eitaa logo
[ کانال بهشت و جهنم ]
14.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
34 فایل
🖍️ مطالب کانال رو بخون و سعی کن بهشون عمل کنی تا هم دنیا و هم اخرتت درست بشه😍 ✅تنها راه ارتباطی با ادمین 👇 @mehdi_m25 🔖 تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/588513561C5d6d85f0ee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حد رفاقت با امام زمان(عج) 🎙استاد مسعود عالی ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست تا تلخی نباشد، شیرینی نیست تا غمی نباشد، لبخندی نیست تا مشکلات نباشند آسایشی وجود نخواهد داشت پس همیشه به خاطر داشته باش: هدف این نیست که هرگز اندوهگین نباشی هرگز مشکلی نداشته باشی هرگز تلخی را نچشیده باشی... همین دشواری‌ها هستند که از ما انسانی نیرومندتر و شایسته‌تر می‌سازند و لذت و شادی را برای ما معنا می‌کنند... ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
❤️داستانی از عجایب آیت الکرسی❤️ ✍«ابوبکر بن نوح» می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. ✨یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. ✨فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. ✨گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. ✨خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. 📕شفا و درمان با قرآن ، ص 50 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
✨روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: دلم خیلی به حال ابوذر_غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور؟ 🦋مولا فرمودند: ✨آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست 👆قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او وخانواده اش هیچ نخورده بودند 📚منبع: الکافی، ج 8 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 لقمان حكیم پسر را گفت: "امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنویس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آن گاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور ." شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند . دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد . روز چهارم، هیچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: " پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى ." 📙حكایت پارسایان ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
💠 بزرگترین 💠 🌀روزی حضرت موسی علیه السلام برای مناجات به کوه طور می رفتند. 🍃در راه به شخصی برخوردند که به حضرت موسی علیه السلام گفت: ❌من همه گناه های عالم را انجام داده ام‼️ مگر خدای تو نمی گوید عذابتان می کنم، اما من همه چیز دارم و هیچ بیماری ندارم. ثروت زیادی نیز دارم. پس دیدی که حرف هایت درست نیست. 🍃حضرت موسی علیه السلام به کوه طور می روند. پس از مناجات حرفی از آن شخص به خداوند نمی گوید. ❣از جانب خداوند به حضرت موسی ندا می آید: موسی، پیام بنده ما را نرساندی.🌸 🍃حضرت موسی عرضه می دارند: خدایا من خجالت کشیدم. 🕯خداوند می فرماید: به بنده ام بگو همین که عبادت را از تو گرفته ام بزرگترین است.😢 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
حكايت كوتاه و شيرين👌 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که آب چاه خیلی پایین است؛ با خود گفت بدون دلو و طناب نمی توان از آن چاه آب کشید. هرچه گشت نتوانست وسیله ای برای بیرون آوردن آب از چاه بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم! سعی کنیم تنها امید و تکیه‌گاه مان رو فراموش نکنیم ... ✅خدا ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
🌸کلامی گهربار🌸 🌹امیرالمؤمنین(ع)فرمودند 🌱چگونه خانه دنیا را توصیف كنم كه ابتدای آن سختی و مشقت، و پایان آن نابودی است، 🌱در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است، 🌱كسی كه ثروتمند گردد فریب می خورد، و آن كس كه نیازمند باشد اندوهناك است، و تلاش كننده دنیا به آن نرسد، و به رهاكننده آن، روی آورد، 🌱كسی كه با چشم بصیرت به آن بنگرد، او را آگاهی بخشد و آن كس كه چشم به دنبال دنیا دوزد كوردلش می كند... 📚نهج البلاغه ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی در مورد انباشته شدن گناهان در قیامت ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
✍پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) هركس فرزندش به سنّ ازدواج برسد و بتواند برايش همسر برگزيند و چنين نكند، هر حادثه اى پيش آيد، گناهش بر عهده اوست... 📚کنزالعمال : ج۱۶، ص۴۴۲ 💐خداوندا؛ به حق آقا امام زمان عج، گره از مشکلات همه‌ی جوانان، از جمله مساله‌ی ازدواج‌شان مرتفع بفرما... ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
حاج میرزا خلیل تهرانی که از اطبای مشهور و دانشمندان عالی قدر شیعه است در زمان سید صاحب ریاض در کربلا به مداوای بیماران اشتغال داشت. او می‌گوید: هنگامی که ساکن کربلا بودم مادرم در تهران زندگی می‌کرد، شبی او را در خواب دیدم به من گفت: پسر جان من از دنیا رفته ام، جنازه‌ام را پیش تو می‌آورند. کسی دماغم را شکست. چیزی نگذشت که نامه ی یکی از دوستانم به دستم رسید، در آن نامه نوشته بود: مادرت از دنیا رفت، جنازه اش را با جنازه‌های دیگر فرستادیم. وقتی جنازه‌ها وارد شد مراجعه کردم، گفتند: ما خیال می‌کردیم شما ساکن نجف هستید جنازه ی مادرت را در رباط ذی الکفل گذاشتیم. پیوسته موضوع شکستن دماغ در نظرم بود. بالاخره جنازه ی مادرم را تحویل گرفتم، همین که کفن را باز کردم دیدم دماغش شکسته است، علتش را پرسیدم، گفتند: این جنازه بالای جنازه‌های دیگر بود اسب‌ها میان رباط در هم آویختند و به جنازه‌ها برخورد کردند و این جنازه از بالا به زیر افتاد، دیگر ما اطلاعی نداریم. پیکر مادرم را به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل (ع) آوردم، آن جا عرض کردم: یا ابالفضل! مادرم نماز و روزه را خوب نمی توانست انجام دهد، اکنون به شما پناه آورده ام، به فریادش برس، من با شما عهد میبندم پنجاه سال نماز و روزه برایش بخرم، پس از آن مادرم را دفن کردم. مدتی گذشت، شبی در خواب دیدم ازدحام و داد و فریاد زیادی بر پا است، خارج شدم دیدم مادرم را به درختی بسته اند و او را با شلاق می‌زنند، گفتم: چه کرده که او را می‌زنید؟ گفتند: حضرت ابوالفضل به ما دستور داده او را بزنیم تا مبلغی را که تعهد کرده بپردازد. داخل منزل شدم و مبلغی را که می‌خواستند آوردم، مادرم را رها کردند. او را به منزل آورده، به خدمتش مشغول شدم، وقتی از خواب بیدار شدم، حساب کردم مبلغی که در خواب از من گرفته بودند کاملا مطابق بود با پنجاه سال نماز و روزه، آن مبلغ را برداشتم نزد سید صاحب ریاض آوردم و تقاضا کردم از طرف مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگیرند. 📙پند تاریخ30/2 ؛ به نقل از: دار السلام 2/ 245. ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝