌💕🍧☕️
وقتشه باهم بازی کنیم..]
بازی کنیم یه عالمه
با کفگیر و با قابلمه🍴🥘
لگن لگن زرده لگن
لگن میشه کلاه من⛑
کلاهو میذارم سرم
میرم تو آشپزخونه پیش مادرم💁♀
میگم مامان
من یه آتش نشان شدم⛑
اگه خونه آتیش گرفت🔥
زود تلفن کن به خودم
من می خونم ببو ببو
قاه و قاه وقاه می خنده او🚨🚒
#بازی
#شعر
#دفاع_مقدس1
@mamanogolpooneha☘
قان و قان و قان🔉🔉🔉
من اومدم کار کنم
کامیونو بار کنم🚛 🚚
اجی مجی فتیله
قاشق آشپزخونه مثل بیله🥄
بار چیه؟ خاک و ماسه
کجاست کجاست؟ تو کاسه🥣
پر می کنم کامیونو با یه بیل
بار می برم برای آقای فیل🐘
#بازی
#شعر
#دفاع_مقدس2
@mamanogolpooneha☘
اتل متل چه جوری
بازی کنم با قوری☕️
قوری ما چیه؟ چراغ جادو
میرم پیش مامان و بابا
با او🧞♂
میگم که من چراغ جادو دارم
غول از توی چراغه در میارم😈
مامان و بابا می خندن☺️
چشماشونو می بندن
مامان میگه کیفم پر از پول بشه
بابا میگه بچه ی ما غول بشه😂
فوری خودم غول می شم
یوهو هاها می کنم😎
بابا رو صدا می کنم
میگم خودم شدم غول🧞♂
زود به مامان بده پول
#بازی
#شعر
#دفاع_مقدس3
@mamanogolpooneha☘
بازی چه خوبه آخ جونم😊
با چادر مامان جونم
میارمش کشون کشون
باهاش می سازم سایبون⛱
چادر مامانم میشه یه خونه
چی می خورم تو خونه؟
هندوونه🍉
برین کنار
تو خونه ی ما جنگه👮♀👮♂
شلوار داداش کوچیکم تفنگه🔫
تو لوله هاش من دو تا چوب گذاشتم
فشنگامو یک جای خوب گذاشتم
بالش ها سنگرم شدن
تیر می زنم بنگ و بنگ 🔫
مامان میگه وای خدا...شدبازم جنگ😱
#بازی
#شعر
#دفاع_مقدس4
@mamanogolpooneha☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 #کلاه_بازی
🔷 دور لوله دستمال کاغذی رو با کاغذهای رنگی یا نمد بپوشونید برای عروسک چشم و دهان و... بکشید و بعد بامقوا مشابه فیلم، دست و پا درست کنید. حالا یک طرف قرقره نخ رو از دهان عروسک عبور بدید و به کلاه هایی که با لیوان یکبار مصرف کاغذی درست کردید، وصل کنید. عروسک ها برای یک مسابقه جذاب و بامزه آمادهان👌
خب خب؛ کی سرعتش بیشتره؟😎
#بازی_با_وسایل_ساده
@mamanogolpooneha☘
#داستان_72
#شیر_دانا
#همکاری_اتحاد
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
شیری دانا و صبور و در جنگلی پر از حیوانات متنوع که در کمال آرامش در کنار هم زندگی می کردند...
این جنگل بدلیل حضور سلطان دانای جنگل آرامشی داشت ،که سبب می شد روز به روز به تعداد حیواناتش اضافه شود .
روزی از روز ها با ورود یک حیوان عجیب و بسیار قدرت طلب و مغرور این آرامش به جهنم تبدیل شد ..
سلطان جنگل از این ماجرا با خبر شد. دستور داد جلسه ای تشکیل دهند با حضور همه ی کسانی که به نوعی با این حیوان عجیب رو برو شده بودند.
در این جلسه شیر دانا همه ی اطلاعات لازم را از حیوانات حاضر در جلسه کسب کرد و از بین حیوانات پلنگ - ببر - فیل - خرس - گورخر - کلاغ و خرگوش را انتخاب کرد.
برای هریک از آنها ماموریتی داد تا فردا با اجرای نقشه ای دقیق از شر این حیوان عجیب خلاص شوند و آرامش را به حیوانات بازگردانند .
همه حیوانات از محضر شیر اجازه گرفته و رفتند تا فردا صبح به ماموریت خود عمل کنند .
با اطلاعاتی که حیوانات به شیر داده بودند این حیوان عجیب باید ادم باشد که با استفاده از اسلحه و ماشین به شکار حیوانات پرداخته است و صبح فردا هم کار خود را ادامه خواهد داد .
با این حساب صبح زود همه حیوانات برای شروع ماموریت آماده از خواب بیدار شدند .
با نقشه سلطان جنگل
پلنگ در روی درختی بلند باید بخوابد و خوب اوضاع را بررسی کند.
ببر در بین درختان انبوه جنگل کمین کند و منتظر بماند .
فیل با تعدادی از فیل های دیگر آماده حمله باشد.
خرس با ترساندن آدم به کمک حیوانات دیگر برود.
کلاغ در جابجایی پیامها دخالت کند.
خرگوش همه امور را در اختیار شیر قرار دهد.
گورخر در شناسایی محلی که شکارچی مستقر شده خبردار شود .
همه ماموریت خود را به خوبی بلد بودند.
آدم صبح سوار بر ماشین جیپ خود وارد جنگل شد و پس از درست کردن چایی و خوردن آن اسلحه خود را برداشته و در جنگل راه افتاد
از طرف شیر دستور داده شده بود که همه حیوانات تا زمانی که به انها خبری نرسیده از لانه خود بیرون نیایند .
کلاغ همینطور در جنگل چرخ می زد و اوضاع را بررسی می کرد و همه را از اوضاع مطلع می کرد کلاغ وضعیت و موقعیت شکارچی را به همه اطلاع داد.
فیل و همه دوستانش در نزدیکی محل چادر شکارچی حاضر شده و آماده حمله ایستاند.
ببر بدون آنکه شکارچی آن را ببیند به تعقیب شکارچی پرداخت تا در موقعیت مناسب و به دستور شیر کار حمله را آغازکند.
شکارچی در طول و عرض جنگل پرسه می زد اما هیچ حیوانی را پیدا نمی کرد و با خودش می گفت مثل اینکه جنگل تعطیل شده .
خرس ناگهان جلوی شکارچی حاضر شد و شکارچی از ترس زبانش بند آمد ولی خودش را آماده کرد که با اسلحه اش شروع به تیز اندازی کند .
فیل صدایی از پشت سرش در آورد و تمرکز شکارچیبه هم ریخت پلنگ از بالای درخت پایین پرید و به همراه ببر شکارچی را محاصره کردند شیر به همراه گورخر در صحنه حاضر شدند و شکارچی از اینهمه آمادگی متعجب شده بود و کاملا از نقشه بودن این حمله اطمینان حاصل کرد .
شیر به شکارچی هشدار داد که دیگر هرگز وارد جنگل نشده و مزاحمتی به حیوانات جنگل ایجاد نکند . شکارچی از کارهایی که کرده بود اعلام پشیمانی کرد و قول داد که هرگز مزاحمتی به حیوانات جنگل ایجاد نکند و در جهت جبران کارهای بد خود برای حیوانات جنگل کاری انجام دهد.
شکارچی با شیر صحبت کرد و اجازه خواست در جنگل کلبه ای درست کند و دامپزشکی را هر چند وقت یکبار به انجا بیاورد تا حیوانات مریض را مداوا کند .
سلطان جنگل از همکاری همه حیوانات تشکر کرد.و بازگشت آرامش را به جنگل به همه تبریک گفت و باز همه حیوانات در کنار هم به زندگش شیرین خود ادامه دادند.
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
...•❀•...
.
•
خوشا چشمے ڪه رخسار تو بیند
خوشا جانے ڪه جانانش تو باشے...(:🌱✨
#امامزمینوزمان♡シ
•
@mamanogolpooneha☘
⇡🔗.❂.↻
.
•
+#استغفراللهربیاتوبالیه
هرجا خستہ شدۍ استغفار ڪن
استغفار امان انسان استــ
بہ این ڪارۍ نداشتہ باش ڪه
چرا محزون شدۍ اذیتت ڪردهاند؟
گناه ڪردۍ؟ غمگین ڪه شدۍ
اسغفار ڪن.چہ غم خودتــ را داشتہ
باشے چہ غم دیگران را تسبیح بردار
و#استغفارکنتاغمهایتبرود...(:🌱
〖حاجاسماعیلدولابے〗
•
@mamanogolpooneha☘
↜.❅.↝
.
•
|السَّلـامُعَلَيْڪَيَاعَيْنَالْحَيَاةِ|
#آبےترینبهانہدنیاےمنسلـام🙃💛✨
و چای دغدغهی عاشقانهی خوبیست
برای با تو نشستن
بهانهی خوبیست...
- حسنصادقی
#دلبرانه
@mamanogolpooneha☘