eitaa logo
به دخت
59 دنبال‌کننده
759 عکس
98 ویدیو
3 فایل
"به دخت"، پایگاه زنان و دختران ارتباط با ادمین: @behdokht
مشاهده در ایتا
دانلود
واکسن برکت روی کرونای دلتا موثر است 💠 دکتر محمدرضا صالحی اظهار کرد: اثربخشی واکسن برکت روی واریانت‌ ویروس دلتاکرونا در تست خنثی‌سازی (cVNT) مورد ارزیابی قرار گرفت و مشخص شد سرم افرادی که در فاز یک و دو واکسن کوو ایران برکت شرکت و واکسن دریافت کرده بودند، دارای آنتی‌بادی به میزان موثری در برابر کرونای دلتاست. 💠وی افزود: پیش از این هم اثر خنثی‌سازی این واکسن روی واریانت‌ انگلیسی و واریانت آفریقای جنوبی آزمایش و موفقیت واکسن در مهار این سویه ثابت شده بود. ✅ https://behdokht.ir/67299/ #behdokht.ir
عرفه در صحیفه (۱) | خدایا مرا از تنگناهاى بلا رهایی بخش 🔸️روز عرفه از پر برکت‌ترین روزهای سال نزد خداوند متعال شناخته می‌شود؛ در این روز درهای خیرات و برکات الهی بیش از پیش باز است و فرصتی را برای مشتاقان حریم الهی برای تقرب بیشتر به ساحت مقدس او ایجاد می‌کند، هرچند بر اساس روایات می‌توان گفت این روز حتی برای آن عده از اهل معصیت که قصد توبه دارند، فرصتی طلایی محسوب می‌شود، همچنان که امام صادق (ع) در روایتی فرمود «مَن لَم یُغفَرْ لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَرْ لَهُ إلى مِثلِهِ مِن قابِلٍ إلاّ أن یَشهَدَ عَرَفَةَ؛ کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نشود، مگر آن که در عرفه حاضر شود.» (الکافی (ط – دارالحدیث)، ج‏۷، ص۳۸۰) 🔸️ائمه معصومین علیهم السلام برای آمادگی و حضور قلب بیشتر مسلمانان احادیثی را در قالب آداب و اعمال این روز شریف عرضه داشته‌اند و یا روش درخواست از خداوند متعال را در قالب ادعیه و مناجات برایمان به یادگار گزارده‌اند؛ از جمله دعای عرفه امام سجاد علیه‌السلام که دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه محسوب می‌شود که پس از دعای عرفه امام حسین(ع) از مشهورترین دعاهای روز عرفه است. این دعا طولانی‌ترین دعای صحیفه است که در ۱۳۳ فراز تنظیم شده است. خداشناسی، امام‌شناسی، درود بر رسول خدا (ص) و اهل بیتش، اعتراف به خطا و درخواست حوائج از موضوعات اصلی این دعا هستند. امام سجاد(ع)به معرفی ائمه و ویژگی‌های آنان می‌پردازد و امامان را برگزیدگان، خزانه‌داران علم الهی، حافظان دین، خُلفای الهی و وسیله نجات مردم می‌خواند. متن کامل را در سایت بخوانید. ✅ https://behdokht.ir/67303/ #behdokht.ir
عرفه در صحیفه (۲)| خلعت نعمت‌های فراوان و کاملت را بر تنم کن 🔸️روز عرفه از پر برکت‌ترین روزهای سال نزد خداوند متعال شناخته می‌شود؛ در این روز درهای خیرات و برکات الهی بیش از پیش باز است و فرصتی را برای مشتاقان حریم الهی برای تقرب بیشتر به ساحت مقدس او ایجاد می‌کند، هرچند بر اساس روایات می‌توان گفت این روز حتی برای آن عده از اهل معصیت که قصد توبه دارند، فرصتی طلایی محسوب می‌شود، همچنان که امام صادق (ع) در روایتی فرمود «مَن لَم یُغفَرْ لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَرْ لَهُ إلى مِثلِهِ مِن قابِلٍ إلاّ أن یَشهَدَ عَرَفَةَ؛ کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نشود، مگر آن که در عرفه حاضر شود.» (الکافی (ط – دارالحدیث)، ج‏۷، ص۳۸۰) 🔸️ائمه معصومین علیهم السلام برای آمادگی و حضور قلب بیشتر مسلمانان احادیثی را در قالب آداب و اعمال این روز شریف عرضه داشته‌اند و یا روش درخواست از خداوند متعال را در قالب ادعیه و مناجات برایمان به یادگار گزارده‌اند؛ از جمله دعای عرفه امام سجاد علیه‌السلام که دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه محسوب می‌شود که پس از دعای عرفه امام حسین(ع) از مشهورترین دعاهای روز عرفه است. این دعا طولانی‌ترین دعای صحیفه است که در ۱۳۳ فراز تنظیم شده است. خداشناسی، امام‌شناسی، درود بر رسول خدا (ص) و اهل بیتش، اعتراف به خطا و درخواست حوائج از موضوعات اصلی این دعا هستند. امام سجاد(ع)به معرفی ائمه و ویژگی‌های آنان می‌پردازد و امامان را برگزیدگان، خزانه‌داران علم الهی، حافظان دین، خُلفای الهی و وسیله نجات مردم می‌خواند. متن کامل را در سایت بخوانید. ✅https://behdokht.ir/67319/ #behdokht.ir
خانواده ای که بر مدار بندگی می گردند 🔸️اسماعیل از پیامبران الهی است و فرزند ابراهیم پیامبر و هاجر. اسماعیل توانست در امتحانی بزرگ سربلند بیرون بیاید و این میسر نبود مگربواسطه این که پدری داشت همچون ابراهیم خلیل که بارها از سوی پروردگار در آزمایشاتی سخت واقع شده بود و اتفاقا بعضی از این امتحان ها در رابطه با همین فرزند عزیزش یعنی اسماعیل بود که لقبش “ذبیح” بوده است . 🔸️مادر اسماعیل هم زنی است که در تحمل و صبوری و تسلیم درمقابل سختی هایی که در راه خداوند پیش می آمد، بسیار مقام و مرتبه والایی دارد. بیهوده نیست که مدفن این بانوی بزرگ در کنار خانه خدا واقع شده و دامن او (حجر اسماعیل) برای همیشه در کنار کعبه ماندگار شده است؛ همان دامنی که اسماعیل در آن پرورش یافته است. متن کامل را در سایت بخوانید. 🔺️نویسنده:عطیه سادات یاسینی ✅ https://behdokht.ir/32433/ #behdokht.ir
رمان/ بدون تو هرگز۱۱ 🔸علی در جبهه بسختی مجروح شد. او را برای معالجه به تهران آوردند و هانیه مجبورشد مدتی در بیمارستان صحرایی بماند. نمی توانست آنجا را با آن همه کمبود نیروی پرستار رها کند. زینب از این بابت از هانیه دلخور و عصبانی بود. بالاخره بعد از مدتی برگشت تا مراقب علی باشد تا این که علی بهبود پیدا کرد. 🔸این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم … دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم … هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ … نغمه اسماعیل اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت … عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود … توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون … پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد … دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم … علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود… بعد از کلی این پا و اون پا کردن … بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد … مثل لبو سرخ شده بود … – هانیه … چند شب پیش توی مهمونی تون … مادر علی آقا گفت … این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه … جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم … به زحمت خودم رو کنترل کردم … – به کسی هم گفتی؟ … یهو از جا پرید … – نه به خدا … پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم … دوباره نشست … نفس عمیق و سنگینی کشید … – تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم … دو اتفاق مبارک با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم … – اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید … هر کاری بتونم می کنم … گل از گلش شکفت … لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد … توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود … موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن … البته انصافا بین ما چند تا خواهر … از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود … حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود … خیلی صبور و با ملاحظه بود … حقیقتا تک بود … خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت… اسماعیل، نغمه رو دیده بود … مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید … تنها حرف اسماعیل، جبهه بود … از زمین گیر شدنش می ترسید … این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت … اسماعیل که برگشت … تاریخ عقد رو مشخص کردن … و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن … سه قلو پسر … احمد، سجاد، مرتضی … و این بار هم علی نبود … برای آخرین بار این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود … زنگ زد، احوالم رو پرسید … گفت که فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده … وقتی بهش گفتم سه قلو پسره … فقط سلامتی شون رو پرسید … – الحمدلله که سالمن … – فقط همین … بی ذوق … همه کلی واسشون ذوق کردن… – همین که سالمن کافیه … سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد … مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست … دختر و پسرش مهم نیست … همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم … ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود … الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم … خیلی دلم براش تنگ شده بود … حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم … زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم … تازه به حکمت خدا پی بردم … شاید کمک کار زیاد داشتم … اما واقعا دختر عصای دست مادره … این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود … سه قلو پسر … بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک … هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن … توی این فاصله، علی … یکی دو بار برگشت … خیلی کمک کار من بود … اما واضح، دیگه پابند زمین نبود … هر بار که بچه ها رو بغل می کرد … بند دلم پاره می شد … ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم … انگار آخرین باره دارم می بینمش … نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن … برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه … هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن … موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد … دوباره برمی گشتن بغلش می کردن … همه … حتی پدرم فهمیده بود … این آخرین دیدارهاست … تا اینکه … واقعا برای آخرین بار … رفت …
اشباح سیاه حالم خراب بود … می رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم … قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت … برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در … بهانه اش دیدن بچه ها بود … اما چشمش توی خونه می چرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند … آخر صداش در اومد … – این شوهر بی مبالات تو … هیچ وقت خونه نیست … به زحمت بغضم رو کنترل کردم … – برگشته جبهه … حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره… دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه … چهره اش خیلی توی هم بود … یه لحظه توی طاق در ایستاد … – اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم … دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم … شدم اسپند روی آتیش … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد … اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد … خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد … از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت … سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون … بابام هنوز خونه بود … مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد … بچه ها رو گذاشتم اونجا … حالم طبیعی نبود … چرخیدم سمت پدرم… – باید برم … امانتی های سید … همه شون بچه سید … و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید … – چه کار می کنی هانیه؟ … چت شده؟ … نفس برای حرف زدن نداشتم … برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد … اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون … – برو … و من رفتم … ادامه دارد… متن کامل را در سایت بخوانید. 🔺نویسنده:زینب حسینی ✅ Behdokht.ir/65000 #behdokht.ir
🔵 ازدواج و فرزند‌آوری در ذهن نسل جدید به ضرورت ثانویه تبدیل شده است! 🔸️ غلامرضا حسنی، مسئول اندیشکده جمعیت دانشگاه فردوسی با اشاره به عوامل مؤثر در افزایش سن ازدواج در کشور اظهار کرد: متغیرهایی در افزایش سن ازدواج مؤثرند، از جمله می‌توان به تحصیل و اشتغال به‌ویژه در حوزه زنان اشاره کرد که باعث طولانی شدن روند جامعه‌پذیری و بلوغ اجتماعی افراد شده است. 🔹️ وی ادامه داد: اوضاع به‌گونه‌ای شده است که تحصیلات و اشتغال لازم و ملزوم هم شده‌اند، به‌عبارتی این دو به هم وابسته شدند؛ از طریق صداوسیما و رسانه‌ها در ذهن نسل جدید، القاء شده است که افراد برای اینکه مشاغل بهتری را به دست بیاورند، باید تحصیلات بیشتری داشته باشند؛ این موضوع جامعه‌پذیری را طولانی کرده است. متن کامل را در سایت بخوانید: ✅ https://behdokht.ir/67328 #behdokht.ir
داستان فاجعه جمعیتی کشور را در ۴ دقیقه ببینید! 🔸️کشور ایران رکورددار بیشترین سرعت کاهش نرخ رشد جمعیت و میزان موالید طی سه دهه اخیر در کل جهان شده است؛ در حال حاضر با سقوط نرخ رشد جمعیت به زیر یک درصد و در صورت عدم اصلاح وضعیت فعلی، فاجعه سالمندی کشور در انتظار جامعه ایرانی خواهد بود! #behdokht.ir