eitaa logo
بهشت ِخانه🇵🇸
687 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
81 فایل
بسم الله✨ به بهشت ِخانه خوش آمدید😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر عزیزمون🌹 فاطمه خانم قربانی🌹 ✅سوره ناس:۱۰ امتیاز ✅جمع امتیازات: ۲۰ امتیاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر عزیزمون🌹 فاطمه خانم قربانی🌹 ✅سوره توحید:۱۰ امتیاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر عزیزمون🌹 آقا سیدمحمدموسوی🌹 ✅سوره توحید:۱۰ امتیاز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر عزیزمون🌹 آقا سیدمحمدموسوی🌹 ✅سوره ناس:۱۰ امتیاز ✅جمع امتیازات:۲۰ امتیاز
❤️فیلم نوگلی رو فراموش کردم بزارم داخل کانال .به آیدی بنده پیام بدید.
(زیر ده سال) سلام روزتون بخیر وشادی🌹 درنظر داریم با کمک شما والدین عزیز نوگلانمون هفته ای یک سوره را حفظ کنند. شنبه ها کلیپ سوره به همراه شعر و داستان آن براتون گذاشته می شود. ✅کلیپ سوره رو روزانه براشون چندین بار بگذارید تا گوش دهند. بچه های کوچکتر آیات رو جدا کنند تا راحت تر حفظ شوند. ✅شعر و داستان سوره ها را برای نوگلان بخونید تا با مفهوم سوره آشنا شوند. ❤️شما تا پنجشنبه های آخر هفته ساعت ۵ بعدازظهر فرصت دارید فیلم نوگلانتان را در حال حفظ خوانی سوره آن هفته به همراه نام و نام خانوادگی برای ما ارسال کنید. برای حفظ هر سوره امتیازی برای نوگلتان ثبت میشود. 🌹لطفا به صورت فیلم ارسال شود. به آیدی@T_afkhami ✅برنامه این هفته:سوره فلق نرم افراز اطفال القرآن ۱و۲ هم نصب کنید.
یکی بود یکی نبود غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود یکی از روزها علی کوچولوی قصه ی ماتوی رختخوابش خوابیده بود داشت خوابهای خوبی میدید و مامانش اومد روی سرش و گفت: علی جان پاشو فلق شده پاشو صبح خیلی زود شده فلق شده علی بلند میشه و چشمهاشو به هم میماله و میگه : آی مامان فلق شده صبح خیلی زود شده ((قل اعوذو برب الفلق)) برم دست و رومو بشورم میره دست و روشو میشوره میخاد بیاد صبحانه بخوره تا با بابا بریم گردش تو طبیعت آماده میشن و مامان و بابا و علی راه میفتن میرن به طرف یه جای سرسبز میرن و میرن و میرن تا میرسن کنار یه رودخانه ی قشنگ مامان قالیچرو پهن میکنه و علی توپش رو برداشت و رفت کنار رودخانه تا بازی کنه مامان میگه پسرم مراقب باش که یوقت توپت توی رودخانه نیفته اما همون موقع توپش افتاد توی رودخانه و بعدشم باد شدیدی اومد و کلاه علی رو با خودش برد علی گفت وای وای مامان مامان باد کلاهمو برد علی گریه کنان اومد پیش مادرو گفت چرا خدای مهربان باد رو خلق کرده؟ خلق یعنی چی؟یعنی آفریده چرا رودخانه رو خلق کرده که توپ و کلاه  منو برد؟ مامان گفت رودخانه محل زندگی ماهی هاست و آب مایه ی حیاته ما وقتی تشنه میشیم آب میخوریم با آب غذا درست میکنیم حمام میریم پس آب خیره اما وقتی رودخانه سیل بشه میشه شر باد ابرهارو برای ما میاره تا بارون بباره پس باد خیره اما بعضی وقتها باد طوفان میشه و این میشه شر آتیش خوبه و خودمونو باهاش گرم میکنیم و غذا درست میکنیم باد لباسهای مارو خشک میکنه اینها خیرن اما اگه زمین بلرزه و زلزله بیاد باد طوفان بشه و رودخانه سیل بشه اینا میشن شر ولی خدای مهربون که خیلی هم قوی هست یه راهی برای ما گذاشته گفته : از شر اون چیزایی که من آفریدم به کی پناه ببرید؟ به خدای مهربون پناه ببریم علی فهمید که باید چیکار کنه ؟ ((من شر ما خلق)) بچه ها کم کم هوا غاسق شد (تاریک شد)) بچها چه وقتی ماهو ستاره میان تو آسمون؟ وقتی هوا تاریک بشه و شب بشه بچها هوا تاریک شد غاسق شد خب بچها وقتی هوا تاریک بشه غاسق بشه آدم اگه راه بره میبینه؟ نه نمیبینه پس ممکنه بیفته توی چاله پس ماباید از شر چاله هایی که توی تاریکی هست به کی پناه ببریم؟ به خدا پس از شر تاریکی ها به خدای مهربون پناه میبریم (( و من شر غاسق اذا وقب )) بچها علی با مامانو باباش داشتن برمیگشتن خونشون توراه چشمشون افتاد به یک پیرزن که توی تاریکی وایساده بود بابا گفت شاید کمک بخواد و اومد پایین از ماشین و گفت میشه کمک کنیم؟ پیرزن پفت نه نمیخوام ازش پرسیدن اسمت چیه؟ گفت من نفاثاته فی العقد هستم نفاثات فی العقد دیگه کیه؟ پیرزن بهشون گفت بیا فالت بگیروم و کف دست مامان علی رو گرفت و گفت: شما توراه که برید میخورید به یک دیوار گفتن آخه تو جاده که دیوار نیست بچها ولی نفاثات فی العقد دروغ میگفت و نباید هرچی میگفت رو گوش کنیم باید از شر نفاثات فی العقد به کی پناه ببریم؟ اشاره به آسمون : به خدای مهربون پناه ببریم بچها علیو مامانو باباش برگشتن خونشون فردا ساعت 10 صبح علی به مامان گفت میخوام برم با دوستم بستنی بخورم مامان گفت باشه و علی با دوستش دوتا بستنی خریدن آقای مغازه دار یه بستنی به علی داد و یکی هم به دوستش بچها میدونید اسم دوست علی چی بود؟ اسمش حاسد بود بچها تا علی خواست بستنی اش رو بخوره دوستش حاسد با تنه زد به علی و از دست علی افتاد زمین علی گریه کنان اومد خونه و به مامانش گفت : حاسد بستنی منو انداخت زمین آخه حاسد همه چیز رو برای خودش میخواد نمیخواد کسی چیزی داشته باشه حاسد یعنی چی؟ یعنی حسود مامان به علی گفت از شر حاسد به کی پناه ببریم؟ (( و من شر حاسد اذا حسد ))
آهای آهای بچه ها!      در این سوره­ی زیبا پیامبرم یکسره                به او پناه می­بره از شر تاریکی­ها            وقتی میاد به هر جا از شر هر فتنه­گر                  جادوگرای کافر از شر هر حسودی           از هر بود و نبودی خداست پناه همه            هرچی بگم باز کمه
کلیپ سوره فلق هنوز ارسال نشده.😔
صبح جمعه بود از خواب که بیدار شدیم انگار هوا کمی سنگین بود برای نفس کشیدن قرار بود دلگیری و حال بد را بچسبانیم به عصر جمعه اما آن روز از صبحش حالمان بد بود تلفن زنگ خورد خبر داده شد بغض نگاه سر در گم اشک... فهمیدیم دیگر این دلتنگی ها برای همه ی روزهای عمرمان است نه فقط عصر های جمعه در خواب بودیم که حاجی مان را از ما گرفتند خون خونمان را میخورد حس انتقام سر تا پای وجودمان را پر کرده بود نفسمان بالا نمی آمد از شدت بغض و دلتنگی و غیرتِ زخم خورده مان... در خواب بودیم؛ اما رفتنش چنان سیلی ای زیر گوشمان خواباند که با خود گفتیم تا آخر عمرمان دیگر محال است به خواب برویم... انتقام خونش را گرفتند؛ هرچند آن فقط مقدمه ای بود برای انتقام و هنوز راه های نرفته داریم برای پس گرفتن حق خون سردارمان بماند که چه زخم هایی خوردیم از همین خودی های به ظاهر متمدن و روشنفکر... گذشت و گذشت... عصر جمعه ای بود و نشسته بودیم در کنج خانه امن و گرممان و از دلتنگی برای محبوب و غروب جمعه و این چیزها حرف میزدیم که خبرهایی پخش شد در این شبکه های مجازی... میگفتند پدر هسته ای میگفتند ترور میگفتند نخبه میگفتند هنوز تایید نشده البته ولی تایید شد نخبه ی مملکتمان را زدند بالاخره زهرشان را ریختند بعد از چندین بار تلاش ناموفق برای ترورش... باز ولوله ای افتاد در قلب پیر و جوان این مملکت دلشان پر بود از غم نبودن سردارشان و داشتند خودشان را برای اولین سال پر کشیدنش آماده میکردند که داغی افتاد بر روی داغ قلبشان... پدر هسته ای ایران را شهید کردند و به گمانشان ما یادمان می رود پدر کشتگی مان با این بی صفت های خون خوار را... داغ بر روی قلبمان گذاشتند و معلوم نیست آن ریش رنگی های پشت میز و حراف و دم از مذاکره زن کدام قطعه ی بهشت زهرا را سیر میکنند که هیچ خبری از خودشان و پیام تسلیتشان نیست نمیخواهیم قلب داغدارمان را تسلی دهند فقط برای خودنمایی هم که شده بیایند حرفی بزنند... هرچند که به گمانم مرگ شجریان و امثالهم اهمیتش برایشان خیلی خیلی بیشتر است... گفتند سایه ی جنگ را از سر کشور کم میکنند باشد کم کردید؛ خیالتان راحت باشد که دیگر خبری از جنگ و این چیزها نیست بماند که بودنتان خودش جنگ است و دل ما به بچه بسیجی های سپاهی ای خوش است که گردنشان از مو باریک تر است و جانشان در کف دستشان پیشکش ما قدر ناشناس هایی شده که با سیخ و کنایه حرف هایی را میزنیم که آتش میزنیم بر قلب داغ دیده شان... سایه ی جنگ کم شد تورا به خدا لطفی کنید سایه ی خودتان را هم از سر این کشور کم کنید بلکه این بار کمی دلمان آرام بگیرد... بلکه دیگر دست نخبه ها و نقطه قوت های کشورمان را نگیرید ببرید بگذارید کف دست جاسوس ها ی بی صفت... انتقام میگیریم انتقامی سخت تر و جان فرساتر یادتان باشد ما جوانان این مرز و بوم همان سلیمانی ها و فخری زاده هایی هستیم که خواب را بر دشمن حرام میکنیم حالا تا می توانید آب به اسیاب دشمن بریزید حالا تا می توانید مارا بکشید:) بکشید مارا ملت زنده تر خواهند شد... ✍ف.مروتی @behesht_e_khane