سلام این مشکل خاصی نیست ی مدت ک از همون دارو ک برا گوشه استفاده کنین بر طرف میشه
فقط بعد ش باید یک سری مسائل رعایت کنین
شکلات کاکائو ی کم بخورین
عصبانیت شدید
گردو از همه مهمتر تعادل در خوردنش داشته باشید
خیلی زیاد سرت نو پایین نندازید
همسر من سالها ست ک درگیر این موضوع وحتی خودم چند بار شدم دکترم نرفتم همین دارو خوردم بر طرف شد
خدا رو شکر کنین سرطان نیت مدت طولانی از این دارو بخورین انشالله خوب میشین❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام ممنونم از گروه خوبتون
در جواب سوال این خانم باید بگم که من حدودا چهار ساله که درگیر این بیماری هستم وقتی پیامشون رو خوندم با تمام وجود حالشون رو حس کردم واقعا بیماری بدیه منکه از بس حالت تهوع داشتم رگ گلوم پاره شد 😔 هر وقت اینجوری میشدم تا یک ماه نمیتونستم پاشم
قرص بتا سرک خارجی بگیر تو ایران نیست چون تحریمه همسر من هرساله از کربلا برام میگیره خیلی خوبه هر وقت که سر گیجه میگیرید سریع یه دونه بخورید و تا دو ساعت چشماتون رو ببندید و بخوابید من الان دو ساله هر وقت اینجوری میشم میخورم و خدا رو شکر جواب داده بهم عکسش رو برات میفرستم
فقط چیزهای چرب و شیرین و شور وقتی سرگیجه داری اصلا استفاده نکن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#استاد_علی_صفایی_حائری
✅ خودت را زياد کن...
غمها را نمىتوان كم كرد، بايد خودت را زياد كنى! آن وقت غمهاى بزرگ در اين سينهى بزرگتر از هستى و عظيمتر از دريا هيچ طوفانى نمىآورند!
📚 کتاب تطهیر با جاری قرآن جلد ۲
#سبک_زندگی_اسلامی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام سایه جون ممنون از کانال خوبتون. برای اون خانمی که سرگیجه دارند. منم یکی دو سال پیش سر گیچه ی شدیدی همراه با تهوع و استفراغ گرفتم کارم به بیمارستان کشیده شد و سرم و ی چند تا آمپول تو سرم زدند بعد از یک روز خوب شدم بعدش رفتم پیگیر شدم دکتر از سرم ام آر آی گرفتم گفتند هیچی تو سرت نیست احتمال زیاد از مایع گوش میانی هست که فقط درمانش اینه که قرص بتاهیستین ۸ هر ۸ ساعت یک بار بخوری در واقع میشه روزی ۳ بار که منم تأمینی همش خوردم وقتی بهتر شدم دیگه نخوردم ولی به محض اینکه احساس کنم دارم سرگیجه میگیرم شروع به خوردن قرص میکنم تا چندروز و همیشه یک بسته قرص هر جاممیرم تو کیفم هست البته ناگفته نمونه اگر فشار عصبی بهم وارد بشه باعث میشه سرگیجه بگیرم تا حدودی باید سعی کنیم عصبی نشیم و حتما آزمایش چربی خون و تی جی هم بدید که مطمئن بشید البته قرص بتاهیستین ۸ خارجی هم داره ولی من همون ایرانیش میخوردم امیدوارم مشکلتون حل بشه و هرچه زودتر سلامتیتون به دست بیارید ممنون از سایه جون امیدوارم پیامم تو گروه بذارید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام درموردمادر۴۰ساله باردار
عزیزم بروخداروشکر کن وبه این نعمت الهی که خدابهت داده قدردانی کن چراکه همه کارهای خداروی حکمت هست توروخدااصلا فکرس.قط هم نکن که گناه کبیره هست.
خواهرمن دختر سه ساله داشت بعد پسرش وکه حامله شد چون یه کم باهمسرش اختلاف داشتن همه کاری کرد که سق.ط بشه ولی به حکمت خدای مقتدرپسرش موند وبه دنیا اومد ۱۴ ساله که شد همسرش فوت کرد وحالا باورتون نمیشه همون پسر خداخواسته شده پناه امن مادرش ودوتا خواهراش و شده یک فرد معروف وشناخته شده توایران وجهان وخداخواست که خانوادش واز فرش به عرش برسونه🤲❤️🌺خدایااااااااشکرررررررت❤️🌺🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
-با خودت این کارو نکن عزیز دل من! چرا انقدر فکر و خیال میکنی؟ چشم رو هم بزاری این چند ماه تموم شده و من و تو سر و سامون گرفتیم. پس یکم دندون رو جیگر بزار و درکم کن.
-نمیتونم. خودتو بذار جای من! حاضر بودی با یه نره خر ازدواج میکردم و شیش ماه دیگه سراغت میومدم؟
سر به زیر انداختم. حق داشت واقعاً تحمل این شرایط سخت بود.
-نه حق با توئه. حتی نمیتونم بهش فکر کنم.
سر از شونه ام بلند کرد.
-پس چطور از من توقع داری که حرفی نزنم؟
-درسته که بهت حق میدم. فقط ازت خواهش میکنم یه کوچولو منو درک کنی... یه کوچولو با من کنار بیا. قول میدم بعد از اون شرایط رو درست کنم.
سارا سری داد و دیگه حرفی نزد. برای اینکه حال وهواشو عوض کنم دست تو جیبم بردم و گفتم:
-ببین برای خانم خودم چی گرفتم. یه هدیه قشنگ.
سارا مثل همیشه که با شنیدن اسم هدیه ذوق میکرد به تندی تمام قد به سمتم چرخید و گفت:
-چی برام آوردی؟
جعبه معرق کاری شده رو از جیبم در آوردم و به سمتش گرفتم. تو این مدت هدایای زیادی برای سارا گرفته بودم؛ اما اینبار هدیه ام با همیشه فرق میکرد. هیچ وقت براش انگشتر نخریدم. به نظر من خریدن حلقۀ طلا وقتی درست بود که به اون زن و یا دختر به چشم شریک زندگی نگاه کنی و من برای اولین بار برای سارا این هدیه ارزشمند خریده بودم.
سارا همین که در جعبه رو باز کرد، چشماش با دیدن رینگ ساده طلایی که با یه ردیف نگین ساده آذین شده بود، درخشید. با ذوق پرسید:
-این برای منه؟
-آره عزیزم، میخوام با این حلقه ازت خواستگاری کنم.
و فکر نجلا رو عقب زدم. حلقه رو از توی جعبه درآوردم و به سمتش گرفتم:
-سارا جان! عزیز دلم! حاضری شیش ماه برای من صبر کنی تا روزی که حلقۀ اصلی ازدواجمون رو به دستت کنم؟ حاضری تو این چند ماه نامزد من باشی؟
سارا با همون چشمای گریون به من نگاه کرد و با ذوق پشت هم گفت:
-آره آره حتماً.
و با هیجان انگشت نشونش رو جلو آورد. حلقه رو توی انگشتش کردم که سارا با ذوق دستشو بالا برد. تو تاریک روشنایی نور پارک برق حلقه خیره کننده بود.
-وای دمیر چقدر قشنگه!
-دوسش داری؟
-آره خیلی.
-وای دمیر ممنونم... خیلی ممنونم. قول میدم شیش ماه منتظرت بمونم. اصلا شیش ماه که سهله یک سال منتظرت میمونم. حالا دیگه نامزد توام. اینجوری خیالم راحت شد.
گفت:
-خدایا خیالم راحت شد... خیالم راحت شد...