eitaa logo
[ کانال بهشت و جهنم ]
14هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
34 فایل
🖍️ مطالب کانال رو بخون و سعی کن بهشون عمل کنی تا هم دنیا و هم اخرتت درست بشه😍 ✅تنها راه ارتباطی با ادمین 👇 @mehdi_m25 🔖 تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/588513561C5d6d85f0ee
مشاهده در ایتا
دانلود
[ کانال بهشت و جهنم ]
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 #قـسمت پنجم عمليات به خوبی انجام شد و با شهادتِ چند تن از نيروهای پاسدار
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 ششم همان روز به بيمارستان مراجعه كردم و التماس ميكردم كه مرا عمل كنيد ، ديگر قابل تحمل نيست. كميسيون پزشكی تشكيل شد. عكس‌ها و آزمايش‌های متعدد از من گرفتند. در نهايت تيمِ پزشكی كه متشكل از يک جراحِ مغز و يک جراحِ چشم و چند متخصص بود، اعلام كردند: يک غده نسبتاً بزرگ در پشتِ چشم تو ايجاد شده، فشارِ اين غده باعث جلو آمدن چشم گرديده. به علتِ چسبيدگی اين غُده به مغز، كارِ جداسازی آن بسيار سخت است. و اگر عمل صورت بگيرد، يا چشمانِ بيمار از بين ميرود و يا مغزِ او آسيب خواهد ديد. كميسيون پزشكی، خطرِ عمل جراحي را بالای ۶۰ درصد ميدانست و موافقِ عمل نبود. اما با اصرارِ من و با حضور يک جراح از تهران، كميسيون بار ديگر تشكيل و تصميم بر اين شد كه قسمتی از ابروی من را شكافته و با برداشتنِ استخوانِ بالای چشم، به سراغ غده در پشتِ چشم بروند. عمل جراحی من در اوايلِ ارديبهشت ماه ۱۳۹۴ در يكی از بيمارستان‌های اصفهان انجام شد. عملی كه شش ساعت به طول انجاميد. تيمِ پزشكی قبل از عمل، بارِ ديگر به من و همراهان اعلام كرد: به علت نزديكی محلِ عمل به مغز و چشم، احتمالِ نابينایی و يا احتمالِ آسيب به مغز و مرگ وجود دارد. براي همين ، احتمالِ موفقيتِ عمل، كم است و فقط با اصرار بيمار، عمل انجام ميشود. با همهٔ دوستان و آشنايان خداحافظی كردم. با همسرم كه باردار بود و در اين سالها سختی‌ های بسيار كشيده بود ، وداع كردم. از همه حلالیت طلبيدم و با توكل به خدا راهی بيمارستان شدم. وارد اتاق عمل شدم. حسِ خاصی داشتم. احساس ميكردم كه از اين اتاق عمل ديگر بر نميگردم. تيم پزشكی با دقت بسياری كارَش را شروع كرد. من در همان اولِ كار بيهوش شدم.🧠👁😴 ادامه دارد...‼️ 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
[ کانال بهشت و جهنم ]
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 #قـسمت ششم همان روز به بيمارستان مراجعه كردم و التماس ميكردم كه مرا عمل
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 هفتم عمل جراحی طولانی شد و برداشتنِ غدهٔ پشت چشم، با مشكل مواجه شد. پزشكان تلاش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده همانطور كه پيش‌بینی ميشد با مشكلِ جدی همراه شد. آنها كار را ادامه دادند و در آخرين مراحلِ عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد... احساس كردم آنها كار را به خوبی انجام دادند. ديگر هيچ مشكلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حسِ زيبايی بود! درد از تمامِ بدنم جدا شد. يكباره احساسِ راحتی كردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شكر. از اين همه دردِ چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اينكه كُلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تختِ جراحی بلند شدم و نشستم. برای يک لحظه، زمانی را ديدم كه نوزاد و در آغوشِ مادر بودم! از لحظه كودكي تا لحظه‌ای كه وارد بيمارستان شدم، برای لحظاتی با تمامِ جزئيات در مقابل من قرار گرفت! چقدر حس و حال شيرينی داشتم. در يک لحظه تمام زندگی و اعمالم را ديدم! در همين حال و هوا بودم كه جوانی بسيار زيبا، با لباسی سفيد و نورانی در سمتِ راستِ خودم ديدم. او بسيار زيبا و دوست داشتنی بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنارِ من ايستاده بود و به صورتِ من لبخند ميزد. محو چهرهٔ او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهره‌اش زيباست! چقدر آشناست. من او را كجا ديده‌ام!؟🤔😍 ادامه دارد...‼️ 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
[ کانال بهشت و جهنم ]
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 #قـسمت_هشتم سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمه ام و آقاجان سيد (پد
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 خوب به ياد دارم كه چه ذكری ميگفت. اما از آن عجيب‌تر اينكه ذهن او را ميتوانستم بخوانم! او با خودش ميگفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزندِ كوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برايش بيفتد، ما با بچه‌هايش چه كنيم؟ يعنی بيشتر ناراحتِ خودش بود كه با بچه‌های من چه كند !؟ كمی آنسوتر، داخلِ يكی از اتاق‌های بخش، يک نفر در موردِ من با خدا حرف ميزد من او را هم ميديدم. داخل بخشِ آقايان، يک جانباز بود كه روی تخت خوابيده و برايم دعا ميكرد. او را ميشناختم. قبل از اينكه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی كردم و گفتم كه شايد برنگردم. اين جانباز خالصانه ميگفت: خدايا من را بِبَر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. يكباره احساس كردم كه باطنِ تمامِ افراد را متوجه ميشوم. نيت‌ها و اعمال آنها را ميبينم و... بارِ ديگر جوانِ خوش‌سيما به من گفت: برويم؟ خيلی زود فهميدم منظورِ ايشان، مرگِ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيتِ به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماری خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلی بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثی كردم و به پسر عمه ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرار های من بی‌فايده بود. بايد ميرفتم. همان لحظه دو جوانِ ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟🧐🌍 ادامه دارد...‼️ 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 عاقبت تکان دهنده زنی فاسد و مردی سالم! 🌱حجت الاسلام مومنی 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥گزارشی عجیب و تکان دهنده از غسالخانه تهران💥 🙏الهی و ربی من لی غیرک🙏 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
[ کانال بهشت و جهنم ]
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 #قـسمت_نهم خوب به ياد دارم كه چه ذكری ميگفت. اما از آن عجيب‌تر اينكه ذهن
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 دهم بی‌اختیار همراه با آنها حركت كردم. لحظه‌ای بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يک بيابان ديدم! اين را هم بگويم كه زمان، اصلاً مانند اينجا نبود. من در يک لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم! آن زمان كاملا متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلی خوبی داشتم. از آن دردِ شديدِ چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلی عالی بود. من شنيده بودم كه دو مَلَک از سوی خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو مَلَك را ميديدم. چقدر چهرهٔ آنها زيبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسطِ يک بيابانِ كويری و خشک و بی‌آب و علف حركت ميكرديم. كمی جلوتر چيزی را ديدم! روبه‌روی ما يک ميز قرار داشت كه يک نفر پشتِ آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديک شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپِ من در دور دستها، چيزی شبيهِ سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعله‌های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم. به سمت راست خيره شدم. در دور دستها يک باغِ بزرگ و زيبا، يا چيزی شبيهِ جنگل‌های شمالِ ايران پيدا بود. نسيمِ خنكی از آن سو احساس ميكردم. به شخصِ پشتِ ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس‌ُالعَملی نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوانِ پشتِ ميز يک كتابِ بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!📓😥 ادامه دارد...‼️ 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈چگونه در مقابل شیطان ایستادگی کنیم؟ 🔑 کلید آن چیست؟ 🌱کلیپ بسیار زیبا و دیدنی... 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
[ کانال بهشت و جهنم ]
شیخ‌ رجبعلی‌خیاط (ره): اگر مواظب دلتان باشید، و غیر خدا را در آن راه ندهید، آنچه را دیگران نمی‌بی
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 🗒 شانزدهم و کتابِ اعمالِ آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را می‌بينی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و ميگويند: وای بر ما، اين چه کتابی است که هيچ عمل کوچک و بزرگی را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر می‌بینند و پروردگارت به هیچکس ظلم نمی کند.(‌کهف،آیه۴۹) صفحات را كه ورق ميزدم، وقتی عملی بسيار ارزشمند بود، آن عمل، درشت‌تر از بقيه در بالای صفحه نوشته شده بود. در يكی از صفحات، به صورتِ بسيار بزرگ نوشته شده بود: کمک به یک خانوادهٔ فقیر. شرحِ جزئيات و فيلمِ آن موجود بود، ولی راستَش را بخواهيد من هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمک كرده باشم! يعنی دوست داشتم، اما توانِ مالی نداشتم كه به آنها كمک كنم. آن خانواده را ميشناختم. آنها در همسايگی ما بودند و اوضاعِ مالی خوبی نداشتند. خيلی دلم ميخواست به آنها كمک كنم، برای همين يک روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضای فاميل كه وضعِ مالی خوبی داشتند مراجعه كردم. من شرحِ حالِ آن خانواده را گفتم و اينكه چقدر در مشكلات هستند، اما آنها اعتنايی نكردند. حتی يكی از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كارِ بزرگتر هاست. آن زمان من ۱۵ سال بيشتر نداشتم، وقتی اين برخورد را با من داشتند، من هم ديگر پيگيری نكردم. اما عجيب بود كه در نامهٔ عملِ من، كمک به آن خانوادهٔ فقير ثبت شده بود!💰📝😇 ادامه دارد...‼️ 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱داستان جالب و شنیدنی قاسم جگرکی 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 (علیه السلام) چه زمانی خواهد بود؟ وچه نقشی در حکومت امام زمان (عج) خواهند داشت؟ 🌹 ⪻ و ⪼ ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
👈🖤 نخستین گناه شاید به ناکجا آباد بکشد! 🌹آیت الله بهجت (ره): «اگر انسان گامی در راه غیر رضای خدا بردارد، دیگر گام های بعدی را نمی داند چه خواهد شد! همان گام اول، او را به جاهایی که نمی داند، خواهد کشید.» 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝
🌸حدیث منتخب🌸 ❣ پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله : 👈نشانه اسرافكار، چهار چيز است: 1️⃣ به كارهاى باطل مى نازد؛ 2️⃣ چيزى را مى خورَد كه فراخور حالش نيست؛ 3️⃣ در كارهاى خير، بى رغبت است؛ 4️⃣ و هر كس را كه بدو سودى نرسانَد، انكار مى كند 📚 تحف العقول صفحه 22 🌹 ╔✯══๑ღ🌺ღ๑══✭╗   @behesht_jahanam ╚✮══๑ღ🌺ღ๑══✬╝