#نقاشی
#تدبر
#نقاشی_تدبری
#کلاسهای_تدبری
#مسد #نصر
حفظ و مرور سوره ها با نقاشی بچه ها
کار خیلی جالبیه✨ بچه ها مطابق هر سوره که حفظ میکردن یه نقاشی از مفهوم سوره هم می کشیدند.😍
👏🏻این نقاشی های قشنگ برای عسل خانم و کوثر جونه👏🏻
✨کلاسهای جذاب خانم قهرمان✨
😍کلاسهای قرآنی موسسه راه بهشت❤️ با کلی بازی و نقاشی و هیجان😍
🌸🌸🌸🌸
موسسه قرآنی راه بهشت
#قرآن_راهِ_بهشت
@mamanogolpooneha💕
#شعر
#نصر
😍خیلی قشنگیه😍
❤️برای بچه ها بخونید❤️
👈 خدای خوب و دانا
گفت به پیامبر ما
👈 بروبه شهر مکه بگیرش از دشمنا
👈 بی اونکه جنگی بشه
مردم شدن مسلمان
👈 به دین خوب اسلام
آوردن اونها ایمان
👈 کرد ازخدا تشکر پیامبر خوب ما
👈این شد یه درس خوبی
برای ما آدما
👈 که بعد از هر پیروزی
واجبه شکر خدا
🌸🌸🌸🌸
#قرآن_راهِ_بهشت
@mamanogolpooneha☘
#بازی
#تدبر
#بازی_تدبری
سوره #نصر
بچه ها دو به دو به قوزک پای یکدیکر می بندند. مسیری را برای دویدن بچه ها مشخص می کنیم. قبل از شروع بازی به بچه ها می گوییم که تا انتهای مسیر هیچ بادکنکی🎈 نباید بترکد. با شروع بازی شروع به دویدن می کنند و لی نباید پا روی بادکنک🎈 همدیگه بذارند تا بترکد. اگر این اتفاق افتاد کسی که بادکنک🎈 دیگری را ترکاند باید بادکنک🎈 را از پای خود باز کرده و به دوستش دهد و از بازی بیرون برود.
مفهوم بازی: بعضی از کارهای ما کار خوب ما رو از بین میبره. 😭
ارتباطش با سوره: وقتی پیروز به دست می اوریم ولی مغرور میشویم که خودمان باعث این پیروزی شده ایم و خدا رو فراموش می کنیم بعد نتیجه اش این میشه که دفعه بعد شکست می خوریم و اون موفقیتمون از بین میره.👏🏻
🌸🌸🌸
#قرآن_راهِ_بهشت
@mamanogolpooneha☘
#کاردستی
#تدبر
#کاردستی_تدبری
سوره #نصر
#ارسالی
ساخت #تسبیح با #خمیربازی
کاردستی زیبای زینب خانم 7 ساله👌🏻
که با ایده گرفتن از کانال درست کرده😍
آفرین دختر گلم👏
🌸
#قرآن_راهِ_بهشت☘
@mamanogolpooneha☘
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
سوره #نصر
شما با این داستان میتونید به بچه ها بفهمونید، هر جا به موفقیتی در زندگی دست پیدا کردند، اون رو ازجانب خدا بدونند ❤️وهمیشه شکر گزار خدا باشن وهیچ وقت مغرور نشن👌
یادتون باشه قبل داستان چ، مفهوم سوره رو برای بچه ها بگید و داستان رو بهش مرتبط کنید🌷
👇👇👇👇🌸🌸👇👇👇👇
روزی روزگاری در دشت سبز و زیبایی، حیوان های زیادی زندگی می کردند. در میان آنها خرگوشی🐰 بود که فکر می کرد از همه باهوش تر و زرنگ تر است
روزی از روزها وقتی حیوان ها، سرگرم بازی بودند خرگوش گفت این بازی ها وقت تلف کردن است . بیایید با هم مسابقه بدهیم ، چه کسی حاضر است با من مسابقه بدهد؟😳
لاک پشت🐢 که می دانست خرگوش خیلی مغرور و خودخواه شده است گفت من حاضرم .
از این حرف لاک پشت ، خرگوش به خنده افتاد
حیوان هایی 🐒🦁🐮🐯🐸که آنجا بودند از حرف لاک پشت خنده شان گرفت . چون می دانستند که خرگوش خیلی تند می دود و لاک پشت خیلی آهسته.
روباه🐱 به لاک پشت گفت مطمئن هستی که می توانی با خرگوش مسابقه بدهی.
لاک پشت گفت بله مطمئن هستم.
روباه گفت خب از اینجا شروع کنید هر که زودتر به درخت بالای تپه برسد برنده است. حاضرید؟ خرگوش که آماده ایستاده بود با چند پرش بلند از آنجا دور شد.
لاک پشت هم شروع کرد به دویدن. اما قدم های او کوتاه بود و خیلی کند راه می رفت. روباه، سنجاب و دیگر حیوان ها گفتند تندتر برو لاک پشت. اینطوری می خوای مسابقه بدهی.
زود باش. ببین خرگوش به کجا رسیده
اما لاک پشت که خرگوش را می شناخت. اصلا ناراحت نبود و مطمئن بود که در این مسابقه پیروز می شود. او با پشتکار می دوید تا به درخت بالای تپه برسد. آهسته راه می رفت، اما می دانست که باید یکسره راه برود و خسته نشود.
خرگوش که به قدم های تند و پرش های بلندش مغرور شده بود در نیمه راه نگاهی به عقب انداخت و دید که لاک پشت هنوز در ابتدای راه است.😏 با خود گفت تا او به اینجاها برسد ، خیلی طول می کشد و می توان روی این سبزه ها دراز بکشم و استراحت کنم .😚
وقتی لاک پشت به اینجا رسید من هم بلند میشوم و با چند پرش بلند به درخت می رسم و برنده می شوم.
خرگوش دراز کشید و خوابش برد. آن هم چه خواب عمیقی.
اما لاک پشت با همان قدم های کوتاهش، به خرگوش رسید و از او گذشت و به راهش ادامه داد
مدتی گذشت و لاک پشت به بالای تپه رسید. درست در کنار درخت و انتهای جاده. ناگهان خرگوش از خواب پرید به پایین جاده نگاه کرد. می خواست ببیند لاک پشت به کجا رسیده. اما لاک پشت را ندید . به بالای جاده به درختی که بالای تپه بود نگاه کرد. لاک پشت آنجا ایستاده بود و برای حیوان هایی که در پایین تپه بودند، دست تکان می داد.😍😍
⬛️▪️🌸🌸🌸▪️⬛️
#قرآن_راهِ_بهشت💕
@mamanogolpooneha☘