دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#عشق
🍃🍂 بی شک مجذوبت شوند 🍃🍂
🖊 " آیه الکرسے" را بخوان و بین
دو《 یَشْفَعُ عِنْدهُ》محبت شخص مورد
نظر را قصد ڪن ، شکی نیست ک
محبت ایجاد خواهد شد
📚 تحفة الرضویه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خسته نباشین میخواستم پیام من و بزارین گروه ❤من تتو ابروهامو دوبار ریمو کردم
بعضی جاهاش خیلی کم رفته تو اگه دقت کنی معلومه بعضی جاهاشم یکم برآمده شده که زیاد معلوم نیس ولی وقتی کرم میزنم مشخص میشه پوستم یکم حالت شیشه ای شده
تتو ابروهام هنوز نرفته میخواستم از دوستان بپرسم که برا پاک کردن تتو ابرو ریمو خوبه یا لیزر
و برای جای ریمو که ابروهام اینجوری شده ترفندی دارن
میخواستم بپرسم اگه بازم برم ریمو و یه ترمیم کننده قوی بخرم اون قبلی ها درس میشن یا بدتر اینم بگم که از آخرین ریمو نزدیک دو ماهه میگذره
ممنون میشم راهنماییم کنین ❤
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
به جرم عروس آخر بودن...
سلام گلی جون ممنون بابت کانال خوبت😍منم میخام دردو دل کنم تا شاید سبک بشم از بس تو خودم ریختم تو سن بیست و هشت سالگی مثل چهل ساله ها شدم من چهارده ساله ازدواج کردم سه تا بچه دارم عروس آخر هستم به خاطر همین با مادر شوهر پدر شوهرم زندگی میکنم ده تا بچه دارن همش از شهرستان میان مهمونی ماکه تو روستا هستیم مثل واسه تعطیلات میان بیست روز میمونن منم باید همش بشورو بساب بپز یه روز نشد یه خرید یه مهمونی یه روز تنها به گردش برم شوهرم میگه عروس آخری وظیفته😞 باسن کم اومدم بچگی نکردم گفتم اشکال ندارد ازدواج کردم البته به زور اونم شد این همه عروسان دختراشون مستقل گردش خرید میرن منم حسرتشون رو میخورم حتی یه پول تو جیبی هم ندارم یه لباس خوب واسه بچه هام بخرم بچه های من از بچه های اونا فهمیده تر زحمتکشترن ولی حسرت خیلی چیزا رو میخورم به نظر شما چیکار کنم بسوزم بسازم 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#رفع_خیالات_فاسده
💎اگر برای کسی خیالات فاسده و تشویش روی دهد یا وهم و ترس بر او غالب شود این آیات را با نیت خالص و
توجه به خدا و معنی آن بخواند آن خیالات فاسده و وهم و ترس از او زایل شود
📿ایات ۴۵ و ۴۶ سوره بنی اسرائیل (اسراء )
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا
وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا
📿آیه ۱۲۹ سوره توبه
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
📚منبع : خواص آیات قرآن کریم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خسته نباشید
لطفا راهنمایی کنید
من ۱۸ سالمه یه ساله ازدواج کردیم
ولی با یه سری مشکلات نمیتونیم کنار بیایم
تا میریم جمع همسرم سریع استرس میگیره عصبی میشع تا رسیده نرسیده میگه باید بریم
من واقعا نمیتونم و تا میام مخالفت کنم دعوامون میشه داد میزنه هرچی دم دستش باشه پرت میکنه میشکنه
هرجا میگه باید حرف من باشه همه باید از اون فرمان ببرن در واقع تصمیمات خودشو ب بقیه تحمیل میکنه و منم زیربار نمیرم مدام دعوا میکنیم
بعد اینکه نتونست منو وادار کنه میشینه گریه میکنه من واقعا نمیتونم تحمل کنم
پیش روان کاو رفتیم قرص داده ولی اصلا نميخوره سر وقت نميخوره در واقع کلا نميخوره
بیرون میریم نمیتونه سر تا پای بدنش میره رو ویبره انگار از ادما میترسه
مدام تپش قلب داره اکثر شبا نمیدونم چی میشه از خاب میپره خیس عرقه مدام احساس گناه میکنه در رابطه با من خونواده خودش
تو تنهایییاش میشینه گریه میکنه
نمیدونم چکار کنم لطفا ی راهنمایی کنید🚶♀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
•یک دنیاست و میلیاردها آدم و میلیاردها مسیر . . .
یک دنیاست و میلیاردها استعداد ، میلیاردها علاقه و میلیاردها مقصد . . .
چرا فکر میکنی فقط راه فلان بازیگر و فلان خواننده و فلان نویسنده و فلان فوتبالیست و فلان ثروتمند بهترین راه است ؟
یک بار برای همیشه خودت را از چرخهی باطل مقایسه بیرون بکش و مطابق توان و استعداد و علاقهی خودت هدفگذاری کن .
هرکس با روش متفاوت و منحصر به خودش رشد میکند .
که سکوی صعود دیگران شاید پرتگاه سقوطِ تو باشد !
که هرس ، برای درخت ، رشد است و برای شاخه ، ویرانی 💜
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ شب استثنایی...
خداوند، همانطور که یک جایی از زمین را کویر کرده که اصلاً یک دانه علف هم در آن نیست، و یک جایش را جنگل کرده که یک ذره زمین در آن پیدا نیست و همه جایش سبز است [در مورد زمانها هم همینطور کرده است].
شبها و روزها مختلفند. مثلاً ماه رجب، خودش به منزلۀ یک حرم است. شب جمعه اول ماه رجب، یک شب استثنایی است. اینها حرم هستند.
#ماه_رجب
#لیله_الرغائب
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... 🍃
صدای اشنایی از پشت سرم گفت : اون اولین دختر اردشیر خان ...
سرمو خم کردم اسد بود ...
چیزی تو دست داشت و گفت : چرا مهمون ما نیومده میخواد بره ...بی ادبی از جانب پرنده من بوده ...دستشو میخواست بالا ببره تا عقابش رو دستش بشینه که گفتم : خواهش میکنم من از عقاب میترسم ...
دستشو به طرف برادر زاده اش دراز کرد و گفت : من میخواستم بغلش کنم...
اشتباه منظورشو فهمیده بودم...
از کنارش با ترس گزشتم و رفتم سمت ماشین ...
به یکی از خدمه های اونجا گفتم : اینا رو خالی کن و ببر برای خانم بزرک ...
چشمم به اسمون و زمین بود ...کاش هرچه زودتر برمیگشتیم ...چرا اونجا رو دوست نداشتم ...
مهمونی با شکوهی بود ولی برای من جز یه ریخت و پاش اضافی چیزی نبود ...
یه پسر که باز ناز و افاده میزاشتنش و تو تشکش خروارها پول میزاشتن ...
اون قرار بود چطور خانی برای مردم بشه وقتی اینطور با ناز و نعمت قرار بود بزرگ بشه ...
ناهار خورده بودیم و عصر شده بود ...مهمونا تک تک میرفتن و ما هم برای رفتن اماده میشدیم...
خانم بزرگ از رو مبلی که روش لم داده بود براندازم کرد و گفت : اماده ایستادی چرا ؟
_ فرهاد خبر فرستاده بریم
دستشو جلو اورد و اشاره کرد برم نزدیکش ...
جلوی پاهاش نشستم و همونطور که موهامو نوازش میکرد گفت : برای عروسی فرهاد و تو میام خونتون ...
خاتون با تعجب گفت : بعد سی سال میخوای بیای عمارت خواهرت ؟
خانم بزرگی پفی کرد و گفت : دیگه اون شوهرامون نیستن که نتونیم ...
نمیزاشتن افتاب خونه اقامو ببینم ...
خاتون اهی کشید و گفت: غصه نخور خواهر جان ...دیگه جوونی و عمر ما گذشت الان چه فایده داره...
از دلداری دادن اون دوتا خواهر بیشتر خنده ام گرفته بود ...
خاتون گفت : باید بریم هوا تاریک میشه ...
_ نخیر قرار نیست برید من نمیزارم برید ...بعد سالها اومدی باید امشبو تو خونه خواهرت صبح کنی ...
این همه مربا اوردی من باید تلافی کنم....
حدود دو سال پیش اوایلی که قصد ازدواج داشتم یک خواستگار داشتم که همین طور7 جلسه پیشرفت و حتی به مرحله بله برون رسید. در اون مرحله پدرم احساساتی رفتار کردند و به این منجر شد که ایشون از پیشنهادشون منصرف بشن.(البته حق داشتند بالاخره عقد که خوانده نشده بود و ممکنه از رفتار پدرم سوء تفاهم پیش اومده باشه و برای زندگی خودشون تناقض دیده باشند.و می دونم که ایشون از رفتار پدرم خیلی دلشون شکست و غرورشون جریحه دار شد )
من هم اون موقع واقعا دلم شکست اما چون همه چیز را به خدا سپرده بودم به خدا هیچ گله ای نکردم و گفتم حتما و حتما مصلحتی بوده.و حتی در همان حال دلشکستگی دو رکعت نماز شکر خواندم.گفتم خدایا من نمی دونم مصلحت این موضوع چیه ولی چون به تو اعتماد دارم و می دونم منو دوست داری حتما بهترین مصلحت برای من بوده و تو را شکر می کنم.
امام رضا منو طلبیدند و واقعا من تو اون سفر خیلی آرامش گرفتم و انتخاب همسرم را به ایشان سپردم.و برای ایشون هم خیلی خیلی دعا کردم.
کمی بعد من یک خواستگار خوب از همه جهت داشتم ولی به دلیل اینکه هنوز درگیری عاطفی داشتم هر کار می کردم به دلم نمی نشست.خواستگارای مختلف همین جور می آمدن ولی من به جای اینکه حالم بهتر بشه،بد تر می شد و ناامید تر.
و از همه اون خواستگارام بدم می آمد.حتی گاهی حالت تهوع.تا حدی که مادرم فکر می کردند که نکنه من طلسم شدم!
تا اینکه بعد 5 ماه مشاوره رفتم.مشاوره گفت اشتباه کردی در شرایطی که هنوز اون ضربه عاطفی از شدتش کم نشده خواستگار راه دادی.یک مدت مسافرت برو و هیچ خواستگاری راه نده.
اما چیزی که در مورد من وجود داره اینه که من با اینکه تا الان خیلی خواستگارای مختلف داشتم و شاید از نظر شرایط مالی و تحصیلی و ظاهری بهتر هم بودن ولی به نظرم هیچ کدوم مثل اون خواستگار اولی از نظر خصوصیات اخلاقی و روحی مثل من نیستن .
به خصوص که ایمان و حیا برای من خیلی مهمه و تا حالا هیچ کدوم از خواستگارام از نظر ایمان و حیا مثل ایشون نبودن و من بعد هر خواستگاری که جواب منفی می دهم به طور ناخوداگاه اون خواستگار به ذهنم میاد.
ولی به خدا قسم همیشه براش دعا کردم که همسری بهتر و باایمان تر و مهربون تر از من نصیبش بشه.
چون واقعا لیاقتش خیلی بالا بود. و حتما من لیاقت او را نداشتم که اون طور خدا همه چیز را کنسل کرد.
در کل خدا بهم خیلی کمک کرد.و من از بعد از اون موضوع خیلی خیلی به خدا نزدیک تر شدم و الان ایمانم از اون موقع خیلی بهتره.انتخاب همسرم را هم به دست امام رضا سپردم.و اگه امام رضا بعد از اون موضوع منو نمی طلبید واقعا نمی تونستم آروم بشم و به درسم ادامه بدم.چون در شرایط تحصیلی بدی هم بودم.اما جوری امام رضا منو طلبید که باورم نمی شد و خیلی در آرامش من دخیل بود.
در کل الان که آرامش دارم و کلی هم هدف دارم و دیگه دختر نازک نارنجی هم نیستم که زود برنجم چون بیشترین حد دل شکستن را تجربه کردم.دیگه بقیه موارد به پای اون مورد نمی رسه.
در کل برون ده این مساله عاطفی برای من خیلی خوب بود.چون فقط به خدا توکل کردم و خدا هم از این مساله تلخ به من شیرینی داده که در رشد معنوی من تاثیر زیادی داشته.
من چون دلم شکسته بود برای اون آقا پسر خیلی دعا کردم و با اینکه خبری ازش ندارم ولی مطمئنم تو این دو سال یک ازدواج فوق العاده کرده.چون در حالت دل شکستگی براش دعا کردم و دعای من در حالت دلشکستگی می گیره.
من اونو کامل حلال کردم.و تو حرم امام رضا برای خودش و خانواده اش نماز زیارت خوندم و بعد اون ماجرا 40 روز زیارت عاشورا با صد تا سلام و صد تا لعن به نیت آرامش و عاقبت به خیری هم او و هم من خوندم.
ای کاش او هم ما را حلال کرده باشه و منو دعا کرده باشه
شما هم برای اون پسر خیلی خیلی دعا کنید.
منم التماس دعا دارم.
ای کاش بتونم یک همسر به خوبی و پاکی او داشته باشم که دیگه همین یک ذره یاداوری هم نداشته باشم.
موفق باشید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_شیطنت 😜
همسری رو صدا بزنید خیلی جدی بهش بگید:👇
یه لحظه بیا تو اتاق، یه موضوع خیلی مهمه میخوام بگم!😒
بعد که اومد دماغش رو بکشید و بگید:«هرروز واسم عزیزتر میشی.دوسِت دارم عشق من☺️»
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿