eitaa logo
بهشت ثامن الائمه
875 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
37 فایل
اولین و بزرگترین مجموعه‌ی خودجوش مردمی،تربیتی و تشکیلاتی دختران در کشور، بهشت ثامن‌الائمه (جهان‌دخت) #کرج_تهران 🌺 پیج اینستاگرام https://www.instagram.com/m.beheshtesamen 🌺صفحه آپارات http://aparat.com/beheshtesamen 🌺خادمین کانال @Salhi888
مشاهده در ایتا
دانلود
آمریکا تو چه فکریه کالیفرنیا پر از بسیجیه @beheshtesamen
حدیث قدسی ای بنده من آنگاه که به نماز می ایستی آنچنان به سخنانت گوش میدهم که گویا همین یک بنده را دارم اما تو انچنان از من غافلی که گویا چندین خدا داری.
حرکت یعنی مامان سمیه❤️ عشقم! نفسم! بچه‌هایی که خودمانی‌تر هستند، این طوری صدایش می‌زنند ولی اکثریت استاد صدایش می‌کنند. استاد با یک کشیدگی دخترانه که با ناز از لای لب‌های ترگل رژ لب زده، بیرون می‌آید. استاد این روزهای شاهدشهر شهريار، همان مامان سمیه شانزده سال قبل ما گوشه‌ی اتاقک مصلی فردیس کرج است. اولین بار شانزده، هفده سال قبل توی سرمای زمستان با یک دختر کوچولو چندماهه دیدم‌ش. چسبیده بود به بخاری اتاقک نگهبانی مصلی فردیس. هوا سرد بود ولی راضی نبود به این سرما و گرما را فقط برای خودش و خانواده‌اش نمی‌خواست. آن روزها مامان سمیه قرار بود اولین اردوی دانش‌آموزی مشهدالرضا را کلید بزند. آن اتاقک اتاقک ثبت‌نام بود. برای من که تصورم از مذهبی‌ها چهره‌های اخمو و بداخلاق بود، لبخند مامان سمیه‌ تضاد پررنگ زندگیم شد. خانمی چادری و جوان که برخلاف بقیه چادری‌ها می‌خندید. ایده‌های نو داشت، اخلاق و محبت را توی اردوهای خودجوش دخترانه و هیئت‌های امام‌رضایی به جان‌ نوجوان می‌ریخت. سرود و بازی و احکام خنده‌دار را وسیله کارش کرده بود. انرژی داشت و یک لحظه از حرکت رو به جلو دست نمی‌کشید. انگار هدف خلقتش رساندن بود. دست تک تک دخترهای شهر را می‌گرفت از منجلاب عشق‌های مجازی بیرون می‌کشید و در گرمای عشق حقیقی امام‌رضا، جلد گنبد طلای‌شان می‌کرد. خیال می‌کردم حالا که سال‌ها از آن روزها گذشته، بی‌خیال حرکت شود. یا خودش گوشه‌ای بایستد و بقیه را به حرکت تشویق کند و بگوید: من آردهایم را الک کردم و الک را به دیوار آویختم. نوبت شماست. من زندگی دارم، بچه دارم، من که وظیفه‌ام را انجام دادم. امروز که رفتم پای صحبت‌هایش توی هئیت‌ دخترانه شاهدشهر نشستم انگار وارد تونل زمان شدم. تک تک ماجراهای شانزده سال قبل برایم مرور شد. از روزی که برای اولین بار رفتم اردو مشهد تا روزی که بعد اردو مشهد، هئیت دانش‌آموزی زد و خادمی کردن توی هئیت را یادمان داد. و آرام آرام مسیر حرکت‌مان را تغییر داد. نه تنها خسته نشده بود. نه‌تنها زندگی مستاجری و سنگ‌اندازی‌های حسودان و جاهلان مانع حرکت‌ش نشده بود بلکه این روزها تخت گاز حرکت رو به جلو را در دستور زندگی‌اش گذاشته. امروز ‌دوباره داشت از حرکت برای دخترهای نوجوان حرف می‌زد. دخترهایی که بعضی مذهبی‌ها این روزها می‌ترسند به ظاهر عجیب و غریب‌شان، به شلوار و لباس پاره‌شان نگاه کنند، چه برسد که با آنها هم‌کلام شوند. چه برسد که آنها را توی باشگاه و اردوی کوه و کلاس مدیریت زمان راه بدهد. مامان سمیه دیروز، استاد جودو این روزهای دخترهای شاهدشهر است. دختران نوجوانی که حال و حوصله بحث دینی ندارند. دخترهایی که گوش و چشم‌شان پر از شبهه و فتنه و آشوب است. دخترهایی که زیارت عاشورای شروع هئیت را از بی‌حوصلگی به سلام آخر بسنده می‌کنند، ۴۵ دقیقه پای صحبت‌های او می‌نشینند، بعضی‌هایشان حتی توی نت گوشی نکته‌برداری می‌کنند. چون همان استاد که توی باشگاه حرکت رو به جلو را یاد می‌دهد، اینجا توی هئیت روی صندلی می‌نشیند، خودمانی لای شوخی و خنده از زنده بودن تمام ذرات هستی حرف می‌زند. از این که باید هر روز حرکت کرد و متوقف نشد. از به کمال رسیدن و کامل شدن سنگ‌ها برای سنگ حرم شدن بحث را می‌برد به هر انسانی که بدی و خوبی به او الهام شده و باید راه تکامل را با حرکت رو به جلو طی کند. به گمانم دخترهای شاهدشهر این روزها خوشبخت‌ترین نوجوان‌های کشور هستند که می‌توانند کنار استاد طعم شیرین مهربانی امام‌رضا را بچشند و برای حرکت رو به جلو برنامه‌ریزی کنند. و استاد دست‌شان را می‌گیرد و پله پله بالا می‌برد. چشم که بهم بزنند همین دخترها با ظاهر عجیب امروز شده‌اند، یک پا فعال فرهنگی و انقلابی که به دغدغه‌های امروزشان بخندند. کاش مامان سمیه زیاد داشتیم... توی هر شهری یک مامان سمیه بود که فقط مامان پنج‌تا بچه خودش نبود، دلش می‌سوخت. تمام دختران نوجوان شهر را دختران خودش می‌دانست. دختران شانزده سال قبل مامان سمیه حالا قد کشیده‌اند، مثل همان اسما کوچولو که از کنار بخاری اتاقک مصلی فردیس حال قد کشیده و نوجوان شده‌ و هر کدام گوشه‌ای از شهر خودشان برای دختران شهر مادری می‌کنند. مامان سمیه دیروز و استاد امروز مادری با هزاران دختر امام رضایی است که برای رسیدن دل تک تک شان به پنجره‌فولاد خون دل و جوانی فدا کرده و ناملایمت هم کم از روزگار و نهادهای فرهنگی ندیده ولی حرکت یعنی مامان سمیه. استاد! سایه‌ات بر سر دختران شهر مستدام و عمرت پر برکت و عاقبتت نامیرا شدن شبیه مادر سادات. 🌸روز معلم مبارک پیشاپیش 🌸 🆔 @beheshtesamen
از تماشای تصویر نماز جماعت در مونترال کانادا تعجب نکنی!😳 چون می‌دانی که پایه‌های حکومت فرعون را مردی به لرزه در آورد که در اندرونی کاخ فرعون بزرگ شده بود مکتب امام خمینی (ره)جغرافیا ندارد❤️ @Kanoonrezvan8
دهم اردیبهشت روز ملی گرامی باد.
موقع نماز ما چندین بار اللّٰه‌اکبر میگیم.. اما تا حالا به معنیش عمقی نگاه کردی؟! اللّٰه‌اکبر یعنی خدا از همه چی بزرگتره.. حتی اون چیزی که بابتش غصه میخوری، بابتش درد میکشی، بابتش نگرانی.. فقط کافیه به عظمتش اعتماد کنی :)
راه آشیانه را گم کرده بودیم. هر چراغ چشمک‌زنی می‌دیدیم به سمت‌ش پرواز می‌کردیم🕊🕊 ولی خبری از آشیانه نبود.🥀 سیاه و دود گرفته و ناامید به هر سویی روزگار می‌گذراندیم.‌💔 تا اینکه دست‌های شما واسطه شد. 😍 شما بارها کبوترهای🕊 راه گم کرده را رسانده بودید، چشمه‌ی نور تمام چراغ‌ها آن جا بود. شما گوش‌مان را به شنیدن صدای نقاره‌خانه ✨ اجازه خورشید🌤 برای سر بیرون آوردن جلوی بزرگترین آفتاب هشتم مهمان کردید.❤️ چشمان‌مان را به دیدن گرمای گنبد روشنی بخشیدید و دل‌مان را امانت دست امام رضا سپردید. 💕 حالا که سال‌هاست جز دانه و گندم مهربانی امام‌رضا نخورده‌‌ایم و دیگر هیچ چراغ چشمک‌زنی نورش برای‌مان نور نیست می‌گوییم؛ این جلد گنبد طلا شدن و آموختن رسم پرواز را مدیون شما هستیم. 🥺🥺 🌱استاد امام‌رضایی شدن ما دختران شهر سمیه‌خانم سیدتقی‌زاده 💗 مربی فرهنگی دختران کرج و تهران روزتان مبارک از طرف دانش آموزانتون 🌸