دنیای بانوان❤️
🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃 دلانه خانم کانالمون رو بشنویم
سلام من ۱۳ ساله
من بخاطر کمبود محبت از طرف خانوادم به سمت جنس مخالف کشید شدم...🌱🌸
اول اون اومد من نرفتم ولی بدم میومد از این کار چون فامیل دوستم بود اومد بهم گفت ازت خوشش میاد و اینا
من اول باور نکردم (اعتماد به نفسم صفر بود ولی خدا رو شکر الان متوسط)
چند روز گذشت بعد من رضایت دادم اولین باری بود که بای پسر چت میکردم از همه چی هم خبر داشتیم حتی دوست دخترای سابقش، بهم گفت و من از چندتاشون خبر داشتم
ما الان چندماهه با همیم
مادرم خرجی خونه رو میده (پدرم نزدیک ۵۰ تا گوسفند داره ولی نمیفروشه میگه کم میشن
سالی سه بار میفروشه برای آذوقه خود گوسفندا، فقط عید امسال یک تومن داد بقیه سالها کمتر میداد با همون یک تومن برای چهار نفرمون لباس میگیریم ) پدرم اصلا کار نمیکن هرکدوم دو دست لباس بیشتر نداریم (من خواهر بزرگم. برادر کوچکم) چهارسال پیش برام یک پالتو و یک دست لباس زمستونی گرفتن تا امسال خودم زعفرون پاک کردم تونستم یه دست گرمکن برای خودم بگیرم مادرم خداییش خیلی خوبه پدرم دوسم داره ولی ابراز نمیکن
بعضی وقتا انقد حس میکنم که اگه دوست داشتن مادرم و پدرم نسبت ب خودم با خواهر برادرم روهم بذارم بازم نصف اونا نمیشم.
الان من عقده ایی شدم هر چی ببینم پول دستم باشه میخرم
الانم میخواد مادرم طلاق بگیره، مادرم میدونه من با اون فرد دوستم فقط چت میکنیم.
بهم گفت اگه من طلاق بگیرم کسی نمیاد خواستگاریت( چون خواهرمم طلاق گرفت) حتی اون فرد.
چون مادرم زیاد زجر کشید بود قبول کردم الان کسی خبر نداره ولی میترسم از عشقم جدا شم بهش وابسته شدم اونم همین طور حتی به مادرشم گفت مادرش نسبت ب خانواده خیلی حساسه ، ممکنه منو نگیره، من از این بابت خیلی نگرانم الان میدونم همه تون میگید کوچیکم ولی نه من کاملا عاشقشم مادر پدرای عزیز دیدید اختلاف دارید همون اول جدا شید نه ک الان بچه دارید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🎶♥️🎶 داشتم یه ریز غر میزدم و عین خیالش نبود . . .
داشتم یه ریز غر میزدم و عین خیالش نبود همینجور میگفتم و میگفتم وقتی میگم خُله، خنگِ خداست بیراه نمیگم دهنم کف کرد و دریغ از یه قربون صدقه
که بند بیاره این سیلِ غر زدنایِ منو هنوز بعدِ یه قرن رگِ خوابم دستش نیست
که با یه قربون صدقه، یه ماچِ محکمِ آبدار،
یه بغلِ سفت،
چارپایِ دراز گوش میشه این دلِ الاغِ من داشت غر غرام به جاهایِ باریک و فحشایِ رکیک میرسید
دست کشید رو ترقوه امُ چشماشو بست
و یه لبخند کوچولویِ دلبر زد حرصم گرفت
از اینهمه بی خیالیش سرشُ چسبوند به گوشمُ گفت:
[شکر میونِ غرغراتون عیال، این برآمدگیِ استخونِ زیرِ گلوتون، عشق ترین پَستی بلندیِ زندگیِ منه ما هیچ ما فشرده شدن در آغوشش^^♥️]
.@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
💙🧿
زیبـــــــــــاترین رفتن🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
پنج شش روزی قبل از شهادتش بود که برایم نامه فرستاد. نوشته بود: سعی کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کردهای؟ وقتی به او نزدیک شوی تمام غمها را فراموش میکنی و همه غصهها را از یاد میرود. سعی کن به او نزدیک شوی. از رفت من هم ناراحت نباش. برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛ فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت. پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتنها مرگ سرخ است. کلمه به کلمه نامهاش با نامههای قبلی فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که به زودی از کنارم پر میکشد.
شهید محمد رضا نظافت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
دختر کرد 👇
من یک دختر کرد هستم...اهل تسنن...
داخل دانشگاه با یک پسر اهل اصفهان و شیعه آشنا شدم...شما همتون میدونید که پدرهای کرد روی دخترشون خصوصا مذهبشون خیلی حساس هستند...
خلاصه وقتی علیسان اومد خواستگاری من،همه فامیل به پدرم گفتند اگر دختر بهش بدی نه ما نه تو...مگه پسر توی فامیل کمداریم که بدیش به یه غریبه اونم شیعه....
یه شب رفتم پیش بابام گفتم بابا من بدون اون میمیرم،شاید جسمم برای یکی دیگه باشه ولی روحمم همیشه به علیسان تعلق داره...
وای باورتون نمیشه پدر من که همیشه خیلی متعصب بود اونشب بغلم کرد و گفت هیچی ارزش اشک دخترمو نداره😍😍
ولی شب عروسی به علیسان گفت وای به حالت اشک دخترمو در بیاری😡😡😡
با تمام مخالفتهای فامیل زن علیسان شدم و الان کنار هم خوشبختیم☺️☺️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
حال خوب😍🍃🍃🍃🍃🍃🍃
گفتم اول صبحی خوشحالتون کنم😊
دیروزبعدازساعت ها انتظارتویه مطب ومعطلی بالاخره نوبت ام شد،دیگه ازهجوم فشار واسترس اینکه اگه بچه مشکل دارباشه چیکارکنم،یه سره گریه میکردم😕
حالا خدا پدرمادرماسک رو بیامرزه که جلوی صورتم بود کسی متوجه نشد😜
خداروشکر دخترفسقلی مون همه چیزش سالمه و انگاریه باربزرگی ازدوشم برداشته شد و خیالم راحت شد😍😍😍
تازه آخرشب که اومدیم خونه،پسرم میگه پس آبجیِ من کو😅
بالاخره اینکه دیگه نم نم باید به فکرجهاز و یه داماد خوب باشیم😎
خدایا مرررسی و ماخیلی خوشحالیم،برای همتون آرزوی تنی سالم و دلی شاد دارم🤩
عسل بانو ازمازندران🌹🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🌸 شب عروسی و عروسی که...😔 🍃🌸
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: ندا ، دخترم ، در را باز کن. ندا جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. ندای ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست ندا یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای ندا میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! فرزاد جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی فرزاد بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! فرزاد تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی ندات چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی ندات تا آخرش رو حرفاش موند. فرزاد ندات داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! فرزاد من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. فرزاد حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای فرزاد کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر ندا نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر فرزاد بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر فرزاد هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست ندا اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق فرزاد و ندا بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃 #روایت_عاشقانه_زهرا
شوهر من شاغل بود...
دوتامون دانشجوی یه رشته بودیم، اون زود میومد زود میرفت...
یه بار با دوستام تو الاچیق نشسته بودیم بهشون گفتم من با این پسره ازدواج میکنم😂...
گذشت تا یه روز الکی صداش کردم گفتم تمرینات ریاضی حل کردین شمارش گرفتم، چن روز بعدش اومد خاستگاری 😍😍😍...
الانم بهترین رفیقمه....جونم براش در میره...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿