اولین تلفن بیسیم رو خدا اختراع کرد واسمش را گذاشت دعا
نه سیگنالش رو از دست میده
ونه نیازی به شارژ دوباره اش دارین
هر جا هستین ازش خوب استفاده کنین همیشه آنتن میده
@behesht011
✿ از عارفی پرسيدند :
✍ چرا اينقدر ذکر "صلوات" در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند؟!
سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟!
فرمود:
اگر به قرآن نگاه کنيد،
فقط و فقط يکجا در قرآن هست
که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند .
يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست:
"انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما"
خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید...
علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات اين است که انسان را تا کنار خدا بالا مي برد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@behesht011
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خشت های طلا
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو غذا بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📗 #بحارالانوار، ج 14، ص 280
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
@behesht011
#نیایـششـبانـگاهـے
الهــ💞ــے
تو در جویبار رگهایم جریان داری!
در هــمه #نفسهایم جاری هستـے
در شگفتی های وجــودم بودنت
را به تــماشا گــذاشــته ای!
هر تپش دلم تو را فریاد میزند!
خــدایا در ڪعــبه چــــرا؟!
تــو در #قـ❤️ــلب منے
سرگشتگی در بادیه ها چـــرا؟
تــو در دل منـے!
در بـےسوئےها و بـےکرانگےهاچرا؟!
تو در جان منـے!
نازنین خدای من همه روز برای
همه دوستانم #عـشق حقیقـے
سلامتی آرامش و نیکبختی را
آرزو دارم
خدایا عطا ڪن به آنان هر آنچه
بر ایشان #خیر است.
#شبتونمهدوۍ
@behesht011
بسم الله الرحمن الرحیم
یا حی یا قیوم
امروز چهارشنبه 2 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
26 جمادی الاول ۱۴۴۱ هجری قمری
22 ژانويه 2020 میلادی
@behesht011
#داستانک
✅بازرگان
آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.
@behesht011
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم
لا اله الا الله الملک الحق المبین
امروز پنجشنبه 3 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
27 جمادی الاولی ۱۴۴۱ هجری قمری
23 ژانویه 2020 میلادی
@behesht011
✨﷽✨
✅حکایت زیبای بهلول و سوداگر
✍روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.
سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟
تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.
@behesht011
جالب ترین ماهی دنیا شاید اکسولوتل با صورت خندانش باشد که دست و پا دارد و دو زیست است.
این ماهی عجیب و جالب بین ۲۰ تا ۴۰سانتیمتر رشد کرده همچنین بین ۱۰ تا۱۵ سال عمر کند.
⚜Join 👇
@behesht011
#داستانک
✅خریدار یوسف
وقتی حضرت یوسف رو آوردن تو بازار برده فروشای مصر، همه جمع شدن، حتی بزرگای مصر هم اومدن. تو جمعیت یه پیرزن بود که دو تا کلاف نخ تو دستش بود، یه نفر که کنارش ایستاده بود، ازش پرسید: ""اینا چیه؟""
پیرزن گفت: ""کلاف نخ!""
پرسید: ""واسه چی آوردی؟""
گفت : ""آوردم تا باهش یوسف رو بخرم""
طرف خندید گفت : ""آخه با دو تا کلاف نخ که نمیشه فردی مثل یوسف رو خرید، اونم جایی که بزرگای مصر اومدن تا اونو بخرن.""
پیرزن اشک تو چشاش جمع شد و گفت: ""می دونم با دو تا کلاف نمیشه یوسف رو خرید، اما میشه اسم من رو هم جز خریداراش نوشت!""
@behesht011
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تغییر رنگ پوست در چند ثانیه
گونههای مختلف #آفتابپرست میتوانند رنگ خود را تغییر دهند و به رنگهای گوناگونی مانند صورتی، قرمز، نارنجی، سبز، سیاه،بنفش قهوهای و زرد در بیایند.
چشم آفتابپرست توانایی دید ۳۶۰ درجه را دارد و در یکزمان میتواند هر دو جهت را ببیند.
هنگامی که آنها طعمه را ببینند، هر دو چشم آنها در همان جهت متمرکز میشود
@behesht011