eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
99 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
29 فایل
⚘️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸زهرا دختر شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی 💠قسمت پنجم: در فکر بود که رهبر آمد. 🤩 همان کسی که برای دیدنش لحظه‌شماری می‌کرد؛ چه هیبتی و چه جلالی. زهرا تعریف می‌کند: «وقتی آقا را دیدم زبانم بند آمده بود. فکر می‌کردم خوابم. باورم نمی‌شد که نزدیک آقا ایستاده‌ام. آقا خیلی نورانی بود. حتی دست‌هایش هم نور داشت. ✨آقا اسمم را پرسید و اسم پدرم را. بعد هم روی سرم را بوسید.» زهرا آن لحظه فکر می‌کرد در آسمان‌ها پرواز می‌کند.🦋 دلش نمی‌خواست این لحظه تمام شود. می‌گوید: «بعد آقا به من گفتند دنبالم بیا. من با دوستانم دنبالشان رفتیم و وارد حسینیه شدیم.» آقا گفتند خیلی عالی سرود خواندید آقا وارد حسینیه شد و 5فرشته کوچک پی ایشان. زهرا همه جا را رنگارنگ دید. ستون‌های بلند حسینیه با پارچه‌های سبز و قرمز و صورتی و بنفش و گلبهی پوشیده شده بود. همه‌‌چیز زیبا به‌نظرش می‌رسید.😍 دخترها جیغ می‌کشیدند و به جای صلوات فرستادن بالا و پایین می‌پریدند. 😅 زهرا هم دوست داشت شادی‌اش را مثل آنها نشان دهد. ولی فقط لبخند زد و در دلش خندید.☺️ او تعریف می‌کند: «من پشت سر آقا بودم. نماز خواندم. همه بچه‌ها برای آقا سرود خواندند. آقا گفتند خیلی عالی سرود خواندید. هم شعرش، هم هماهنگی‌اش. آقا خیلی قشنگ صحبت می‌کردند. به ما گفتند خوب درس بخونیم. کتاب بخونیم. تکالیفمون رو درست انجام بدیم که خانم موفقی بشیم.»🌱 🌹@be_yad_shohadaa🌹
قسمت آخر: درباره شهید💕 شهید عبدالمهدی کاظمی وعده شهادتش را آیت‌الله بهجت داد سال1363 به دنیا آمد. در خمینی‌شهر اصفهان. نامش را فرهاد گذاشتند. در دامان پدر و مادری مومن و متدین بزرگ شد و شخصیتش شکل گرفت. او بعد از گذران دوران مدرسه ترجیح داد وارد حوزه علمیه شود و ادامه تحصیل دهد. مدارج تحصیلی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت تا اینکه یک اتفاق باعث شد مسیر زندگی‌اش تغییر کند. یک شب خواب عجیبی دید و چون تعبیرش را نمی‌دانست نزد آیت‌الله ناصری استاد اخلاقش رفت و خواب را برای او تعریف کرد. آیت‌الله ناصری پیشنهاد داد به محضر آیت‌الله بهجت برود و جواب را از ایشان بگیرد. شهید کاظمی با آیت‌الله بهجت دیدار کرد و بعد از بیان خواب فهمید که در آینده به شهادت خواهد رسید. او همانجا نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد و بنا به دلایلی به نیروی سپاه پیوست. شهید کاظمی با ورودش به سپاه به‌دلیل توانمندی که داشت خیلی زود توانست دوره‌های مختلف نظامی را پشت سر بگذارد و به‌عنوان فرمانده گروهان پیاده گردان 14معصوم(ع) لشکر نجف‌اشرف انتخاب شود. بعد هم فرمانده گردان امام‌حسین(ع) سپاه ناحیه خمینی‌شهر شد. اواخر آذر‌ماه سال1394 برای دفاع از حریم آل‌الله(ع) به جبهه مقاومت پیوست و در شهر حلب به شهادت رسید. عبدالمهدی همیشه خود را سرباز حضرت آقا می‌دانست و وقتی به سوریه رفت به خانواده‌اش سفارش کرد اگر شهید شدم و شما با رهبر ملاقات کردید از طرف من به ایشان بگویید: «عبدالمهدی سربازی بیش برای شما نبود و خوشحال است که جانش را در راه اسلام فدا کرده است.». از این شهید، 2 فرزند دختر به‌نام‌های فاطمه و ریحانه ‌زهرا به یادگار مانده است. 💚شادی روح شهدا صلوات💚 🌹@be_yad_shohadaa🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اون چیزی که تو ذهن ما محاله؛ برای خدا درست کردنش ثانیه‌ای هم زمان نمی‌بره 🤍 باخدا باشیم و ازش بخواهیم میشه بی شک | ♥️| "🌿" @be_yad_shohadaa🌹
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصاحبه دیدنی با نوجوان۱۵ ساله بسیجی در جبهه ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌹@be_yad_shohadaa🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اثر احساسی پویانفر برای شهدای مدافع حرم 🔹این اثر از از پویانفر به مناسبت تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «خاتون و قوماندان» منتشر شده است. 🔹 کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون است. 🌹@be_yad_shohadaa🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روایتی قابل تامل از همسر شهید حمید باکری... واقعا ما چقدر پای کار دین خدا هستیم!! ای کاش مثل شما بودیم شهــدا... 😔 ‎‎‌‌‎ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌹@be_yad_shohadaa🌹
🌷شهید محسن حاجی بابا، فرمانده عملیات سپاه غرب 🔹 روز قبل شهادت رو به دوستش حسین گفت: اینجور شهادت که یه تیر به آدم بخوره، آدم کشته بشه من بهش میگم شهادت سوسولی... شهادت سوسولی فایده نداره. حسین گفت: خب چه فرقی میکنه؟ اینم شهادته دیگر! 🔹 محسن گفت: میدونی آخه با این حال بری پیش آقا ابوالفضل بگی من یه تیر خوردم فایده نداره. حسین گفت: خب حالا یعنی چی؟ 🔹 محسن گفت: یعنی یه جوری آدم شهید بشه که هزار تکه بشه، آدم رو خواستن اون دنیا به حضرت ابوالفضل معرفی کنن خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگی آقا من اینم. 🔹 به روز نکشید؛ زیر ارتفاع بمو یک گلوله توپ آمد صاف روی سقف ماشین؛ محسن به همراه ۲ نفر دیگر از فرماندهان محور به شهادت میرسند. 🔹 شدت حادثه طوری بوده که پیکر او هزار تکه میشود... جنازه را جمع کرده به تهران میفرستند برای تدفین... مدتی بعد که باقیمانده ماشین را می آورند به محل قرارگاه فرماندهی؛ یک تکه دست از پیکر شهید را در آن پیدا میکنند. در ادامه از پدر شهید اجازه میخواهند که آن را در همان منطقه جنگی تدفین کنند. از اینرو ایشان در دو نقطه سنگ یادبود دارد؛ تهران و منطقه سرپل ذهاب. 🕊 🌹@be_yad_shohadaa🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا