#داستانک
✅بازرگان
آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.
@behesht011
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم
لا اله الا الله الملک الحق المبین
امروز پنجشنبه 3 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
27 جمادی الاولی ۱۴۴۱ هجری قمری
23 ژانویه 2020 میلادی
@behesht011
✨﷽✨
✅حکایت زیبای بهلول و سوداگر
✍روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.
سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟
تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.
@behesht011
جالب ترین ماهی دنیا شاید اکسولوتل با صورت خندانش باشد که دست و پا دارد و دو زیست است.
این ماهی عجیب و جالب بین ۲۰ تا ۴۰سانتیمتر رشد کرده همچنین بین ۱۰ تا۱۵ سال عمر کند.
⚜Join 👇
@behesht011
#داستانک
✅خریدار یوسف
وقتی حضرت یوسف رو آوردن تو بازار برده فروشای مصر، همه جمع شدن، حتی بزرگای مصر هم اومدن. تو جمعیت یه پیرزن بود که دو تا کلاف نخ تو دستش بود، یه نفر که کنارش ایستاده بود، ازش پرسید: ""اینا چیه؟""
پیرزن گفت: ""کلاف نخ!""
پرسید: ""واسه چی آوردی؟""
گفت : ""آوردم تا باهش یوسف رو بخرم""
طرف خندید گفت : ""آخه با دو تا کلاف نخ که نمیشه فردی مثل یوسف رو خرید، اونم جایی که بزرگای مصر اومدن تا اونو بخرن.""
پیرزن اشک تو چشاش جمع شد و گفت: ""می دونم با دو تا کلاف نمیشه یوسف رو خرید، اما میشه اسم من رو هم جز خریداراش نوشت!""
@behesht011
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تغییر رنگ پوست در چند ثانیه
گونههای مختلف #آفتابپرست میتوانند رنگ خود را تغییر دهند و به رنگهای گوناگونی مانند صورتی، قرمز، نارنجی، سبز، سیاه،بنفش قهوهای و زرد در بیایند.
چشم آفتابپرست توانایی دید ۳۶۰ درجه را دارد و در یکزمان میتواند هر دو جهت را ببیند.
هنگامی که آنها طعمه را ببینند، هر دو چشم آنها در همان جهت متمرکز میشود
@behesht011
#سه_موعظه_جذاب
#درمحضراهل_بیت
💚امیرالمومنین علی علیه السلام :
1⃣🔹هر کس 《طمع》در درون داشته باشد خود را حقیر کرده
2⃣🔹و کسی که ناراحتی هایش را فاش کند به ذلت خویش راضی شده
3⃣🔹و کسی که زبانش را بر خود امیر کندشخصیت خود را پایمال کرده است.
📚تحف العقول ص۲۰۱
@behesht011
#کمرویی
حتما شما هم با كودكانی برخورد كردهايد كه قادر به ارتباط با همسن و سالهای خودشان نيستند و از جمع فاصله میگيرند.
اين گروه از كودكان در سنين بالا نيز اين مشكل را با خود يدک خواهند كشيد چون در كودكی نتوانستهاند در اين زمينه شخصيت خود را به درستی كامل كنند.
براي اينكه فرزندان امروز شما بزرگسالان كمرو و فاقد مهارتهای اجتماعی بار نيايند، سعی كنيد تا میتوانيد روحيه گروهی فرزندتان را تقويت كنيد و به او اجازه دهيد با دوستان و همسن و سالهای خود ارتباط داشته باشد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@behesht011
زیارت عشورا وسینه زنی دانش آموزان درنماز خانه دبستان
@behesht011
تدریس درس علوم باعنوان (نیرو،همه جا)درپایه سوم توسط خانم مصطفویان
@behesht011
درس کاروفناوری تدریس هنرهای دستی (دوخت جامدادی)درپایه ششم توسط آقای قاسمی
@behesht011
🌷🌷🌷
❣مناجات شبانه
آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند.
یک جمله زیبا از طرف خدا:
“قبل از خواب دیگران را ببخش
چون من قبل از اینکه بیدار شوید شما را می بخشم.
خدایا! آنچه که دادی تشکر!
آنچه که ندادی تفکر!
به آنچه که گرفتی تذکر!
که داده ات نعمت!
نداده ات حکمت!
و گرفته ات عبرت است!
یا رب؛ آنچه خیر است تقدیر ما کن!
وآنچه شر است از من و دوستانم جدا کن.
دست هایم به آرزوهایم نرسید آنها بسیار دورند !
اما درخت سبز صبرم می گوید :
امیدی هست ؛
دعایی هست ؛
خدایی هست...
شبتون خوش❤️🌺
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
@behesht011
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
امروز جمعه 4 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
28 جمادی الاول ۱۴۴۱ هجری قمری
24 ژانويه 2020 میلادی
@behesht011
🌸سلام به دوستی و مهر
🌿سلام به شادی و نشاط
🌸سلام به دوستان گل
🌿روزتان خوش
🌸الهی...
🌿امروزتان پراز خیر و برکت
🌸چراغ خانه هاتان روشن
🌿واجاق زندگیتان گرم باشد
🌸آدینه تون
🌿شاد و زیبا در کنار عزیزانتون
@behesht011
🍃پیشِ مردم
کج مکن" گردن"
که حیرانت کنند...
🍃آبرویت برده و بدتر
پریشانت کنند...
🍃سفره دل باز کن درهنگام سجود
🍃پیشِ " الله" کن گدایی
تا که "سلطانت" کند.
@behesht011
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
#جمعه_هایم بی تو بی معناست
مهدی جان بیا
دل درون سینه ام تنهاست
مهدی جان بیا
در فراقت می چکد اشک روان از دیده ام
حال و روز خلوتم غوغاست
مهدی جان بیا
یاد پرشور تو زینت بخش افکار من است
دم به دم نام تو بر لب هاست
مهدی جان بیا
بی وجود تو ندارد کل هستی رنگ و بو
این جهان با بودنت زیباست
مهدی جان بیا
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
@behesht011
✅کارهایی که عمر را زیاد می کند:
«اعمال سهگانه»
🌷امام صادق(ع) میفرماید:
🌼 سه چیز است که اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهرهمندی او از نعمتها میشود:
🌹 طول دادن رکوع و سجده
🌹زیاد نشستن بر سر سفرهای که در آن دیگران را اطعام میکند
🌹و خوش رفتاریاش با خانواده.
📚کافی،ج ۴ ص ۴۹
@behesht011
کم خوابی شبانه و زیاد خوابیدن در طول روز موجب افزایش وزن میشود.
✨حداکثر ساعت 12 شب بخوابید و حداقل 6 تا 7 ساعت خواب شبانه داشته باشید.
✨خوابیدن در روز فقط نیم ساعت
@behesht011
✨﷽✨
✅برو کشکت را بساب
✍میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
【به ما بپیوندید 】
👇👇
@behesht011
⭕️ سیب
دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیباتو به من میدی؟»
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظهای بعد یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: «بیا مامان این سیب شیرینتره!»
مادر خشکش زد. چه اندیشهای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشهای بود.
✅ هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد.
❌ این مطلب را به دیگران نشر دهید !
꧁❤️
@behesht011
با طناب کسی تو چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است.
صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل
حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه
را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت،
سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب
رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل
چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون
بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید
طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، دزد از داخل چاه بلند
فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو
مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد.
@behesht011
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رب العالمین
امروز شنبه 5 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
29 جمادی الاول ۱۴۴۱ هجری قمری
25 ژانويه 2020 میلادی
@behesht011