اول اینکه از این ب بعد هم چی رو عرف قرار بدید و هر مهمونی سنگینی نگیرید کادوهای سنگین ندید ک عروس خانوم فکر کنه چ خبر هست بعد هفته ای یکبار ب پسرتون بگید اگر دوسداشتی همسر شام یا ناهار امروز بیارش خونه خیلی کمتر نسبت ب قبل بهش توجه کنید ب عروستون بعد با محبت جلو پسرتون صداش کنید بعد هم پسرتون صدا کنید داخل اشپزخانه بهتون کمک کنن تا سفره پهن بشه و بعد دوباره با هم سفره جمع کنید کمک کنن هم عروس هم پسرتون بعد حرف همسرتون درست هست کار شما از اول اشتباه بود ب عنوان مادر چون هم زود زن برای پسرتون گرفتید چون هنوز جوان هست و ب پختگی زندگی مستقل نرسیدن هم اینکه هم هزینه های عقد رو شما نباید میدادید شما فقط باید هزینه محضر میدادید و شیرینی شب جشن عقد ک اگر پدر و مادر عروس میگرفتن وگرنه جشن عقد شام عقد و لباس و ارایشگاه هرچی ک هست به عهد خانواده دختر بوده نه پسر پسر خودش جشن عروسی رو داره نباید انقدر خرج میکردید ک الان عروستون انقدر روش ب روتون باز بشه بخواد اینجور صحبت کنه ولی الان هم دیر نیست هرموقع ماهی از اب بگیرید تازه اس شما احترام خودتون داشته باشید و کمتر خرج کنید و کمتر دعوت کنید عروس خانوم رو ولی وقتی پسرتون خونه هست حال عروس خانوم از پسرتون بپرسید بگید خانوم زنگ نزده حالم بپرس ب عنوان بزرگتر من حالش از پسرم میپرسم وراهکار بعدی اینکه ی مشاوره روانشاس برای ازدواج داخل مراکز تخصصی شهر ها اسم پسرتون بنویسیدو از مشاوزه بخوایید توضیح بدید و از مشاوره بخوایید ک راهکار زندگی مستقل و کم توقع رو ب پسرتون یاد بدن پسرتون ک بره اموزش همسرداری و زندگی مستقل رو از طریق مشاوره یاد بگیره و از پسرتون بخوایید تا پایان اموزش یادگیری یا کلا همسر اش ینی عروس تون متوجه نشه بهتر هست و خودتون هم ب عنوان مادرشوهر چند جلسه سمینار خانواده یا مشاوره خانواده برید اموزش بدید چ جور مراقب خانه و زندگی باشید مراقب رفتار و حرف تون باشید و مراقب پسر و عروس تون باشید اموزش ببینید ک یاد بگیرید و ب مشکل نخورید و هزینه های اضافی دیگر ب پسرتون ندید بزارید پسرتون خودش بره سرکار و خرج کنه بهتر هست انشالله از این ب بعد حواستون باش و اگر در شهر قم هسید کنار درمانگاه مصلی مرکز مشاوره خیلی خوبی هست برید اونجا حضوری نوبت بگیرید لطفن داخل گروه بزارید داخل گروه بزارید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... ‌🍃

فرهادم نبود... تورمو تکه تکه میکردم و صدای هق هقم عمارت رو برداشته بود...خاتون بغلم میگرفت مانعم میشد ولی هیچ قدرتی نمیتونست منو کنترل کنه ... اسمون زندگیم تاریک و تار شده بود ... مگه میشد فرهاد من رفته باشه ... یه مشت لباسش شده بود مرحم‌ من ... اونشب مثل یه شبی بود که صبحش ارزوی کسی نبود ... چراغ های عروسی ... دیگ و پلو عروسی تبدیل شد به دیگه عزا ... یه گوشه از اتاق خودم و فرهاد نشسته بودم‌... زانوهامو بغل گرفته بودم‌... هنوز اون لباس عروسی تنم بود ... از در و دیوار و دور و نزدیک هر کسی میشنید میومد و حیاط عمارت رو سیاه پوش کردن ... خاتون درب رو باز کرد ... چراغ تو دستش بود و گفت : نازخاتون ؟ چشم هام درد میکرد و گفتم : ناز خاتون مرد ...خاتون بیا داخل ...قشنگ‌ به این اتاق نگاه کن ... یادته چطور میچیدمشون ... این اتاق هارو ببین ...اون پرده ضخیم رو زدیم که فرهاد خیلی حساس بود ... اون بدش میومد یکی منو با لباسهای کوتاه ببینه ... خاتون همونجا نشست و گفت : سیاه بخت شدم‌... _ تو نه خاتون من شدم ... ببین لباسم چقدر زشت شده ...فردا فرهاد میاد ؟‌ نه کجا بیاد اون مرده ...فرهاد دیگه نمیاد ‌... اشکهام میریخت و خاتون با گریه گفت : من بم یرم برای اون لباست ...من ب میرم برای اون اشک هات ... برای اون دلت ...برای اون غمت ... اروم اروم جلو اومد و گفت : بیا بیرون اینجا نشین ... _ کجا برم ...دیگه کجا میتونم برم ؟‌ اینجا خونه عشق من بود ... موهامو میگشیدم و خاتون دستهامو گرفته بود و میگفت : نگن تو رو خدا نگن ... خاتون کمک میخواست و من اصلا نمیدونستم و تعادل نداشتم ... اردشیر با کفش وارد شد و خاتون میگفت منو نگه داره ... قلبم‌ محگم میگوبید و بالا و پایین میرفت ... کتشو در اورد و دورم پیچید و به خاتون گفت : لباسشو عوض کن خاله ...

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii #قشنگه_بخونید بعضی روزها حال آدم یک جور عجیبی خوب است🤍 خوب که می گویم نه اینکه مشکل نباشد ها ، نه! خوب یعنی خدا دستت را می گیرد مقابل غم ها ... میگوید امروز بنده ام باید خوشحال باشد، سراغش نیایید و تو هی ذوق میکنی، از خوشی های کوچک زندگی ات! از اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود! گفتم انتظار ، یادم آمد ، هر روزی که بی انتظار و  بدون توقع و شکرگزار چشم گشودم “حالم خوب بود” خوب که می گویم نه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها! نه! خوب یعنی خدا را رأس آرزوهایم قرار دادم و همه چیز را به او سپردم … و امروز حال من خوب است … @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii #بلدی_بگو سلام به گروه خوبتون و همگروهای عزیز من چند وقته فهمیدم فیبروم رحم دارد کارم شده گریه کردن فیبروم ۱۶ میلی میخاستم ببینم کسی تجربه نداره تو این زمینه کمکم کنه باید برم عمل کنم ؟؟ کسی اگه تجربه داره کمکم کنه لطفاً پیام منا تو گروه بذارین انشاالله عاقبت بخیر باشین که اینقدر وقت میذارین ❤️🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به همگی ۴۳سالمه تو اهل نماز و روزه هستم همه نذرها ودعاهاروانجام دادم نمی گم چراحاجتمو نگرفتم حتما خیرم توش بوده دلم گرفته👇 ۱۰سال جدا شدم چون مواد میکشید دست بزن داشت بچه نخواستم بعد مدتی مجبور به طلاق شدم الان ده ساله خانه مادرم هستم بدون هیچ مهریه برگشتم چون مادرم بدگمان اجازه نمیده برم بیرون خونه کار کنم داخل خونه هم کاری پیدا نکردم جز حفظ قرآن اونم هم به سختی حفظ میکنم ی آدم صبور بودم اما چند وقته پرخاشگر شدم زود عصبانی میشم اشکم در میاد خواستگارندارم اگه هم باشه از مرد سن بالا مشکلی باسنش ندارم اهل مواد هستن‌ همین دیروز یکی اونده۵۸سالشه میگه کمی شیره میخوره با هزار بدبختی خودمو راضی کردم به امید اینکه یکی میاد سالم باشه آرزوی زیارت ۱۵ساله به دلم مونده ی آشنا میشناسم ی مدت حجاب گرفته خدا هم امسال بردش مشهد هم چندروز دیگه داره میره کربلا ازنظر مالی هم مشکلی نداره من هم ندارم هم طلبیده نمیشم هم زندگیم روز به روز بدتر میشه بچه کوچک بودم پدرم فوت کرد مادرم هم بدبین یکی کج نگام کنه میگه مشکلی داشتی کلی حرف می شنوم تنها خوشحالی من کلاس حفظ قرآن میرم اونم نمیتونم اما باید برم چون دیوانه میشم توروخدا دعام کنید اسمم مهری دعام کنید مشکلاتم حل بشه خستم دیگه نمی کشم آرزوی همه چی به دلم مونده دعام کنید خواهش میکنم ممنون از کانال خوبتون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام من دختری هستم 15ساله ازیک خانواده مذهبی ومتدین ومعتقد کلاس نهمم وتموم کردم واینکه هدایت تحصیلیمم اومده و تمامی رشته هاروالف آوردم وریاضیات روب اوایل سال 1401بخاطرعشقی که به شغل عموم یعنی طلبگی داشتم وبخاطررابطه دوستانه ای که با عموم داشتم ازمزایای حوزه علمیه مطلع شدم و ثبت نام کردم وبخاطرلطف خداومتوسل شدن به امام رضا بنده بعدازپاس3دوره آزمون حوزه قبول شدم ازطرفی مشاوره خصوصی که داشتم بهم گفتن میتونم برم رشته معارف اسلامی واونجاهم اسلام شناسی بخونم وفرقی با حوزه نداره و یه موضوعی هم هست که مادرم میگن برای طرح تحفیظ یعنی حفظ1ساله قرآن شرکت کنم و یک سال درس نخوانم وفقط وفقط تنهادغدغه ام حفظ باشه ولی پدرم منودراین امرمختارقراردادن و آزادی انتخاب گفتنی هست که بگم ماسه تا بچه اییم من بچه ارشدم و10جزازقرآن وحفظم وبرادرم12سالشه وحافظ کله وکوچکترین حافظ کل حرم مطهررضوی هست بعدازایشونم برادرکوچیکترم7سالشه وتقریبا3جزوخورده ای حفظه من وبرادربزرگم تقریبا مسابقات استانی و منطقه ای زیادی رو شرکت کردیم وحائزرتبه های زیادی هستیم مادرم بخاطر علاقه ای که داریم دوست داره منم حافظ کل بشم من نمیدونم کدوم و انتخاب کنم واینومیدونم همشون عاقبت خوبی رو رقم میزنن ممنون میشم اگه راهنماییم کنین🌱 (سوتفاهم هم پیش نیادقصدم تعریف از خودم خونواده ام نبود خواستم تاشرایطموبراتون گفته باشم وشماهم لطف کنین و کمک کنین) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شاید این متن بسیار زیبا زندگی خیلی ها رو تغییر بده 🌷 ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ … ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ … ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ … ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ... ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ … ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ...🌷 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانومای گلم از این جملات ساده اما پرتاثیر میتونید در رابطه با همسرتون ایده بگیرید☺️🌹 (تو تماس های تلفنی،تو پیامک ها،تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید،تو آینه نویسی هاتون و...)🍃🍃👇🍃🍃 💕تو تحقق رویاهای منی ❣آغ...وش تو سرکوب هیاهوی جهان است 💕همه خستگیات به جونم ❣تنها حامی و تامین کننده منی 💕من مال توام هرکاری دوست داری با من بکن ❣همسر تو بودن عین خوشبختی ست 💕عجب پدری خواهی شد ❣جیبهایت پر از پول حلال رئیس خانه، 💕تو بهترین لذت دنیایی واسه من ❣سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد روز پربرکتی رابرات آرزو میکنم، 💕چجوری خوبی های تو را جبران کنم ❣تا ابد مدیون دستان گرم و پر تلاشت هستم 💕زیر سایه مردونت جام امنه و خوشبختم، ❣هر روز که میگذره پشتم به وجودت گرم تر میشه عشق من 💕من قدر این همه زحمتی که برای زندگیمون میکشی را میدونم،خداراشکر که تورو دارم😍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب بابت داستان مینا ونیما.... چقدر جالب بود واینکه مینا خانم چقدر خانم سر بزیر و باشخصیت و اهل زندگی هستند فقط خواستم بگم چقدر خوشحال شدم تلاش و صبر شما تونست یک پیوند همیشگی بینتون ایجاد کنه و واسه دخترخانم های کانال تجربه باشه که گر صبر کنی ز غوره حلوا شود با اندکترین مشکل تو زندگی درجا نزنند باورمیکنید از صبح تا الان که ساعت۱۲/۳۰دقیقه هست نشستم خونه تا سرگذشت زندگیتون رو بخونم وسرکارهم نرفتم خوش به حال نیما که همچین خانمی گیرشون اومده @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به گلی جون عزیزم 🌸خطاب به خواهری که گفتید خواهرشون خواستگار دارن چکارکنند خواهر عزیز شما کار درسته می‌کنه بهتره دوره آشنایی رو بیشتر کنید بعدش چند جلسه حالا یا توخونه یا بیرون خونه دور از محلی که زندگی میکنید دختر و پسر با هم صحبت کنند ببینند معیارشون بهم میخوره یا نه وبا هم بیشتر آشنا بشون بتونه بهترین تصمیم بگیرندعزیزم دخترمن هم داره دوره آشنایی روطی می‌کنه چه اشکالی داره مهم اینکه خانواده هر دو خبر داشته باشندوبهتره خواستگاری قبلش باشه که شما هر دو خانواده هم دیگرو دیده باشید و بزرگترها ی صحبتی هم با هم داشته باشندانشاالله همه‌ی جوان خوشبخت باشند🌸 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii عروسم پسرمو ازم گرفت..... سلام گلی خانم خسته نباشید اگر پیامک را بزارید تو کانال ممنون میشم من عروس دارم از پسرم پنج سال بزرگتره پسرم را ازم گرفت آن قدر پسرم را پر کرد من زن گ میزنم پسرم میگه من از شما بدم میاد دلم برا موهام که طلا ناز است خیلی تنگ شد شما به همین ماه عزیز چه کار کنم دلم برای پسرم و نوه خیلللللللی تنگ شده شاید کسی باشه کمکم کنه ممنون میشم از لطف شما @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿