eitaa logo
دبستان بهشت آیین بیشه سر -پسران
15 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
526 ویدیو
11 فایل
این کانال برای اطلاع رسانی وارائه فعالیت های دبستان بهشت آیین بیشه سر پسران می باشد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @behesht011 ارتباط با مدیرمدرسه @Mohebozahraa 👈👈👈 ارتباط با معاون مدرسه @Mohsen9620 👈👈👈
مشاهده در ایتا
دانلود
درست کردن و رنگ امیزی پرچم... کتاب(ایران و آب) پیش دبستانی🌺 مربی خانم نصیری😊 98/11/12
جشن دهه مبارک فجر دردبستان بهشت آئین پسران بیشه سر @behesht011
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند. روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.» ( برگرفته از امثال و حکم ) 🌸🌸🌸🌸 @behesht011
🍀 بهترین جواب بدگویی:سکوت بهترین جواب خشم :صبر بهترین جواب درد:تحمل بهترین جواب تنهایی:تلاش بهترین جواب سختی:توکل بهترین جواب خوبی:تشکر بهترین جواب زندگی:قناعت بهترین جواب شکست:امیدواری یادمان باشد. با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت. یادمان باشد. با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم. کاش بدانیم. اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم باخدای او طرفیم ای کاش... انسانها ... انسان بمانند.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @behesht011
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌹سلام بر همراهان عزیز 💫یا ذالجلال و الاکرام ☀️امروز یکشنبه، سیزدهم بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی 🌙7 جمادی الثانی ۱۴۴۱ هجری قمری 🌲2 فوریه 2020 میلادی @behesht011
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.» فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟» ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت: «‌ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.» ناگه یکی از میان مردم گفت:«‌من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد. ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «‌مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند:«چرا؟»‌ گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.» پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌ محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت. از همین رو به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @behesht011