بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد
امروز جمعه 4 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
28 جمادی الاول ۱۴۴۱ هجری قمری
24 ژانويه 2020 میلادی
@behesht011
🌸سلام به دوستی و مهر
🌿سلام به شادی و نشاط
🌸سلام به دوستان گل
🌿روزتان خوش
🌸الهی...
🌿امروزتان پراز خیر و برکت
🌸چراغ خانه هاتان روشن
🌿واجاق زندگیتان گرم باشد
🌸آدینه تون
🌿شاد و زیبا در کنار عزیزانتون
@behesht011
🍃پیشِ مردم
کج مکن" گردن"
که حیرانت کنند...
🍃آبرویت برده و بدتر
پریشانت کنند...
🍃سفره دل باز کن درهنگام سجود
🍃پیشِ " الله" کن گدایی
تا که "سلطانت" کند.
@behesht011
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
#جمعه_هایم بی تو بی معناست
مهدی جان بیا
دل درون سینه ام تنهاست
مهدی جان بیا
در فراقت می چکد اشک روان از دیده ام
حال و روز خلوتم غوغاست
مهدی جان بیا
یاد پرشور تو زینت بخش افکار من است
دم به دم نام تو بر لب هاست
مهدی جان بیا
بی وجود تو ندارد کل هستی رنگ و بو
این جهان با بودنت زیباست
مهدی جان بیا
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
@behesht011
✅کارهایی که عمر را زیاد می کند:
«اعمال سهگانه»
🌷امام صادق(ع) میفرماید:
🌼 سه چیز است که اگر مؤمن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهرهمندی او از نعمتها میشود:
🌹 طول دادن رکوع و سجده
🌹زیاد نشستن بر سر سفرهای که در آن دیگران را اطعام میکند
🌹و خوش رفتاریاش با خانواده.
📚کافی،ج ۴ ص ۴۹
@behesht011
کم خوابی شبانه و زیاد خوابیدن در طول روز موجب افزایش وزن میشود.
✨حداکثر ساعت 12 شب بخوابید و حداقل 6 تا 7 ساعت خواب شبانه داشته باشید.
✨خوابیدن در روز فقط نیم ساعت
@behesht011
✨﷽✨
✅برو کشکت را بساب
✍میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
【به ما بپیوندید 】
👇👇
@behesht011
⭕️ سیب
دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیباتو به من میدی؟»
دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظهای بعد یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت: «بیا مامان این سیب شیرینتره!»
مادر خشکش زد. چه اندیشهای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشهای بود.
✅ هر قدر باتجربه باشید، در هر مقامی که باشید، هر قدر خود را دانشمند بدانید، قضاوت خود را اندکی به تأخیر اندازید و بگذارید طرف مقابل شما فرصتی برای توضیح داشته باشد.
❌ این مطلب را به دیگران نشر دهید !
꧁❤️
@behesht011
با طناب کسی تو چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است.
صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل
حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه
را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت،
سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب
رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل
چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون
بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید
طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم، دزد از داخل چاه بلند
فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو
مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد.
@behesht011
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رب العالمین
امروز شنبه 5 بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی
29 جمادی الاول ۱۴۴۱ هجری قمری
25 ژانويه 2020 میلادی
@behesht011
🌸با توکل به اسم الله
🌾روزمون را آغاز میکنیم
🌸براتون هفته ای عالی
🌾پراز لطف و رحمت الهی
🌸پراز خیر و برکت و سلامتی
🌾به دور از غصه و غم آرزومندم
🌸شروع هـفته تون پرازبهترینها
🌾الهی به امیـد تو
@behesht011
#داستان_واقعی
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
💢 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد.
💢در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید.
💢آن زن را خداددادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
💢خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند.
💢 شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید.
💢 شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد.
💢 ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
💢 بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
💢 شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد.
💢 دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
@behesht011