eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
149 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
آماده اے واسه یه شام خوشمزه؟😌 بزن بریم...
🥬 😋 🔸برای مواد داخل دلمه ها از‌ گوشت چرخ کرده، برنج آبکش، لپه پخته، سبزی معطر (ترخون و مرزه یادتون نره)، پیاز داغ و رب استفاده میکنم که تقریبا همگی از همین مواد استفاده میکنن ... بعدش مواد و میذارم لای برگای کلمی که از قبل توی آب جوش نرم شدن و میپیچم ...‌برای سس هم از پیاز داغ و رب و یکم سرکه یا آبغوره و یکم شکر ( البته در صورتی که مزه ملس رو دوست دارین) و آب استفاده میکنم و میذارم تا یکم قوام بیاد و بعد دلمه هارو میچینم تو سس تا حسابی بپزن و مزه ها به خورد هم برن 🔸اول اینکه همیشه یه مقدار از تکه های ریز برگای کلم اضافه میاد من این برگارو خورد میکنم و میریزم تو سس و بعد دلمه هارو میچینم رو برگا اینطوری هم سس خوشمزه تر میشه و هم دلمه ته نمیگیره دوم اینکه اگه میخواین که دلمه ها به خاطر قل قلای سس وا نرن و از هم باز نشن کافیه یه پیش دست یه کوچولو سنگینی که نسبت به حرارت مقاومه رو بذارین رو دلمه ها اینطوری دلمه ها به هم فشرده میشن و سنگینی پیش دست نمیذاره وا برن @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃 اگه گفتین الان چی میچسبـــــھ؟ 😌 احسنت به اهل دلاش ... یه چایی دبش خوشرنگ و لب سوز ...☕️
مهمـــــان به قندے کن مرا اگر چایی ات دم است...🌱 @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"اللّهم فك كل أسير" إلّا أسیر تجدیل محبوبٍ. خداوندا اسیران را رها کن، مگر آنکه اسیر زلف یاری. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱》 🌹 حجةالاسلام پناهیان: 🔅 «احساس تنهایے» گاهےمذموم است و گاهے ممدوح؛ تنهایے مذموم آن است که مرا از مهربانے خدا غافل کند. براے اینکه تنهایے عامل کفرِ ما نشود باید «تمرین تنهایے» کنیم. 🔆 تنهایےِ داوطلبانہ و برنامه‌ریزے شده، به آدم تمرین مےدهد که در تنهایےهایش خدا را از دست ندهد؛ «نماز شب» نوعے تمرین تنهایے است. 🔅 غربت و تنهایے انسان فرصتے است کہ مشغول خدا بشویم، آدم باید غریبیگےاش را ببرد درِ خانۀ خدا و از خدا طلب رحمت و مهربانے کند. منبع:🔊 بیانات در مسجد امـام صادق(ع)، ۹۷/۰۳/۰۲ @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ✨🌳 روباه و کشاورز 🌳✨ در زمان‌های دور، روباهی زندگی می‌کرد که بسیار عاقل بود. او همه‌چیز می‌دانست. او می‌توانست بگوید چرا پرستوها وقت بهار می‌آیند. او می‌دانست چرا ستاره‌ها شب‌ها دیده می‌شوند. اما نمی‌توانست بگوید چرا آدم‌ها این‌طوری بودند و دلیل کارهایی را که انجام می‌دادند، بگوید. او تقریباً هیچ انسانی ندیده بود. او در چمنزار زندگی می‌کرد و آدم‌ها در مزرعه. یک روز روباه به سمت مزرعه آدم‌ها حرکت کرد. مزرعه خیلی از چمنزار فاصله نداشت. او می‌خواست درباره آدم‌ها چیز یاد بگیرد. وقتی به نزدیکی مزرعه رسید، کنار آن نشست. آن تکه زمین شبیه چمنزار او بود؛ پوشیده از علف و سبزه. با خودش فکر کرد آدم‌ها هم باید در چمنزار زندگی کنند. آدم‌ها هم باید مثل روباه‌ها زندگی کنند. تا یک کشاورز از خانه‌اش بیرون آمد، روباه توی بوته‌ها پنهان شد و کشاورز چه کار کرد؟ او شروع کرد به کندن زمین. کشاورز علف‌ها را کند. روباه به خودش گفت: «چه مرد نادانی! سبزه‌ها را خراب کرد. از قرار، آدم‌ها به اندازه روباه‌ها با هوش نیستند.» او به چمنزار برگشت و برای همه از باهوش نبودن آدم‌ها گفت. روز بعد، روباه به مزرعه برگشت تا ببیند آدم‌ها، دیگر، چه کارهایی انجام می‌دهند! او دوباره با آمدن کشاورزی پنهان شد. کشاورز شروع کرد به پاشیدن دانه‌های گندم. روباه بلند گفت: «باورم نمی‌شود. او دانه‌های خوب را توی خاک پرت می‌کند! از قرار آدم‌ها به باهوشی روباه‌ها نیستند.» بعد به چمنزار برگشت و به همه گفت که آدم‌ها کودن‌ترین موجودات روی زمین‌اند. هفته‌ها گذشت. روباه فکر کرد شاید کشاورز عاقل شده باشد. او به سمت همان زمین قبلی رفت، اما زمین تغییر کرده بود. حالا زمین پر بود از خوشه‌های طلایی گندم. روباه شک کرد که نکند اینجا زمین دیگری باشد. بعد او دید که کشاورز بیرون آمد و او چه کار کرد؟ کشاورز شروع کرد به کندن خوشه‌های گندم. روباه داد زد: «ای مرد نادان! او این همه گندم زیبا دارد و همه آنها را مثل علف هرز می‌برد. دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.» او برگشت به چمنزار. آن شب، روباه نتوانست بخوابد. او به کشاورز فکر می‌کردو این که شاید کشاورز برای کارهایش دلیلی داشته باشد. بنابر این بلند شد و به مزرعه برگشت. مزرعه خالی بود اما نوری از کلبه کشاورز به بیرون می‌تابید. روباه از پنجره نگاهی به داخل انداخت. او دید که کشاورز دانه‌ها را آسیاب و به آرد تبدیل می‌کند. او دید که همسر کشاورز آرد را داخل ظرف ریخت . کمی بعد، کشاورز و همسرش داشتند نان گرم و تازه می‌خوردند. روباه که دهانش آب افتاده بود، بالاخره فهمید که کشاورز چه قدر عاقل و باهوش است. 🌳 ✨🌳 🌳✨🌳 🌸🍂🍃🌸 @mamanogolpooneha