eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
623 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii بابای خوبم؛ دلم برای کودکی هایی که توی آغوش مردانه‌ات مچاله می‌شدم و بی‌محابا شیطنت می‌کردم تنگ شده ... برای روزهای بی‌غصه‌ای که "تو" خدای زمینی‌ام بودی و بی‌منت هوای‌ بی‌قراری‌ام را داشتی ... با تو از هیچ چیز نمی‌ترسیدم بابا! انگار دنیا توی دست‌های تو بود. این روزها ولی؛ دنیا به من سخت گرفته، و من آنقدر بزرگ شده‌ام که دیگر پشت مردانگی‌ات جا نمی‌شوم، کجا پناه بگیرم بابا ؟! امنیتِ کودکی‌ام تو بودی، پناه بی‌پناهیِ آن روزهایم تو بودی. حالا ولی... هیچ جای دنیا امن نیست ... بغض‌های نانجیب، گلویم را به قصدِ کُشت فشار می‌دهند... گریه‌ام می‌آید، اما وقتی تو را می‌بینم و به موهای رنگ پریده‌ات نگاه می‌کنم، به رویت نمی‌آورم که کم آورده‌ام، که از قوی بودن خسته ام... تو آنقدر غریبانه جوانی‌ات را میان کودکی‌های من جا گذاشتی که دلم نمی‌آید از درد این روزهایم ذره‌ای برایت بگویم. به حرمت چین‌های پیشانی‌ات؛ قوی‌تر از همیشه با مشکلات خواهم‌جنگید، قول می‌دهم! تو هنوز هم امن‌ترین تکیه گاه منی اما؛ دردهای من برای این روزهای تو بی‌انصافیست ... تو به اندازه‌ی کافی غصه‌هایی که برای خودت نبوده را خورده‌ای. مهربان‌ترینم! مرا بخاطر بچگی‌هایی که به قیمت جوانی‌ات تمام شد ببخش ... همیشه باش ... بدون تو دنیا جای ترسناکی‌ست ... من زیر سایه‌ی محکم مردانه‌ات، قدرت می‌گیرم. برایم دعا کن بابا... شنیده‌ام دعای پدر، زود مستجاب می‌شود. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii تو کتاب "نون نوشتن" محمود دولت آبادی انگار داره وصف حالِ منو تو این تیکه از کتابش میگه : دیگران بیرونِ مرا می‌بینند و چه‌ بسا به تصوری که از من دارند، غبطه می‌خورند .. اما در‌ون من ! درون مرا هیچ‌کس نمی‌تواند ببیند حتی نزدیک‌ترین کسان من .. تازه، چه می‌توانند بکنند؟در نهایت احساس همدردی ! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii انتخاب اشتباه داشتم.... سلام خواستم به خانماي كانال برسونم كه توازدواج تاوقتيكه طرفتون روخوب خوب نشناختين واردزندگي نشين من ٢٤ سالمه هفده سالم بودكه ازدواج كردم خودم وخونوادم خيلي ساده بوديم شوهرم شكاك بدبين دست بزن وبددهن وخيلي عصبي وجوشي يه پسردارم الان هشت ساله باش زندگي ميكنم هرروزازخداميخوام عمرموكوتاه كنه كه نه راه پيش دارم نه راه برگشت برادرام خيلي بدن ونميتونم خونه پدرم برگردم ونه شوهرم عوض ميشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سیاست و هوش مالی ننه جونم مادر بزرگ من ی سیاستی داشت . هروقت دخترهاش لنگ پول میشدن و میخواستن طلاشون رو بفروشن از دخترهای خودش طلا رو می خرید پولی که لازم داشتن رو بهشون میداد. که داماد پررو نشه. بعد مجدد طلا رو نگه میداشت به دختراش می گفت از پول شوهراتون پس انداز کنید طلا رو قسطی بهشون بر میگردوند. میگفت هم دامادهام پررو نمیشن هم دخترام طلاهاشون رو از دست نمیدن.هم پس انداز کردن رو یاد میگیرن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خانمی که سه سال زودتر از موعد بازنشسته شدن و ناراحتند که همسرشان بعد از بازنشستگی در خدمت مادرشون هست ویا به کارهای خواهرش رسیدگی می کنه عزیزم خدمت برای پدر و مادر آنهم مریض واز کار افتاده توفیقی از جانب خدای مهربان هست پس شما هم به رضای خدا راضی باشید و عوض ایراد گرفتن وآزار واذیت همسرتون برای این کار تشویقشون کنید و برای این که این مسئله اذیتتون نکنه شما هم سعی کنید وقتتونو به رفتن به کلاس شنا و ورزش و کتابخانه و مسجد رفتن بگذرانید تا کمتر اعصابتون خرد شود و زندگی تونو الکی از دست ندهید🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام گلم برای دوستی مینویسم که تجربه فوت پدرشون رو نوشتن😭😭 دوست خوبم روح پدرتون شاد ولی این طبیعیه منم وقتی مادرم رو از دست دادم چند سالی میشه همیشه یه بغض دردناک توگلومه دوست دارم گریه کنم همیشه وهرجا😭😭 وقتی دوستامو میبینم با مادرشون دلم میگیره مثلا چند روز پیش رفته بودم جشن دوستم با مادرش اومده بود براش صندلی گذاشت ونشست یه لحظه نگاش کردم بغضم گرفت بلند شدم بغلش کردم وبوسیدمش آخه من بابا هم ندارم وقتی یکی از پدرش تعریف میکنه وای قلبم آتیش میگیره😭😭 آره دوست من پدرم کارگر زحمتکشی بود که دستان قشنگش همیشه پینه داشت همیشه دستاشو چرب میکرد کمی از خشکیش کم بشه😭😭😭 از برادرام برات بگم دوست من. برادرم تصادف کرد اونم رفت پیش خدا😔😔 از برادر همسن خودم بگم برات همبازی بچگیم همکلاسی وهمراه کودکیم 😭😭 آخ جیگرررم آتیش گرفت شب خوابید صبح بلند نشد 😭از روزی که یادم میاد داداشام زحمت کشیدن مهربون ومومن وباصفا اما 😔اما خدا به ما نخواست 😭خیلی گریه کردم باخودم کلنجار رفتم باید قوی بود باید شجاع بود باید زندگی کرد آره دوست من توهم قوی باش موفق باش موفق شو از داشته هایت لذت ببر خدا بزرگ است مهربان است ناراحت نباش فکر نکن فقط خودت درد داری عزیزدلم درد باهمه ی ما عجین است 🍀🍀🍀🍀بخدامیسپارمت وبرایت بهترین هارو آرزومندم🌺 مدیر جونم دوست دارم بزار کانال🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خواستم چالش جدید،که شغلتون چیه ،شرکت کنم🌺🌺 من دبیر بودم .سی سال خدمت کردم ودو سال هست که بازنشست شدم. شغل ما رو همه فکر میکنن که خیلی آسونه ،درحالی که یکی از مشاغلیه که نیاز داره که شخص صبوری کنه ،بتونه در لحظه تصمیم بگیره وخلاصه بادخترهای جوان زندگی کردن هم لذت بخشه هم سخت.یعنی وقتی خونه میری اعصاب صحبت کردن با بچه های خودت رو نداری،از بس برای دخترخانم ها وقت و انرژی گذاشتی .بخصوص تو دوران کرونامن دوسال و نیم مجازی تدریس کردم.بدترین دوران کارم بود .من هم زمان هم با برنامه ی شاد هم با برنامه اسکای روم تدریس میکردم.بعدازظهرها تا نصف شب یا داشتم فیلم تدریس ضبط میکردم(گاهی اوقات وسط ضبط فیلم آقام بلند بلند باتلفن حرف میزد یا بچه ها صدام میکردن کجایی؟مجبورمیشدم دوباره از اول ضبطش کنم.آخه خیلی وسواس بودم😄) یا تو پی وی جواب بچه ها رو میدادم یا داشتم تکالیفشون رو نگاه میکردم و ..خلاصه نمره ی عینکم کلی شمارش بالا رفت . البته بعضی از همکاران ما هم اون دوران زمان استراحتشون بود😄بستگی به درسی که تدریس میکردی و مدرسه ای که بودی داشت. خداروهزاران بار شکر میکنم که بالاخره بازنشست شدم🙏🏻🙏🏻🙏🏻 الان خانم خانه دارشدم،میرم ورزش و آشپزی میکنم .البته اون زمان هم آشپزی میکردم هم ورزش هم تدریس .ولی دیگه خیالم جمع شده که دیگه طرح سوال و تصحیح ورقه ها و ...نیست. خدا دل همه ی جوان ها و خانم ها و آقایان کانال رو خوش کنه 🙏🏻 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام برای دختر خانمی که شوهرش کبوتر بازه مینویسم .. وای آبجی چرا از کبوتر بدت میاد من وقتی با شوهرم عقد کردم ی اتاق درست کرده بود مخصوص کبوترهاش ۶۰ تا بودن من هرروز باهاش میرفتم تو لونه شون کلی باهاشون عشق و حال میکردم و نگاهشون میکردم لذت می‌بردم اکثر کبوترهامون سفید بودن ما ده سال کبوتر داشتیم و کلی جوجه گرفتیم ازشون .عزيزم درسته ی کم کثیف کاری ام دارن به شوهرت بگو تمیز کنه و فضولات شونم ب عنوان کود استفاده کنید برای درخت ، ولی ب نظر من اینا برکت آن خصوصا روایت داریم که نگه داری کبوتر و خروس مخصوصا سفیدش باعث میشه اجنه و شیاطین از اون خونه دور بشن و بلا گردون هستن .شماهم بهتره شوهرتا همراهی کنی و با از چیزی که همسرت لذت میبره شما هم لذت ببری .من که عاشق کبوترهام حیف که ی راسو پیداشده بود همه شونا یکی یکی خورد و من کلی ناراحت شدم .آن شاالله از دوباره میاریم ب نظرم از روزی که نیستن تو خونه مون برکت ام نیست .شاد باشید 🍀🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... ‌🍃
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... ‌🍃
دلم لرزید و به اب نگاه کردم‌...اون تصویر چی بود که جلو چشم هام بود ... صدای زنعمو وجودمو دوباره لرزوند و انگار روزی بود که فرهاد رو اورده بودن... به سمت صدا دویدم از اتاق خاتون بود ... زنعمو تو سرش میزد و میگفت: یکاری کنید ...یکاری کنید ... زن بابام رو کنار زدم و جلو رفتم ...خاتون زرد شده بود و صورتش از زردی چشم رو میزد ... زنعمو میگفت خاتون چی شده ... خاتون دستشو برای من دراز کرد و گفت: بگو جوشونده بیارن ...شیر خشت و سکنجبین بخورم خوب میشم ... کنارش نشستم موهاش پریشون بود و همونطور که با دست مرتبش میکردم گفتم : خاتون از کیه اینطوری هستی ؟‌ اب میخواست و از پارچ براش اب میریختم ...دستهام میلرزید و نمیتونستم و روی زمین میریخت ... خاتون اهی کشید و گفت : دور تو بگردم قشنگم‌... اب رو به دستش دادم و گفتم‌: زنعمو دکتر خبر میکنی ؟‌ یکی رو بفرست دنبال دکتر ...خاتون یچیزش نشه ... زن بابام به دیوار تکیه کرد و گفت: چیزی نیست که بادمجون بم افت نداره ...ماهی رو خام خام قورت بده خوب میشه ... دامنشو بالاتر کشید و گفت : خواستگارای این دختر داره میاد کم داد و بیداد کنید ...همینطوریش میگن دختره هزار تا ایراد داره نزارید بمونه رو سرمون ... خاتون صداش گرفته بود و گفت: کی گفته مونده رو سرمون ... مگه من میزارم ... میخواست بلند بشه که نتونست و روی زمین افتاد ... کمک کردم و گفتم: خاتون تو چت شده ؟ زنعمو اشک میریخت و اونم مثل من ناراحت بود ... اقام‌ از چهارچوب به خاتون‌نگاه کرد و گفت : وقتش شده بالاخره داری میری ؟‌ خاتون به اقام خیره بود و گفت : من اشتباه کردم تو چرا داری اشتباه منو تکرار میکنی ... این دختر توست ....نمیزارم دست کسی بیوفته ... اقام پوزخندی زد و گفت : مادرت رو یادت میاد درست همینطوری مرد ... خاتون دستهاش میلرزید و گفت : مرک و زنده بودن دست خداست ...حاضرم ب میرم ولی قبلش این دختر رو از شر تو بیرون میکشم ... نمیتونست نفس بکشه عصبی بود ... شونه هاشو گرفتم و گفتم : اروم باش خاتون ... اروم من بیوه فرهادم کسی نمیتونه برام تصمیم بگیره ....حقوقش برای منه و تمام امکاناتش ...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خدمت سایه خانم عزیز، وهمه ی دوستان. برا دختر ۲۰ ساله که صورتشون زیاد جوش زده‌، دختر گلم پسر منم صورتش خیلی جوش زد که خیلی از این بابت ناراحت بود ،اصفهان دانشجو هست ،همونجا رفت ی دکتر پوست ،بهش قرص راکوتان و ی صابون داد، ولی،ولی گفت ممکن قرصا رو آنزيم های کبدی اثر بگذارد باید ،قبل از خوردن آزمایش بگیری ، بعد یک دوره ۴۵ روز قرص بهش داد دوباره آزمایش داد ،ی خرده آنزيم کبدی رو بالا بردن ولی جوشها کاملآ برطرف شدن، میخواست ی دوره‌ دیگه بخوره که جاشون هم کامل از بین بره ولی من نزاشتم. ولی از یک دکتر طب سنتی شنبدم کاهو برا ازبین بردن جوش عاليه پسر دیگه ام ۱۷ ساله شه جوش میزد هر روز بهش کاهو میدم خداروشکر صورتش روزبروز داره بهتر میشه، سایه جون اگه صلاح دونستید که به درد دختر مون میخوره لطفا تو گروه بزارید، ممنون میشم عزیزم 🌹🌹🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به همه عروس سرزمینم برای عروس خانم گلم می نویسم ... عزیزم چه بهتر تو چه اسراری داریی حرف بزنید خیلی خوبه حاشیه ام نداری بهتر حرف حدیثم نمی شه من شخصا خودم می گم گوشی بده حرف بزنم یعنی زنگ نمی زنم وبا همسر جان که حرف می زنه از ده بار یه بار حرف می زنم مگه عید روز مادری چیزی باشه مگه پسرهای انها هر روز به مامان ما زنگ می زنن حال ماما ن ما را می پرسن که ما زنگ بزنیم به گذشته که بر می گردم اصلا دلم نمی خواد ببینمشون ولی به خاطر خدا احترام می زارم وهمسرم ،با اینکه از کارشون پشیمان شدن ولی زخم ،اگرم بخیه کنی باز جاش می مونه ناراحت نباش به خودت بگو من ناراحت نمی شم و نشو گوشت اسودست دوستون دارم 🥰🥰🥰 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿