سلام سایه جون خوبی عزیزم
یه سوال اورژانسی داشتم توروخدابزارکانالتون
دیشب یه حبه سیرگذاشتم توی رح..مم گفتندبرای عف.ونت خوبه هنوزدرنیومده چیکارکنم دربیادتوروخداراهنماییم کنید
🌸🍃🍃🍃
سلام برا سر. د شدن زن مطعلقه روزی نه بار سوره کوثر بخون اگ امکانش هس یکم اسفند ونمک بریز تو کفش زن 👡 نذر شهدا کن روزی 5 تا صلوات پنج تا هم لعن بر قاتلان شهدا
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
لقمههای دورریخته شده و نگاه معصوم کودکان
لقمههای دورریخته شده و نگاه معصوم کودکان
به عنوان یک معلم، فرصت این را دارم که هر روز نه تنها درس بدهم، بلکه از نزدیک شاهد قصههای کوچک زندگی دانشآموزانم باشم. برخی از این قصهها، شاد و انرژیبخش و برخی دیگر، مانند تکهای سنگ، بر دل مینشینند و فکر آدم را به خود مشغول میکنند.
یکی از این داستانهای تکراری و در عین حال تکاندهنده، ماجرای دور ریختن لقمههای خانگی توسط خود بچههاست. این اتفاق را یک بار، دوسال پیش در کلاس چهارم و دو بار کلاس پنجم از نزدیک لمس کردم. با خودم فکر میکردم شاید بچهها سیر هستند یا ذائقهشان عوض شده، اما وقتی با هر سه نفرشان صحبت کردم، واقعیتی عمیقتر و حساستر خودنمایی کرد.
دانشآموز کلاس چهارمی برایم تعریف کرد: "یکبار مادرم داشت برای درست کردن کتلت، سیبزمینی رنده میکرد. دیدم که یک تکه از لاک قرمز روی ناخنش وقتی به رنده گیر کرد، همراه سیبزمینی داخل ظرف مخلوط کتلت افتاد. وقتی به مادرم گفتم، با عجله دنبال آن تکه لاک گشت، اما دیگر دیر شده بود. لاک کاملاً خرد و با غذا مخلوط شده بود. از آن روز به بعد، من دیگر غذاهایی مثل کتلت یا حتی لقمهای را که مادرم با دستش درست میکند، دوست ندارم."
امسال نیز در کلاس پنجم، پسری را دیدم که در سکوت و بیآنکه حتی لقمههایش را باز کند، آنها را مستقیم داخل سطل زباله میانداخت. پس از مکالمهای طولانی و با کمی اصرار، بالاخره زبان به سخن گشود. با چشمانی که به زمین دوخته بود، آرام گفت: "مادرم ناخن کاشته است. زیر ناخنهایش قارچ زده و من وقتی دستش را میبینم، حالم بد میشود. من از دستان مادرم بدم میآید و همیشه احساس میکنم دست به هر چه بزند، آن قارچ به همه چیز سرایت میکند."
متاسفانه پسر سوم نیز داستان مشابهی از قارچ ناخن مادرش داشت که انگشتان مادر را نیز درگیر کرده بود..
حرفهای این کودکان، تنها یک شکایت ساده از غذا نبود. اینها فریادهای آرام و معصومانهای بودند دربارهٔ "امنیت" و "پاکیزگی" که یک کودک در محیط خانه و از دستان مادرش انتظار دارد.
کاش یادمان نرود که
زیبایی حقیقی و زنانهٔ یک مادر، در سادگی و سلامت اوست. دستان بی آلایش و پاک مادر، وقتی با عشق برای خانواده اش لقمه میبندد و غذا می پزد، برای آنها مقدس است.
مادری کردن مقدس است چون بوی امنیت و محبت خالصانه میدهد؛ امنیتی از جنس بهشت زمینی....
ن. پناهیان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
آخه تو پارک قرار گذاشته بودیم؛ اما یه دفعه دیدم اینجایید.
-آره عزیزم قرار گذاشتیم. اما بهتر دیدم تو خونه همدیگه رو ببینیم. در ضمن باید یه نکته ای رو بهت بگم. اسم من فرنوش نیست.
گیج شدم. فرنوش نیست؟ چی میگفت؟
-چی؟ مگه اسم شما فرنوش نیست؟
-نه گلم یه سوء تفاهمی پیش اومده. اصلا بزار خودم رو درست معرفی کنم. من فرنوش خواهر فرهاد نیستم.
حواسم جمع شد. خواهر فرهاد نبود؟ یعنی چی؟ چرا هیچ چیزی از حرفهای فرنوش رو نمیفهمیدم. اصلا چی میگفت؟ میگفت خواهر فرهاد نیست؟ پس کیه که تو این مدت به اسم فرنوش به خونه ما میومده؟
خیلی راحت موهای بلندش رو روی شونه اش ریخت و با آب و تاب گفت:
-در واقع اسم من ساراست.
انگار تو یه لحظه برق از سرم پرید. اسم سارا توی دهلیزهای گوشام پژواک شد. تو تمام عمرم فقط یه سارا میشناختم. اونم زن دمیر بود.
و جمله بعدی زن تمام افکارم رو به هم ریخت.
-من سارام... زن دمیر!
یه لحظه احساس کردم سرم گیج رفت. بند کیف از دستم رها شد و روی زمین افتاد. پردازش این همه فکر و خیال و اتفاق تو آن واحد برای ذهنم سخت بود. فقط یه چیز رو میدونستم این زن داشت حقیقت رو میگفت. حسی موزی ته وجودم میگفت این زن سارا هووی منه. تو این مدت فکر میکردم فرنوش خواهر فرهاده و مثل یه دوست باهاش رفتار کرده بودم. هرچند که با زبونش منو آزار داده بود؛ ولی با ساده لوحی بهش لبخند زده بودم و حالا میفهمیدم تمام اون نیش و کنایهها حسادت و نیرنگ هووم بوده که تو این مدت با دمیر زندگی میکرده و به من خ.یانت میکرد. قضیه ساده تر از اون چیزی بود که فکر میکردم و منه ابله با وجود تمام این نشونه ها بازهم متوجه حقیقت نشده بودم و مثل کبک سرم رو تو برف فرو برده بودم.
عقلم به جایی قد نمیداد و نمیدونستم چه حالی دارم. فقط میدونستم بینهایت حالم بده. درست مثل روزی که یانای منو از زیر چرخ های ماشین نجات داد. احساس کردم سرم داره گیج میره و زانوهام سست شده. به زحمت با قدمهای ناتوان روی اولین مبل نشستم و سرمو تو دستام گرفتم. زیر لب زمزمه کردم:
-پس تو فرنوش نبودی؟ زن دمیر بودی؟ وای خدایا! بهم دروغ گفتن! هم دمیر، هم فرهاد.
صدای سارا رو شنیدم که گفت:
-آره از همون اول بهت دروغ گفتیم. در واقع من همه چیز زندگی دمیر رو میدونستم. تو این مدت هم با دمیر کلی با هم خوش بودیم و به خاطر همین هم سراغت نیومدم.
سلام عزیزم خوبید تشکر میکنم از کانال خیلی خوبتون من اولین بار پیام میدهم
لطفا راهنمایی کنید یا داخل گروه بزارید .دخترم22سالشه اسم شدید داره لطفاً بفرمایید چه
براش خوبه وچه بد .یه دکتر خوب در یزد بهم معرفی کنید.منم مامان نگران
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من به عنوان مادر یک پشت کنکوری چگونه با پسرم برخورد کنم دوسال پشت کنکور امسال هم نمیخوادبره چون خوب نیاورده
سلام خدمت دوستان عزیز سوالی داشتم در مورد پسرم البته یه تشکر ویژه از سایه خانم با این کانال پر محتوا آخر شب واصول صبح حتما این کانال میخونم واقعا عالیه 🙏👍🌸من خودم اکثرا پاسخگو هستم ممنون یشم سوال من جواب بدید من به عنوان مادر یک پشت کنکوری چگونه با پسرم برخورد کنم دوسال پشت کنکور امسال هم نمیخوادبره چون خوب نیاورده تجربی هستش رشته اش از شما مادران عزیز که فرزندشون رتبه عالی داشتن چگونه برخورد کنم یا چگونه درس بخونه ایا با قلم چی جلو بره یا مشاوره بگیریم آخه دیگه خسته شدم اون طبقهای بخاطر سروصدای خواهرش مجبور شدیم پایین یه اتاق درست کنیم پارسال پرستاری قبول شد ولی نرفت امسال هم رتبه دو برابر پارسال شد ایا میتونه سال بعد تو رشته خوب قبول شد آخه ادعاش زیاد ولی باباش فقط امسال مهلت داده اگه قبول نشه باید قید درس بزنه اینم چن سال فقط مونده خونه درس خونده و اصلا بیرون زیاد نمیره در حد باشگاه اونم قطع کرده وزیاد قهوه هم میخوره ایا ضرر داره یانه دیگه واقعا بریدم از ست زخم زبون آدمای اطراف تو روخدا راهنمایی کنید انواع کتاب ها جز وها بیچاره باباش باین گرونی خریده میگه میخونم ولی نتیجه نمیگیره اجرتان با امام زمان منم مادر کنکوریها😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام خدمت عزیزی ک دندونش درد داره شما یک دستمال کاغذی ب احتیاط
زیر دندونت بزا ر انداز چوب کبریت جوری ک همراه غذا نخوری تا جا بیفته
البته باید بعد غذا عوض کنی وآب نمک ولیمه قرقره کن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿