دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
الهی فدات بشم… چقدر دلم برات تنگ شده بود. این چند روز برام مثل چند سال گذشت.
اما آرمان گول حرفهامو نخورد.
– نمیخوای بیای پایین؟ یا خودم بیام بالا؟
از همونجا سرکج کردم و با ناز توی گوشی گفتم:
– آرمان، به خدا خستهم. مامان و بابامم دعوام میکنن. دلت به حالم نمیسوزه؟
تو نمیدونی این چند روز چقدر خسته شدم. جام عوض شده بود، اون دمیر خان هم که مدام رو مخم بود.
انقدر فک زدم تا مخشو بزنم، ولی همه کارا رو راست و ریز کردم.
میشه پایین نیام؟
بالاخره آرمان خر شد، سر به زیر انداخت و پرسید:
– تعریف کن، چی شد؟
از پشت پنجره کنار رفتم، پرده رو کامل بستم. خودمو پرت کردم روی تختم و با یه پوزخند زیر لب گفتم: بالاخره خر شد... لم این مردا دست خودمه!
– خب میخواستی چی بشه؟ عروسی گرفتن، تموم شد رفت.
– تو چرا حالت گرفتهست؟
– معلومه دیگه، خستهم. تازه دیشب رفتم عروس خانومو دیدم... مثل پنجهی آفتابه!
– خب به تو چه؟
عصبی شدم. ناخواسته زبونم باز شد:
– به من چه؟ دمیر از دستمون میره، آرمان! این همه نقشه کشیدیم که خرابش کنیم؟
صدای غرش آرمان بلند شد:
– به جهنم! نهایت دنبال یه گردنکلفت دیگه میگردیم.
انقدر چرت و پرت گفت که اگه دم دستم بود، شاید خفهاش میکردم!
من داغ عشقم به دلم بود، اون فقط دنبال منافع خودش.
– آخ آرمان… این همه دویدیم، نشه پنبهش.
– خب حالا میخوای چی کار کنی؟ طرف زن گرفته. میخوای همچنان آویزونش باشی؟
پروندهت پره. میخوای ننگ رابطه با یه مرد زندار رو هم بهش اضافه کنی؟
نفس گرفتم. باید خودمو کنترل میکردم…
– آرمان، نمیدونم تو هدفت چیه ولی من روی دمیر سرمایهگذاری کردم.
من همه چیزمو پای اون گذاشتم. پس به این راحتی از دستش نمیدم.
– باز فاز عاشقانه گرفتی؟
– ای بابا! تو هم همیشه توهم میزنی. کدوم فاز عاشقی؟!
باسلام نازگل جون گل گلاب برای خواهری که شوهرش از کمپ رفتنه شوهرش ناراحته مینویسم.
خواهر گلم خداروهزاران مرتبه شکر که الان تو ترک هستن.
خواهرم خیلی خوب درکت میکنم چون شوهر ثابق منم بیشتر از ده بار کمپ میرفت ولی ترک نمیکرد بعداز پاشیدن زندگیم بعداواره شدن بچه هام الان دوسه سالی میشه ترک کرده خدارو شکر هرچی باشه پدربچه هامه.
ولی شما خواهرگلم اصلان واصلان به هیچ وج از رفتنش به کمپ ناراحت نشو حتی اگه کل روزو اونجا بمونه.
چون اونجاهر روز یه م عتادومیارن میبینه...هرروز زجر کشیدن ودرد کردن یکیو میبینه یاد خودش میفته از اینکه الان سالم وسرحاله روز به روز بیشتر از فکرو خیال م.واد لعنتی خانه خراب کن درمیاد .
خواهرم بذارهرجوردوست داره بگرده دوست داره بره بیاد .
شما تنهاکاری که میکنی .۱به هیچ وج بچه ی دومو نیار تاموقع ای که ده سال از ترکش نگذشته.
۲همیشه خودتو شاد نگهدار خونه مرتب غذااماده هرچی دوست داره .وقتی اومدخونه تخمه خوراکی چیزی که سرگرمش کنع
۳همیشه باخانوادش یاباخانوادت خیلی خوشی کن فضارو همیشه شاد نگهدار.بهش خوش بگذره
۴اصلان وابدابهش سرکوفت نزن
ببین خواهر گلم مازنها اصلان تجربه یا سیاست نداریم.
باندونم کاریات اشتباه منو شمانکن که بعداواره شدن میفهمی من چی میگم .
تامیتونی کنارش باش بخداهیچ جا هیچکس مثل شوهر اول یا زندگی اول نمیشع .بخداهیچ جا شرمنده طولانی شد هرچقدرلج کنی باشوهرت خودت تومنجلاب گیر میکنی.
کاش یکی هم به من میگفت این حرفارو .
ولی برادرشوهرثابقم خواهرشوهر ثابقم همیشه به من میگفتن این برادرماادم بشو نیست طلاقتو بگیر حیف تونیست منم فکرمیکردم چه خبره من کیم من چی شدم .
ولی الان زن شوهرثابقم اینایی که من توروراهنمایی کردم میکنه حتی شوهرثابقمو برداشت برد کناره خانواده خوش شکر خداالان تو ترکه دوسه ساله.
الاهی به حق امام زمان همه ی زنهادرکناره شوهرو بچه های اولش خوشو خرم باشن.ممنون از سایه جون عزیزم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام در جواب خانم ساحل ۳۲سال
بنظر من هیچی از اعتیاد بدتر نیست بخاطر رفتن
به کمپ بهش گیر نده بزار خودشو با هرچی که دوست داره سرگرم کنه فقد طرف اون نر
ی مدت که بگذره از کمپ رفتن هم زده میشه باهاش خیلی مدارا کن
جاهایی که قبل میرفت نزار بره با رفیقایی که قبلاً میگشت نزار بره .
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
ماجرای دختری که در قبر مادرش خوابید
این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میکرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
به گزارش جهان به نقل از روضه نیوز، علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که:استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای
اَفَندیها سنیهای دولت عثمانی فوت کرد.این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میکرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.
پرسیدند چرا این طور شده ای؟
در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم است.
تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَستُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»
در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند
که آتش آن به سوی آسمان زبانه میکشید.
من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که میبینید
که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.
مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میکرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی علیه السلام بوده و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانمی می نویسم که یه ماهه عروسی کردن و از دو قومیت مختلف هستن
با سلام به دوستان عزیز و سایه خانم گل برای خانمی می نویسم که یه ماهه عروسی کردن و از دو قومیت مختلف هستن
وخانواده ی همسرشون رسومی که در قوم این خانم هست به جا نیاوردن مثل مادر زن سلام و خلعت بردن برای مادر عروس شما باید در مورد رسومتون از قبل با
همسرت صحبت می کردی تا الان باعث دلخوری نشه ما هم رسم مادرزن سلام داریم
ولی خانواده ی داماد وظیفه ای نداره واین خود داماد هست که هدیه ای برای مادرزن میبره. حالا هم شما با همسرت برین یه هدیه
بخرین و به مادرتون بدین و با یه عذر خواهی از دلشون در بیارین سعی کنین تو زندگی خیلی دنبال حرف و حدیث را نگیرین تا زندگیتون شیرین باشه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خدمت دوست عزیزم که یکماه ازدواج کرده
خواهر این رسم ورسوم ها همه دست وپا گیر وچالش برانگیزن
سلام خدمت دوست عزیزم که یکماه ازدواج کرده
خواهر این رسم ورسوم ها همه دست وپا گیر وچالش برانگیزن
ناراحت نکن نه خودت رو ونه همسرت رو شما میتونی از این به بعد نفس بکشی چون بیشترشو رد کردی به نظرم روی همسرت کار کن تو خونه وبین خودت وهمسرش در مورد رسم هاتون واگه میبینی کم میزارن کم بزار
تو منو بردی به ۱۸ ساله قبل زمانی که مادرشوهرم قبل از خواستگاری با من صحبت کرد که پسرم دستش خالیه و باهاش منصف تا کن این در حالی بود که میخواستن زرنگی کنن نه چیز دیگه
خوب من دختری بودم که ۳ تا النگو داشتم یه جفت گوشواره وقتی دیدم بحث زرنگیه شب عروسی از دستم در آوردم و دادم مادرم
مادر خیلی تعجب کرد اما چون حرصی بود گرفت گوشواره رو فرداش پسم داد ولی النگو هارو نگه داشت عوض کرد ویکی شب چله برام آورد میخوام اینو بگم تو خونه با شوهرت کار کن که روابط خوب وسالم بمونه از رسم ورسوم هاتون بگو وانتظارات 🤔
ازاینور به مامان بگو چون رسم ندارن براشون سخته طبق رسوم ماجلو برن 😜
از طرفی هم خودت نرم نرمک حرف افتاد به مادرشوهر بگو که کم گذاشتی
سعی کن میانه رو بگیری چون همه چیز همون اول پایه ریزی میشه پس بزار تو ذهن مادر وهمسرت خوبهاش بمونه
سیاست تو خیلی میتونه کمک کنه که چطور همه رو سرجا بشونی
بیشتر از این هم حرص نخور چون زیادش رفته کمش مونده
گلیم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿